گروه دانشگاه «خبرگزاری دانشجو»، یادداشت دانشجویی*؛ منطقه ی غرب آسیا که با عنوان خاورمیانه از آن یاد می شود، در برابر خاور نزدیک و خاور دور، اولین بار آلفردماهان (Mahan Thayer .Alfred) در یـاسـالار و نـظریه پرداز نظامی آمریکایی به کار برد و پس از آن بـه ویـژه بـعـد از جـنـگ جـهـانـی دوم بـه یـک اصـطـلاح رایـج جـهـانـی تبدیل شد.
مـحـدوده ای کـه امـروز خـاورمـیـانـه نـامیده می شود، یکی از مهم ترین مناطق ژئوپلتیکی و ژئواستراتژیکی جهان است که در طی قرون و اعصار متمادی همواره مورد توجه قدرت های بزرگ و بازیگران اصلی عرصه روابط بین المللی بوده است .در واقع خـاورمـیـانـه اصـطـلاحـی کـه شـامـل مـحـدوده جـغـرافـیـایـی حـد فـاصـل دریـای سـرخ در غـرب ، دریـای مـدیـتـرانـه و دریـای سـیـاه در شمال غرب، منطقه قفقاز و دریای خزر در شمال و مرزهای شرقی ایران در شرق و دریای عـرب و اقـیـانـوس هـنـد در جـنـوب می شود و کشورهای ایران، ترکیه، سوریه، عراق، لبـنـان، فـلسـطـیـن اشـغـالی، اردن، عـربـسـتان، یمن، عمان و شیخ نشین های حاشیه جـنـوبـی خـلیـج فـارس، دارای ویـژگـی های منحصر بفردی است که آن را از سایر مناطق ژئوپلتیکی و ژئواستراتژیکی جهان متمایز و برجسته می سازد.
برخی از مهم ترین این ویژگی ها را به اختصار می توان در موارد زیر برشمرد:
۱. کوتاه ترین حد واسط خشکی بین مرکز دفاعی اورآسیا با آب های آزاد است.
۲. کوتاه ترین فاصله خشکی میان جبهه دفاعی اروپای غربی در غرب اورآسیا با جبهه دفاعی جنوب شرق آسیا است. (بـا تـوجـه به این دو ویژگی، اهمیت نظامی و ژئواستراتژیکی خاورمیانه برای قدرت هـای بـزرگ و بـازیـگـران جـهـانـی روشـن مـی شـود. بـه ویـژه آنـکه تنگه ها و آبراه های اسـتـراتـژیـکـی و فـوق العاده حساس جهان نیز در این منطقه قرار دارد. مانند تنگه هرمز، تـنـگـه بـاب المـنـدب، کـانـال سـوئز، تـنـگـه بـسـفـر و داردانـل و گذرگاه قفقاز که ارتباط مناطق جنوبی را با هارتلند اورآسیا در مرکز روسیه برقرار می سازد.)
۳. بیش از ۷۰ ذخـایـر انـرژی هـیـدروکربن جهان در این منطقه قرار دارد و چنانچه ذخایر شناخته شده و قابل پیش بینی حوزه خزر را هم که در شمال این منطقه قرار دارد به این میزان بیفزاییم، اهمیت ژئواکونومیک آن به صورت حیرت انگیزی افزایش می یابد.
۴. این منطقه خاستگاه سه دین بزرگ توحیدی و ابراهیمی است که پیروان آنها ضمن آنکه اکـثـریـت مـطـلق مـردم جـهـان را تـشـکـیـل مـی دهـنـد، هـر یـک بـه دلایل خاص خود، داعیه جهانی شدن را نیز دارند.
۵. ایـن مـنطقه ضمن آنکه هارتلند جهان اسلام و جهان تشیع را در اختیار دارد و وجود حرمین شریفین، اعتاب مقدسه شیعه اهمیت فرهنگی آن را برای مسلمانان جهان برجسته نموده، به دلیـل آنـکه خاستگاه انقلاب اسلامی است، از نظر سیاسی نیز مورد توجه همه قدرت های بزرگ و کوچک عرصه جهانی می باشد.
