به گزارش گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو» سینما پرس نوست: فیلم سینمایی« نهنگ عنبر» ساخته سامان مقدم، اگرچه فیلمی کمدی است، اما عامدانه اهدافی اجتماعی و فرهنگی و حتی ارزشی را در بعد از انقلاب نشانه رفته است که با نگاهی عمیق تر به نشانه های تصویر و متنی و ساختاری فیلم می توان متوجه این نگاه مخدوش شد. نهنگ عنبر، نسل جوانان انقلاب را که پر شور و پر غرور در صحنه انقلاب حاضر بودند تا سرنوشت مملکت و استقلال ملی خودشان را تعیین کنند نسل سوخته و از دست رفته ای می داند که رویاهای آن ها نه تنها به دست نیامده، بلکه همیشه تصوراتشان نصیب کسانی شده است که در سوی دیگر ماجرا ایستاده بودند.
رویای از دست رفته!
فیلم با سکانسی آغاز می شود که زندگی خانواده «ارژنگ صنوبر» را در پیش از انقلاب به تصویر می کشد. خانواده ای که به گفته ارژنگ در نریشن ابتدایی فیلم، از همه جهت متوسط است. اما در ظاهر امر پیداست که او زندگی مرفهی دارد و شانس خود را در شغل های مختلف و پول سازی امتحان می کند تا کامیابی خود را در آن ها بیابد. اما در نهایت همسر سانتی مانتال خود را با بازی «هانیه توسلی»، که حتی دیالوگی در فیلم نمی گوید، از دست می دهد و تنها تصویری از او را به همراه دوستش که اینک همسر زن سابقش است در زیر مجسمه آزادی بدست می آورد.
در طول این سکانس چندین بار به صورت نشانه های متنی – تصویری، رویایی را که بعدا ارژنگ آن را از دست رفته می بیند نشان می دهد. یکی از آن ها حضور خواننده مطرح لس آنجلسی در رستوران تازه بازگشایی شده پدر ارژنگ است که او نمی تواند متوجه استعداد و توفیق خواننده در آینده شود. همین امر موجب می شود رستوران او ورشکست شده و خواننده جوان سر از تلویزیون درآورده و مشهور شود. نکته ای که شاید عامدانه اشاره ای به ندانم کاری نسلی کند که نمی دانستند با انتخاب خود چه چیزی را در آینده بدست خواهند آورد. همسر او با اشاره ای از سوی عکاس هوایی شده و راهی آمریکا می شود تا برای همیشه رویایی از دست رفته برای این خانواده متوسط به وجود بیاورد.
ارژنگ که سند هویت مندی خود را یعنی مادرش را از دست رفته می بیند و تنها از او شبحی بر زیر مجسمه آزادی به همراه دارد، از دختر بچه کوچک که عشق و جوانه های امید در دل اوست می پرسد :( تو که هیچ وقت آمریکا نمیری؟) و بیم این را دارد که این امید و جوانه های خوشبختی و کامیابی با او خواهد ماند و به وصالش خواهد رسید.
اما گذشت زمان و عبور از دوره ای به دوره ای دیگر که همان گذر از انقلاب اسلامی است همه چیز را تغییر می دهد. او بار دیگر و نه یک بار که به دفعات، رویای خود را گم می کند و هر بار نام و نشانی از او را در آمریکا می جوید. آمریکایی که پیش از انقلاب و در مواجه نسل پیش از خودش نیز سند هویت مندی اش را دزدیده بود و از آن خود ساخته بود در این دوره به روش ها و طریق های دیگر ارژنگ را مقهور خود می کند.
تم و فضای طنز اثر این موقعیت را برای فیلمساز به وجود آورده تا بدون درشت نمایی و کلیشه شدن، حرف هایش را به ظرافت در زیر پوست طنز و هجو بزند و مخاطب را با خنده در ناخودآگاه رویاهای از دست رفته اش غرق کند. مخاطبی که یا مانند ارژنگ امید و نشانه های نیک بختی و وصال را در دوران جدید جستجو می کرده و حالا احساس می کند داشته های خود را هم از دست داده است، یا نسلی که نتیجه وصلت نامبارکی است از نبود رویاها و اجبار ارژنگ ها برای ادامه حیات و زیستن، و یا اینکه متعلق به نسلی است که رویایش را پیش از این ها از دست داده و اکنون چیزی برای از دست دادن ندارد. یعنی حضور سه نسل به نمایندگی نسل های پیش و پس از انقلاب اسلامی در فیلم که هیچ کدام به توفیق و کامیابی نرسیده اند و همیشه گم شده ای داشته اند و ترس از این داشته اند که امیدشان دست خوش بازی روزگار و بازیگران آن قرار گیرد و کیلومترها با رویاها و اهدافشان فاصله بگیرند.
