به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجو از ساری، پس از مطرح شدن علوم انسانی اسلامی و اعتراض اساتید علوم انسانی مبنی بر اینکه علوم انسانی اسلامی یک موضع مزخرف و نشدنی است، به این فکر افتادیم تا با استفاده از خود این اساتید به این موضوع برسیم که نیازمند علوم انسانی اسلامی هستیم. آنهم با یک پرسش ساده از این اساتید، که جایگاه علوم انسانی در جامعه ایرانی اسلامی کجاست؟
از این رو با ذکر مقدمه ای، به این موضوع وارد می شویم و در ادامه با طرح پرسش هایی از اساتید مختلف علوم انسانی از آنها می خواهیم تا نشان دهند که جایگاه علوم انسانی در جامعه ایران کجاست و چرا ایرانیان پس از چندین دهه نتوانسته اند با علوم انسانی غربی ارتباط برقرار کنند؟
از زمان ورود رشته هايي همچون علوم سياسي و جامعه شناسي در کشورمان ده ها سال ميگذرد. اما سوال اينجاست که نقش محتوا و غالب غربي اين رشته ها در جامعه ایرانی اسلامي کجاست؟
نظر به اينکه هر حوزه مکاني و زماني اي اقتضائات بومي خود را مي طلبد، چگونه است که نظرياتي با قدمتي نزديک به يک قرن که آن هم در خواستگاه زمانی متفاوتی از جامعه ایرانی اسلامی توليد شده اند (که البته در صداقت ان هم سخن بسيار است!) هنوز هم در جامعه ایران و در زمان هاي متمادي تدريس شده و مبناي نگرش و ارزيابي واقع مي شوند؟!
چرا هيچ توليدات جديدي در حوزه نظريه پردازي در اين زمينه انجام نگرفته است! و اگر قرار باشد که تنها نظريات پراز اشکال مارکس و وبر بعد از ده ها سال همچنان بدون تغيير تدريس شوند، پس رسالت اساتيد اين علوم چه مي شود؟
در همین زمینه عضو هیات علمی دانشگاه علم و صنعت در گفت و گو با یکی از خبرگزاریها درباره آسیب ها و کاستی های علوم انسانی رایج در فضاهای علمی دانشگاهی که به پروسه تحول ضرورت می بخشد، گفت: نمی توان با علوم انسانی رایج جامعه را اداره کرد، چراکه با استناد به آن نه می توان مسائل جامعه را توضیح داد و نه پیش بینی و توصیه مطابق با واقع و مفیدی را داشت.
وی ادامه داد: علوم انسانی نمی تواند مسائل مربوط به زندگی اسلامی ما را پاسخ دهد؛ مسائلی مانند ابعاد زندگی خانوادگی، نظام بانکی، سیاست ورزی، مشکلات روانشناختی و حجاب.
عطاء الله رفیعی آتانی تاکید کرد: علوم انسانی رایج در فضای دانشگاهی با فلسفه اسلامی زندگی در تعارض است. برای مثال زندگی بر اساس دین اسلام دارای وجوه فرامادی و الهی است در حالی که فلسفه اصلی علوم انسانی کنونی مادی است.
در این راستا، با توجه به گذشت چندین سال از تدریس علوم انسانی غربی در ایران و عدم اثربخشی آن، چندین سوال در اینجا مطرح می شود که قرار است با پاسخ به آنها توسط اساتید رشته های علوم انسانی، در گزارش های مختلف، در نهایت به این پرسش پاسخ می دهیم، علوم انسانی غربی یا اسلامی؟
در ادامه سوالاتی که در این زمینه مطرح می باشد و اساتید علوم انسانی بناست به آنها پاسخ دهند، آورده شده است.
با توجه به حضور اساتید علوم سیاسی و جامعه شناسی در حوادث سال 88 و ارائه نظریات ساختارشکنانه، همچون جلایی پور، آيا رسالت رشته هايي همچون علوم سياسي و جامعه شناسي، اپوزيسيون سازي در مقابل نظام و حکومت اسلامي است؟
آيا اساتيد علوم سياسي و جامعه شناسي مصداق فانتامنتاليزم هاي(سلفي گري) علمي نيستند؟
در اثبات غرب زدگي محتواي رشته هاي علوم سياسي همين بس که اساتيد اين رشته پس از 36 سال از انقلاب هنوز نمي توانند تعريف مشخصي از حکومت و نظام اسلامي ارايه دهند!
چرا اساتيد علوم سياسي و جامعه شناسي در موضوع مذاکرات هسته اي و التهابات اجتماعي اروپا و امريکا، به نفع غرب زبان در کام گرفته و سکوت پيشه کرده اند!
چرا علوم انساني در جامعه ایرانی اسلامی منشا تحول نيست؟
رشته هايي همچون علوم سياسي ،جامعه شناسي و معماري با تغيير در نگرش مردم، گرايش آنها در حمايت از جمهوري اسلامي را تحت الشعاع قرار داده و منجر به اختلاف بين مردم و حکومت مي شوند؟
مارکس و مارکسيسم مرد، اما نه در ذهن و قلب اساتيد جامعه شناسي و علوم سياسي!
اساتيد جامعه شناسي با نبش قبر افکار پوسيده ي مارکس چه سناريويي را دنبال مي کنند؟
در پایان از اساتید صاحب نظر در این حوزه دعوت می شود تا با ارسال نقطه نظرات خود در این زمینه، به ما در پیشبرد این بحث کمک کنند.
2. جو مدرکگرایی و سیل دانشجویانی که بدون دید باز این رشتهها را از بابت عدم قبولی در رشتههای پردرآمد و اشتغالزای دیگر انتخاب نمودهاند.
3. روش اجرای پایاننامهها و تدوین آن در اکثر علوم انسانی بیشتری نوعی کپیبرداری جزء جزء از منابع مختلف و حتی زیاد صرفاً برای پرکردن عریضه ..و..