۶. مـردم ایـن مـنـطـقـه از نـظـر روان شـنـاسـی ژئوپـلتـیـک، غـیـرقـابـل پـیش بینی هستند و در مقایسه با سایر مناطق ژئوپلتیکی جهان اسلام مانند آسیای مـیـانـه، قفقاز، شمال افریقا، شبه قاره هند و جنوب شرق آسیا که مناطق استقرار ملت های مسلمان هستند، بیشترین ناهمگونی مذهبی را نیز شاهد بوده و منشاء بیشترین اختلافات در قرائت از عقاید اسلامی می باشند.
۷. ترکیب های جـمعیتی مـتنوع ، پراکندگی و توزیع نامتوازن ذخایر نفت، گاز و بخصوص آب و سطوح متفاوت درآمد سرانه، درجه وابستگی به قدرت¬های جهانی و فرامنطقه ای، ساختارهای سیاسی ناهمگون، ضریب توسعه یافتگی مختلف و... از این منطقه، پـازلی نـامتجانس و شـکننده سـاخته کـه نه با خود همگن و هماهنگ است و نه با پازل جهانی می تواند به آسانی هماهنگ و همراه شود.
۸. چندین ایدئولوژی سیاسی متضاد و متعارض، در منطقه خاورمیانه نظام های اجتماعی و سـاختارهای سیاسی خاص خود را در اختیار دارند و از این نظر با انرژی متراکم و نهفته خـود، مـنطقه را آماده انواع تنش های سیاسی، فرهنگی، مذهبی و گاه نظامی کرده است؛ ایدئولوژی شیعی و اسلام سیاسی در ایران، لائیسم همراه با گرایش های پان ترکیسم در تـرکیه، افراطی گری صهیونیستی ـ یهودی در فلسطین اشغالی، پادشاهی موروثی در شـبه جزیره عربستان و نظام های شبه پادشاهی در سایر کشورهای منطقه، عدم تجانس سیاسی و ایدئولوژیک منطقه را در حدی باور نکردنی به تصویر می کشد.
۹. حـساس ترین قلمروهای ژئواستراتژیک جهان را شاخکها (بِرَنج های) عملیاتی تشکیل می دهند. اهمیت این قلمروهای ژئواستراتژیک از این جهت است که معمولاً بحران ها و جنگ هایی کـه در ایـن مـناطق شـروع می شوند، اگـر مـهـار و کنترل نشوند همه صحنه عملیاتی را فرا می گیرند و ابعاد بحران را گاه به صورت غیر قابل پیش بینی و غیر قابل مهار گسترش می دهند. در شـرایـط کـنونی ـ در مقیاس جهانی ـ صحنه عملیاتی، حوزه پاسیفیک است و مهم ترین شـاخـک های صـحـنـه عـملیاتی پـاسیفیک نـیـز در درجـه اول شاخک خلیج فارس و در درجه بعدی شاخک دریای سرخ است که هر دوی این شاخک های عملیاتی در جبهه ژئواستراتژیکی خاورمیانه قرار دارند. از این نظر هم ملاحظه می شود که اهمیت ژئواستراتژیکی خاورمیانه فوق العاده زیاد است و توجه همه بازیگران اصلی منطقه ای و فرامنطقه ای را به خود جلب می کند.
با توجه به این ۹ ویژگی کلی که بیان شد، در یک جمع بندی نهایی می توان نتیجه گرفت کـه در شـرایط کـنونی، در منطقه خاورمیانه ژئوپلتیک بر ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک و ژئوکالچریک منطبق گشته و این منطقه را همزمان از نظر سیاسی، نظامی، اقـتـصادی و فرهنگی(مذهبی ) برای بازیگران عرصه جهانی مهم ساخته، ویژگی که در هیچ یک از مناطق ژئوپلتیکی جهان وجود ندارد.