ارژنگ هیچ هدفی بجز رسیدن به رویا در زندگی ندارد. او در طول این زندگی، دست خوش تغییرات مختلف ماهوی می شود. اما نه مقاومتی می کند و نه اعتراضی دارد، چراکه گمان می کند روزی قرار است به رویای گمشده و از دست رفته اش برسد. او به جنگ فرستاده می شود، اما اعتراضی ندارد، بیکار می شود. تنها می ماند و از جانب نزدیکانش طرد می شود اما بازهم می پذیرد چراکه تنها هدفش رویاست. اما چه رویایی؟
رویایی که تا آخرین صحنه فیلم نیز بازنمی گردد و دلیل و اطمینانی برای بازگشتش وجود ندارد و حالا که بازگشته است دیگر ارژنگ جوانی خود و شور و اشتیاقی را که برای رویا سپری کرده و هدر داده است با خود ندارد.
رویای «نهنگ عنبر» رویای جوان ایرانی در نسل های مختلف پیش و پس از انقلاب است که در هر برهه ای بنا به شرایط و حقنه های داخلی و خارجی به رویایش نرسیده است. یا آن را دزدیده اند، یا دستان خالی و نیازمند او نتوانسته رویایش را بدست بیاورد و یا در انتها رویا انقدر برای او دور شده است که گویی مقدر نیست او به رویایش برسد و تنها در زیر سایه و توهمی از او به زندگی ادامه می دهد. زندگی بی هدف و بی حساب و کتابی که هربار سر از جایی در می آورد.
ارژنگ کوتاهی و بی تدبیری خود را به گردن آمریکای جهان خوار می اندازد و به طنز شعارهایی بر ضد آمریکا می دهد. اما در حقیقت این آمریکای غاصب نیست که رویای زیبا و جوان او و حتی پدرش را با خود برده است، بلکه بی خیالی، بی انگیزگی و کوچکی آن هاست که هربار موجبات گم شدن و رفتن رویاهایشان را فراهم می کند. زندگی در توهم وصال رویا، تمام زندگی و طول سال های ارژنگ صنوبر را به آخر می رساند که نماینده نسل های مختلف جوانان ایران است که پس از انقلاب به امید توفیق های روز افزون و رسیدن به رویاهایشان، دست خوش بازی زمانه، جنگیده اند، مجاهدت کرده اند، اسارت کشیده اند و .... اما همه و همه بدون هیچ فلسفه و عقیده ای بوده و تنها به عشق رویایی که در نهایت متوجه می شوند می توانستند آن را مانند دیگران در آمریکا بدست آورند؛ و برای نسل بعد از خود تنها عکس یادگاری به جا بگذارند که بر زیر مجسمه آزادی سند هویت مندی نسل پس از خودشان باشد. نسلی سر درگم، هجو و نیازمند که همیشه رویاهایش را از دست رفته می دانند.
ارژنگ برای نگه داشتن رویایش نزد خود و یا وصال او، نه قدرتی دارد و نه حکمتی. او رویاهایش را بخاطر نداشتن اعتماد به نفسی که از پدرش به او ارث رسیده و یا شرایط به او حقنه کرده است هر بار رویایش را به رقیبی تو خالی می بازد. جوانک خوشتیپ عکاس، جنتل من دندان پزشک و ... همه و همه قدرت این را دارند که ارژنگ را مقهور زمانه خود کنند. ارژنگ که گرفتار و اسیر شرایط جدید شده است، حاضر است به هر رخت و لباسی در بیاید، بسیجی، رزمنده، بادیگارد، کاسب و ... تا شاید قرعه فال به نامش بخورد و او به وصال رویاهایش برسد. اما پیری و سرخوردگی و در نهایت تحقیر و امید کوچکی که از ناچاری است برای او بدست می آید که ثمره دل بستن به رویای است که در دوران کودکی قبل از انقلاب به آن دل بسته بود. به امید اینکه در آینده رویایش را مانند پدر به جوانک عکاس و کامیابی او در آمریکا نبازد.
«نهنگ عنبر»، نه هجونامه ای تو خالی است و نه کمدی ای دوست داشتنی که از نوستالژی نسل ها می گوید. نهنگ عنبر بیانیه ای سیاسی و اجتماعی است که به اعتقاد فیلمساز کارنامه حقارت ها و کمبود های نسلی است که دل در گروی رویاهایشان در پس از انقلاب دوخته بودند؛ از همین رو می توان نهنگ عنبر را سیاسی ترین فیلم این روزهای اکران در سینماها دانست که آهسته و پیوسته با وجود تحریم های گوناگون و عدم حمایت ها در پخش و تبلیغ رسانه ای کار خود را می کند و به ارزش هایی هتاکی می کند که برای اکثریت آحاد جامعه رویاهایی ظفریافته و محق شده به حساب می آیند. اما تنها چیزی که از پوسته ظاهری و فریبنده اش نشان می دهد، هجو نامه ای خنده دار است که قرار است حال مردم روزه دار را در روزهای گرم تابستان خوش کند و آن ها را فقط و فقط بخنداند.