گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، چند سالی است که موضوعاتی نظیر تمدن اسلامی و علوم انسانی اسلامی زیاد بیان میشود. به صورت طبیعی یکی از دلایل این، مطرح شدن این موضوع از سوی سطوح بالای حاکمیتی است، که باعث شده گفتمانی در بخشهایی از جامعهی مذهبی ایران ایجاد شود. در نتیجهی این فرآیند مشاهده میشود که بخش عظیمی از جامعه به دنبال تحقق تمدن اسلامی است.
از طرفی نیز به نظر میرسد غیرمذهبیها به این موضوع علاقهای ندارند و این واژه را آلترناتیو "تمدن بزرگ" میدانند. این واژه توسط محمدرضا شاه پهلوی استفاده شد. اما این دو مفهوم آلترناتیوی برای هم به شمار نمیروند و نمیتوان آنها را با یکدیگر مقایسه کرد. مهمترین دلیل آن هم، پشتوانهی فکریای است که تمدن اسلامی با خود به همراه دارد و در چند قرن اخیر نیز وجود داشته و لذا همچون "تمدن بزرگ ایرانی" موضوعی نیست که تنها در فکر و اوهام قرار داشته باشد.
اما اکتفا به این پشتوانهی فکری هیچ کاربردی برای وضع امروز ندارد و اگر تمدن اسلامی به زبان ساده برای مذهبیها بیان نشود و همچون بعضی از حوزویان تنها مبانی آن را تشریح کنیم و ندانیم که از چه حرف میزنیم، نباید انتظار داشته باشیم که این صحبتها کاری کند و روندی را که در آن پیش میرویم به صورت جدی تغییر دهد.[1] این صحبتهای خوب تا زمانی که کاربردی نشوند، تنها به درد پر کردن مجلات و روزنامهها میخورند و دینداری را در مردم افزایش نمیدهند. از یک طرف نیز میتوان ادعا کرد کسانی که در این مورد "همواره بسیار پیچیده صحبت میکنند" ، -چه حوزوی و چه غیر آن- به احتمال زیاد خود نفهمیدهاند که از چه صحبت میکنند و یا این موضوع ساده را نمیدانند که اگر این "تمدن اسلامی" و یا "علوم انسانی اسلامی" کاربردی نشود، این حرفها هیچ فایدهای بر روی رفتار و دینداری مردم ندارد.
هنگامی که به روند تحول علوم انسانی در غرب نگاه میکنیم میبینیم که انها به دنبال کاربردی کردن علوم انسانی بودهاند و رشتههای ریاضی (مخصوصا مدلسازی) و علوم کامپیوتر را در کنار روانشناسی و جامعهشناسی به کار گرفتهاند تا توانستهاند جامعهی مطلوب خویش را بسازند.[2] هنگامی که این روند را بررسی میکنیم میبینیم که هر لحظه بیشتر و بیشتر علوم انسانی در غرب به این سمت پیش میرود. ما به عنوان جریان حق آیا اصلا توانستهایم به صورت ساده بگوییم "تمدن اسلامی یعنی چه" و این چیز مبهم چیست که اگر استقرار یابد، مردم بیشتر دیندار میشوند؟
برای اینکه این موضوع را به صورت ساده توضیح داده شود از مسالهای که وجود دارد آغاز میکنیم و این سوال را میپرسیم که : چرا به نظر ما مردم آنگونه که باید دینداری نمیکنند و چه چیزی رفتار مردم را تحت تاثیر قرار میدهد؟
برای جواب به این سوال یک سوال دیگر مطرح میشود: "دین" چقدر ذهن مردم را به خود مشغول کرده است؟
برای جواب به این سوال دوم سوال سوم مطرح میشود: دینداری آیا در جامعهی ما آسان است یا خیر؟
اگر بخواهیم واقعبینانه به سوال پاسخ دهیم باید بگوئیم که دینداری در جامعهی ما آسان نیست و این طبیعی است که مردم به سمتی بروند که راحتتر زندگی کنند و این اجتناب ناپذیر است.
نمونههایی از سختیهایی را که در جامعه برای دینداری وجود دارد بیان میشود:
هنگامی که مردم -منظور قشر متمولی نیست که عموما دیندار نیستند و جزء مترفین محسوب میشوند- مجبور باشند مالیات دهند و مجبور باشند وامهایی با سود بالا بگیرند و به بانکها ربا دهند، نمیتوان انتظار داشت که همهی ایشان خمس دهند.