در حال حاضر بحث اصلی در این موضوع، این است که چرا خاورمیانه در سال های اخیر دست خوش بی ثباتی و ناامنی بوده و بحران های متعددی را از سر گذرانده است؟
{در حال حاضر و در سال ۲۰۱۵ تحولات سوریه در حالی تحت عنوان «جنگ داخلی» به تیتر دائمی رسانهها تبدیل شده است که نقش پنهان و آشکار دولتهای عربی در آن کمتر از گروههای داخلی نیست. از سوی دیگر، بحران سوریه باعث شد تا ناامنی به لبنان نیز- که دورهای از امنیت نسبی را پشت سر میگذاشت- سرایت کند. عراق که خود در ناامنی شدید به سر میبرد با هجوم گروههایی که علیه دولت بشار اسد میجنگیدند به صحنه رویارویی دولت العبادی و گروههای تروریستی نزدیک به القاعده در استان های شمالی عراق تبدیل شد و این جنگ در منطقه (خاورمیانه)در حال حاضر نیز ادامه دارد.}
جواب دادن به این سؤال بویژه با رویکرد ژئوپلیتیک می تواند چهارچوب مناسبی را برای تحلیل تحولات خاورمیانه به دست دهد و باعث واقع نگری در برداشت های ما از وقایع رخ داده شود. جهان ژئوپلیتیک به شکل طبیعی دوره هایی از نظم و بی نظمی، ثبات و بی ثباتی، امنیت و ناامنی، موازنه و یا عدم توازن را تجربه می کند.
معمولاً دوره های ثبات طولانی ترند و در این مدت نظم و امنیت قابل توجهی در میان قدرت ها با یکدیگر و با دیگر کشورها ایجاد میشود. با توجه به توازن قدرت موجود در این دوره ها، قدرت های بزرگ مناسبات خود را با یکدیگر برقرار می کنند و الگوهایی از رقابت، همکاری یا هر دو را به وجود می آورند. الگوهای مسلط در مناسبات موجود بین قدرت ها و کشورها در یک دوره ثبات ژئوپلیتیک متأثر از چگونگی تعیین جایگاه ها و مسؤولیت ها در دوره گذار است. هر کشوری بر اساس فعالیت ها و موفقیت هایی که توانسته است در دوره گذار و بی ثباتی به دست آورد، می تواند در دوره ثبات نقش آفرینی کند و جایگاه خود را تثبیت کرده و یا خود را بر بدنه هرم قدرت جهانی تحمیل نماید. بر خلاف دوره های ثبات که طولانی ترند و با امنیت و نظم قابل توجهی همراه هستند، دوره های گذار ژئوپلیتیکی کوتاه ترند و از طرفی بحران ها و ناامنی های متعددی در این دوره ها اتفاق می افتند. تجربه نشان داده است که دوره های گذار ژئوپلیتیکی معمولاً با جنگ های بزرگ، فروپاشی و اضمحلال برخی از قدرت ها، شکل¬گیری برخی از کشورهای جدید، تغییر نقشه جغرافیای سیاسی جهان و جابه جایی در رتبه بندی قدرت های برتر و حتی قدرت های منطقه ای همراه بوده است. به دلیل وقوع همین تحولات، دوره گذار یا دوره سیالیت ژئوپلیتیک از اهمیت بالایی برخوردار است.
اهمیت دیگر دوره گذار از آن جهت است که قدرت ها در این دوره به فکر ارتقای جایگاه خود و کسب موقعیت بهتر و بالاتری برای دوره ثبات بعدی هستند. اگر عملکرد یک قدرت جهانی یا منطقه ای در این دوره با موفقیت همراه باشد ممکن است در دوره بعدی ثبات، در هرم سلسله مراتبی قدرت جایگاه بالاتری کسب کند و نقش مهم تری را بر عهده گیرد. همچنین اگر عملکرد یک قدرت در دوره گذار ضعیف باشد ممکن است جایگاه خود را از دست داده و باید در دوره ثبات آینده برتری قدرت های رقیب را نسبت به خود بپذیرد. اتفاقی که برای ابر قدرت بریتانیا در قرن بیستم و بعد از جنگ جهانی اول و دوم رخ داد.
