به گزارش گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو» متن پیش رو یادداشتی است به قلم دکتر سید یحیی یثربی، استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبائی؛
آنچه مسلم است، امروزه جهان اسلام از مشکلات زیادی رنج میبرد که ما تنها به چند مورد از آنها اشاره میکنیم:
۱- نابسامانی داخلی کشورهای اسلامی و جهان اسلام. در بیشتر کشورهای اسلامی، نابسامانیهای آشکاری وجود دارد. حکومتهای غیرعلمی و مستبد از طرفی و خشونتهای گوناگون از طرف دیگر، هدر دادن امکانات و بیتوجهی به آینده، ناامنی و فقر و فساد فراگیر، وضع نامطلوب آموزش و پژوهش و سطح دانش و تکنولوژی و صدها مشکل دیگر.
۲- جایگاه نامطلوب جهانی. با اینکه مسلمانان، پیرو دین عقلانی جهان امروزند و سابقه درخشانی در تولید و ترویج دانش و تمدن دارند و با اینکه چراغ نواندیشی و عقلانیت غرب را اینان روشن کردهاند و از نظر منابع طبیعی و مناطق استراتژیک جایگاه ممتازی دارند و با وجود صدها امکانات دیگر، امروزه و در جهان امروز، از جهات مختلف وضع نامطلوبی دارند.
هم اکنون روزانه دهها مسلمان به دست مسلمان کشته میشود و صدها خانواده، خانه و زندگی خود را از دست میدهند. منابع طبیعی مسلمانان، درست مدیریت و حفاظت نمیشود و در افکار عمومی جهان به گونهای معرفی شدهاند که کارشان تنها جنگ و تخریب است و بس! ننگ پناهندگی عده زیادی از مسلمانان به کشورهای غربی و فرار مغزها از شرق اسلامی به غرب، چیزی نیست که آن را کسی نداند.
من از مشکلات هر چه بگویم، کم گفتهام، اما به همین اندازه قناعت میکنم، زیرا چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است! اما آنچه برای ما مهم است، این است که این مشکلات را جدی بگیریم و در پی شناخت علل و عوامل آنها باشیم. به همین دلیل پرسش اصلی این نوشته همین است که: این همه رنج و آشفتگی جهان اسلام از چیست!؟
در پاسخ این پرسش شاید به علل و عوامل زیادی اشاره کنند، اما بسیاری از این عوامل، خود از مشکلات به شمار میروند، نه علل مشکلات. مثلاً اگر استبداد حکومتها را زمینهساز این مشکلات بدانیم، با کمی دقت متوجه میشویم که استبداد حکومتها خودش یکی از مشکلات جامعه اسلامی است. اگر چه عامل و علت مشکلات دیگر هم قرار میگیرد. به نظر من عامل اصلی تمامی مشکلات ما، آن است که ما یا دستکم عدهای از میان ما به تحول ذهنی دست نیافتهاند.
آنان که خواستار و آرزومند تحول علوم انسانی در جامعه ما هستند، دانسته یا ندانسته اساس مشکلات جامعه را مورد توجه قرار دادهاند، زیرا تحول در علوم انسانی یعنی تحول در درک و بینش انسان و تحول در فهم و بینش انسان، نه تنها تحول علوم انسانی را در پی دارد، بلکه با ایجاد تحول در علوم انسانی، در همه چیز جامعه اثر میگذارد و آنها را متحول میسازد. از روابط انسانی گرفته تا مدیریت سیاسی و از مسائل اقتصادی گرفته تا دانش و تکنولوژی.
آری! دنیای جدید تنها با ذهن جدید و نگرش جدید پدید میآید و شرایط بد جامعه، تنها با تحول ذهن انسانها جای خود را به شرایط مطلوب میدهد؛ بنابراین تحول در علوم انسانی، شاهکلید حل تمامی مشکلات جامعه است. از دینشناسی گرفته تا سیاست و اقتصاد و از سامان داخلی کشورها گرفته تا جایگاه بینالمللی آنها.
حال جای این سؤال است که دلسوزان جامعه ما و آرزومندان تحول در جامعه اسلام، اولاً: از واژه تحول چه میفهمند؟ ثانیاً: این تحول را با چه علل و عواملی ممکن میدانند!؟ ثالثاً: آیا خودشان تاکنون اقدامی دراینباره کردهاند!؟ اگر پاسخ مثبت است آن اقدام را با ذکر نمونه و مورد یادآور شوند.
مخاطب من در مرحله اول، جامعه اسلامی ایرانی خودمان است. بیتردید ما میتوانستیم بسی با سامانتر و پیشرفتهتر از این باشیم که هستیم، زیرا در استعداد مردم ما جای تردید نیست. اما هم اکنون با اینکه از نظر داخلی مشکلاتی داریم و از نظر جایگاه جهانی نیز با مشکلات دیگری روبرو هستیم، باید در فکر یک تحول بنیادی باشیم.
به نظر من این تحول، نخست باید در اندیشه ما انجام پذیرد و انسان ما تحول یابد و ما در نتیجه این تحول، علوم انسانی پیشرفته و به روز و کارآمد خودمان را داشته باشیم تا این علوم انسانی پیشرفته بتواند شرایط ما را از نظر داخل و خارج دگرگون سازد و ما بتوانیم به جایگاه شایسته خود در جامعه جهانی دست یابیم.
خوشبختانه بسیاری از مسئولان و غیرمسئولان از ضرورت تحول در علوم انسانی سخن میگویند، اما ما نیازمندیم آنیم که آن بزرگان آنچه را آرزو دارند و به دنبال تحقق آن هستند، برای ما تعریف کنند و به ما بگویند از واژه تحول چه میفهمند!؟
بدیهی است که پس از تعریف تحول مورد نظرشان باید اندکی توضیح بدهند که این تحول چگونه و با چه عواملی پدید میآید؟ یعنی ما باید در جهت ایجاد تحول در علوم انسانی از کجا آغاز کنیم و چه کارهایی را انجام دهیم تا به نتیجه مطلوبمان نزدیک شویم. بدون تردید کلیگویی هیچ مشکلی را حل نمیکند و با بحثهای انتزاعی و به دور از واقعیت و بدون تجزیه و تحلیل واقعیت، به جایی نمیرسیم؛ بنابراین باید علل و عوامل این تحول را در نظر بگیرند و دستکم چند مورد مهم آن را نام ببرند.
کسانی که دم از ضرورت تحول میزنند، تلاش خود را دراینباره با دیگران در میان بگذارند. در دنیای امروز، گاهی با هزاران تحقیق مرتبط با یکدیگر میتوان یک نتیجه با ارزش به دست آورد. بنابراین هر یک از علاقه مندان تحول، نمونه ای از تلاش خود را در جهت ایجاد تحول یادآور شوند و به ما بگویند که اگر خودشان دراینباره اقدامی کردهاند، آن اقدام چه بوده است؟
امیدوارم با ارسال این پیام، از علاقهمندان تحول پاسخهایی سودمند به دست آورم.