«آهی که رفته بر باد» عنوان مجموعهای از شعرهای آنشلاورنر شاعر اوکراینی آلمانی است که با الهام از آثار فرشچیان سروده شده است.
به گزارش گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»، آنشلا ورنر شاعر اوکراینی آلمانی است که شعرهای بسیاری سروده است. برخی از اشعار او با الهام از آثار فرشچیان سروده شده است.
این شاعر سرودههای عرفانی خود که عمدتاً گرایش شرقی نیز دارد و با الهام از فرشچیان سروده شده را در قالب یک کتاب منتشر کرده است.
این کتاب از زبان روسی به آلمانی و سپس به انگلیسی ترجمه شده است، انتشارات شمع و مه نیز ترجمه فارسی این کتاب را به نظم درآورده و قرار است برای عرضه در نمایشگاه کتاب مسکو منتشر کند.
ترجمه فارسی این اشعار به کوشش سعید رمضانی به نظم درآمده است، او درباره این کتاب میگوید: در روند ترجمه و به نظم درآوردن اشعار یک شعر غربی به یک شعر تماماً اشراقی و عرفانی ایرانی تبدیل شده است. من نخواستم که ترجمه را ویرایش کرده و کلمه به کلمه به شعر تبدیل کنم، قصد ما این بود که یک شعر دوزبانه و یک فرهنگ دوزبانه داشته باشیم.
وی در پاسخ به این پرسش که در نگارش اشعار چه اندازه به شعر اولیه وفادار بودید؟ گفت: تلقی من این است که شاکله و زیربنای اصلی اشعار، اشعار ورنر است، ولی آذین و رنگ و بو بخشیدن به آن تماماً بر عهده بنده بوده است، سعی کردم، اشعار ایرانی ـ آلمانی باشد.
رمضانی تصریح کرد: این اشعار زایده فکر، و احساسات یک شاعر غربی است، خیلی هم لطیف سروده شده است، در اغلب اشعار از پاییز و زمستان نام برده شده و میتوان گفت، در برخی از اشعار از روحیه معنوی و عرفانی موجود در تابلوهای فرشچیان بهره گرفته شده است.
وی ادامه داد: این کار کاری نو، بدیع و تازه است و دو ملت بزرگ را به هم ارتباط میدهد، از نظر فکری و اخلاقی این اشعار اشعار والایی هستند که خوانش آن برای مخاطب خالی از فایده نخواهد بود
مجموعه 72 شعر شعر آنشلا ورنر به کوشش سعید رمضانی از سوی انتشارات شمع و مه در مجموعهای به نام «آهی که رفته بر باد» منتشر و در نمایشگاه کتاب مسکو رونمایی خواهد شد.
یک نمونه از این اشعار که همگی در قالب شعر نو سروده شدهاند، با نام «چشمان سبز عشق» به شرح ذیل است:
آیا حقیقت دارد که فانوس سبز چشمان عشق،
شکوفه از رهایی در مزرعه هستی می دهد!
و گلبرگ هایی از تبار روشنایی و امید،
برکائنات همیشه منتظر می بخشد!
آیا اسرار نهان و رازهای پنهان،
چنین سبزینه فطرت و آیینه تنفس اند؟
آیا آن خزانه گران قیمت غیب،
درنیمه شب شورانگیزعاشقی،
درچراغدان سوخته فلک می درخشد؟
آه؛
آن چشمان سبز عاشق کش،
خمیر خام ناله های دردمند بشریت را،
در کوره گرم مهربانی و محبت خود،
داغدیده و پخته می کند و
به سبوس پربرکت ستایش تبدیل می نماید.
اینک؛
هجوم سرمای دوران و تهاجم زمهریر زمان است و
کابوی چکمه چرمی پوش عصبیت،
در جور و جفای کابوس خزان،
بر اسب تک تازدره تاریک ستیز،
در قلمرو کولاک زدگی یخبندان صدامی تازد و
آن قلوب تبعیدی به حبس ابدیت را،
لبریز از حس تنهایی ومالامال از لمس اندوه میکند.
قلوبی که از کنگره بام تاریک ابد؛
قلوه سنگ های فانوسی شعف را،
به عالم پایین و طبقه زیرین می اندازند و
چنین مرموزانه و مخفیانه،
اصالت نور را بر نفس های ظلمت زدگان می بخشند.
آن ها فقط به اعماق درون و ژرفای نهاد می نگرند و
شما را دچار احساس سرور و سعادت می کنند و
به سرچشمه روشنی و شادمانی رهنمون می سازند.
چشمانی که با جذابیت عشق و نفوذ عاشقی؛
چون ریسه های ریزنقش سقف ازل،
به چراغانی قصر گیتی،
طعنه می زند و جلوه می فروشد!
و من همیشه شادمانم که صدای تنفس معشوقه ام را؛
درعمق تک تک سلول های وجودم می شنوم و
چهره او را،
دردیواره بیداری قلب و جداره جویباری رگهایم می بینم.