نکته دیگر اینکه از نظر مکانی نیز همه فضاهای جغرافیایی به طور مشابه دست خوش تحولات ناشی از دوره گذار نمی شوند. معمولاً آن فضاهای جغرافیایی که از نظر نزدیکی به کانون تحولات یا بر اثر داشتن مزیت های خاص فکری و تاریخی، منابع ثروت و یا برتری ذاتی جغرافیایی، موقعیتی و ارتباطی دارای اهمیت باشند، بیشتر از دیگر فضاها از تحولات و دگرگونی های ناشی از دوره گذار متأثر می-شوند. وقوع دوره های گذار و سیالیت ژئوپلیتیک که با تغییر الگوهای رقابت و همکاری و تغییر ساختار سیاسی فضا همراه است تا شکل-گیری و استقرار ساختار جدیدی از نظام ژئوپلیتیک، معمولاً برای این مناطق و فضاهای جغرافیایی مشکلاتی را بوجود می آورد و بحران ها و ناامنی هایی را دامن می زند.
وقوع جنگ های جهانی اول و دوم در نیمه نخست قرن بیستم باعث تغییرات گسترده ای در نقشه سیاسی جهان شد و به شکل گیری یک دوره ثبات در نیمه دوم این قرن انجامید. دوره ای که به دوره جنگ سرد معروف گشت و ساختار نظام دو قطبی به رهبری ایالات متحده و شوروی پیشین را شکل داد. با فروپاشی اتحاد شوروی در اوایل دهه ۹۰، سال های پایانی سده بیستم و سال های اولیه سده بیست و یکم، جهان شاهد دوره ای دیگر از گذار و سیالیت ژئوپلیتیک است. در این دوره گذار بر خلاف دوره های پیشین که وقوع یک جنگ بزرگ سرنوشت دنیا را تعیین می کرد و باعث گذر از دوره گذار به دوره ثبات می شد، هنوز و خوشبختانه جنگی به وقوع نپیوسته است و بنابراین قدرت های برتر برای ارتقاء جایگاه خود به رقابت مشغولند. در چنین شرایطی است که به طور مرتب سیستم هایی از همکاری و ائتلاف بین قدرت¬ها و حتی در سطح منطقه ای شکل می¬گیرد و قبل از اینکه به سرانجامی برسد، دچار تغییر و دگرگونی میشود.
بعد از فروپاشی شوروی، ایالات متحده آمریکا عجولانه و قبل از اینکه روند تحولات و دگرگونی های دوره گذار، قدرت ها و کشورها را به سوی نظام جدید ژئوپلیتیک سوق دهد، از شکل گیری نظام تک قطبی و ایده نظام نوین جهانی سخن به میان آورد و بدون در نظر گرفتن موقعیت دیگر رقبای سنتی و جدید و بدون در نظر گرفتن دگرگونی های غیر قابل انکار در سطح قدرت های منطقه ای و حتی کشورهای جهان سوم و بازیگران خرد، خود را در کانون ژئوپلیتیک خود محوری قرار داد. این گونه عملکرد خودخواهانه ایالات متحده باعث شد تا از یک طرف قدرتهای سطح ۲ جهانی نظیر اتحادیه اروپا، چین و روسیه که طرفدار نظام ژئوپلیتیک چند قطبی بودند، در رقابت منسجم با ایالات متحده جدی تر شوند و از طرفی باعث شد تا فرصت برای قدرت های منطقه ای نظیر ایران، کره شمالی، ونزوئلا و ... فراهم شود تا بتوانند از حقوق منطقه ای و جهانی خود بهتر دفاع نمایند. چنین به نظر می رسد که در دوره کنونی گذار ژئوپلیتیک، دو موج از بحران و ناامنی ابتدا اروپای خاوری و تا حدی منطقه قفقاز و سپس خاورمیانه را در بر گرفته است.
موج اول به دلیل برداشته شدن فشار و نفوذ شوروی پیشین از کشورهای اروپای خاوری و شکل گیری نوعی خلأ ژئوپلیتیک در این منطقه بوجود آمد. به شکل طبیعی قدرت های برتر در چنین شرایطی سعی در پر کردن فضاهای خالی دارند و تلاش می کنند سلطه و نفوذ خود را در این مناطق بر قرار نمایند که خود این موضوع رقابت ها و درگیری هایی را به بار می آورد. تجزیه یوگسلاوی و درگیری های خونین در جمهوری های بوجود آمده از این کشور مثل صربستان، مونتنگرو، بوسنی،کورواسی و ...، بحران بالکان، جنگ های میان جمهوری های منطقه قفقاز مثل ارمنستان، آذربایجان، گرجستان و جمهوری های خودمختار جنوب روسیه مثل داغستان، چچن و ... جملگی موجی از ناامنی و بی ثباتی را در دهه پایانی قرن بیستم بوجود آوردند. اکنون اما در سال های نخستین سده بیست ویکم موج دوم ناامنی و بی ثباتی ناشی از دوره سیالیت ژئوپلیتیک و رقابت قدرت های برتر بر خاورمیانه سایه افکنده است.
منطقه ای که به قول «جفری کمپ» رقابت ها در آن شدید، فاصله ها کوتاه و دشمن ها با هم همسایه هستند.
با این تفاوت که خاورمیانه بر خلاف سایر مناطق جغرافیایی جهان به ویژه به دلیل منابع انرژی و ثروت از اهمیت و حساسیت فوق العاده ای برخوردار است و قدرت های جهانی نمی توانند با خویشتن داری نسبت به سرنوشت و آینده این منطقه بی تفاوت باشند.
هم زمان با آغاز قرن بیست ویکم ایالات متحده نیروهای خود را به افغانستان گسیل داشت و سپس بحران عراق را دامن زد. علاوه بر این پیش نهادهای متعدد درباره رابطه اعراب و اسرائیل نظیر نقشه راه، ایده خاورمیانه جدید، رؤیای خلع سلاح حزب الله لبنان که جنگی ۳۳ روزه را سبب شد و ... نیز همگی نشان از شکل گیری موجی از بی ثباتی در دهه آغازین سده جدید در منطقه خاورمیانه دارد.
همزمان با این تحولات، ظهور گروه های تروریستی(داعش، النصره، القاعده، احرارالشام و...) و کشمکش های قومی توانسته است به طور ناخواسته برخی کشورهای منطقه را نگران سازد. در این میان قدرت های جهانی منافع مشترکی را پی گیری می کنند ولی از آنجا که منافع متعارض آنها بیشتر است به طور طبیعی بحران ها و ناامنی¬هایی در منطقه به بار می آید که بار آن را را باید ملت های منطقه بر دوش بکشند. سازمان ملل نیز که بر ویرانه های جنگ جهانی دوم بنا شده بود، هم به دلیل گذشت زمان و هم به دلیل وجود آپارتاید آشکار و شفاف در ساختار آن به ویژه اعضای شورای امنیت، دیگر کارایی گذشته خود را از دست داده و قدرتها و کشورها حاضر نیستند نسبت به تصمیمات آن خود را پای بند بدانند. این عدم کارایی و عدم ایفای نقش مؤثر سازمان ملل به ویژه پس از لشکرکشی ایالات متحده به عراق بیشتر نمایان شد.
به این ترتیب در صورت عدم اصلاح بنیادین این سازمان و عدم رفع تبعیض های آشکار، سازمان ملل هرگز نخواهد توانست در بحران های آینده جهانی نقش قابل قبولی ایفا نماید. به هر حال توجه، هوشیاری و آگاهی از موج دوم ناشی از دوره سیالیت ژئوپلیتیک در غرب آسیا(خاورمیانه) برای تصمیم گیران سیاسی در کشورهایی نظیر ایران که از موقعیت قدرت منطقه ای در خاورمیانه برخوردارند و به فکر ارتقاء موقعیت خود بر اساس برنامه های داخلی (سند چشم انداز بیست ساله) هستند بسیار ضروری است.
محمود نورانی، فعال دانشجویی
انتشار یادداشتهای دانشجویی به معنای تایید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.