هنگامی که تولیدکنندگان مجبور باشند برای فروش جنسهایشان از تبلیغات بیش از حد آن هم با مضامین نامناسب استفاده کنند – و همانطور که میدانیم تبلیغات زیاد با دین نسبتی ندارد- نمیتوان انتظار داشت که گشنه بماند و کارگران خود را اخراج کند تا تبلیغ نکند.
هنگامی که مردم مجبور باشند قوانین متناقض و متنافر زیادی را رعایت کنند و در آن گیر کردهاند، نمیتوان انتظار داشت که شرع را نیز همزمان رعایت کنند (که در بسیاری از موارد نیز این قوانین با شرع در تناقض است)
هنگامی که لباسهای دارای حیا – و به خصوص چادر- از لحاظ قیمتی گرانتر از لباسهای تنگ باشد، مردم فقیر مجبورند لباسهای تنگ را بپوشند!
هنگامی که منابع کم باشند و مردم برای اینکه از منبعی – مانند مترو- استفاده کنند، مجبورند حق یکدیگر را بخورند، طبیعی است که عامهی مردم در زیر این جبر بروند و حق یکدیگر را بخورند تا آنکه کارهای ضروری یکدیگر را انجام ندهند و این یک فرهنگ بشود و بین نسلهای آینده نیز نهادینه شود!
هنگامی که مردم برای صحبت با کارمندان دولت و بانکدارها مجبور باشند خم شوند و کارمند نشسته باشد، طبیعی است که بین عامهی مردم این فرهنگ جا بیفتد که گاهی برای اینکه کارهایشان انجام شوند تواضع کنند و بین بسیاری از کارمندان و بانکداران حس غرور ایجاد شود.
هعمانطور که از این مثالها و دهها مثال دیگر مشخص است، بسیاری از مردمی که از نظر ما آنطور که باید دیندار نیستند، به خاطر مترف بودن و احساس استغنا، طغیان نکردهاند! مردمی که استغنا ندارند، وقتی بیدینی میکنند که مجبور باشند به بیدینی و یا اینکه دینداری برای ایشان بسیار سخت باشد.
لذا به زبان ساده میتوان گفت:
((تمدن اسلامی به صورت کاربردی یعنی آن ایجاد جامعهای که دینداری مردم در آن جامعه آسان گردد.))
هنگامی که با این تعریف روبرو شویم، کاربردهای متعددی را نیز از متن آن میتوان استخراج نمود. هرکسی میتواند دلایل سختی دینداری را در حوزهی فعالیت خود برشمرد، آنها را علنا منتشر کند و راهکارهای مرتفع کردن آنها را از حوزه و همهی کسانیکه به صورت غیرکاربردی مسائل تمدن اسلامی را مطرح میکنند، طلب نماید.
[1] از طرفی این بحثها و تحلیلهایی که اغلب بین حوزویان و تربیبوندارها جریان دارد، آسیبی نیز داشته است و آن این است که قشر مذهبی هم به حدی روی به تحلیل و گفتگو آوردهاند که در لایهی ذهن باقی مانده اند و در مقابل قشر بیدین و لیبرال محصول تولید میکنند و این موضوع آنجا خطرناک میشود که بدانیم افکار مردم را صرف حرفها و گفتوگوها، عوض نمیکند. بلکه محصولاتی که ایشان از آنها استفاده میکنند، تغییر میکند.
[2] برای نمونه میتوان به رشتههای Cliodynamics و Computational Social Science اشاره نمود. این رشتهها به شدت به دنبال کاربردی نمودن علوم انسانی در غرب هستند.
تا اونجایی که بنده اطلاع دارم، مؤسسه مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام و مجموعه کتابهای حجت الاسلام واسطی بسیار قوی در زمینه تمدن سازی کار کرده اند و وارد بحثهای کاربردی هم شده اند. http://isin.ir
درباره ترکیب علوم ریاضیات و علوم انسانی هم نقدهایی وارد است و مزیتها و آسیبهای اون رو باید کنار هم دید. در این باره پرونده مهندسی در مجله سوره را بخوانید.مخصوصا مطلب دور باطل نگرش مهندسی
http://www.sooremag.ir/%D9%88%D9%87%D9%85-%D9%85%D9%87%D9%86%D8%AF%D8%B3%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C
http://www.sooremag.ir/%D9%88%D9%87%D9%85-%D9%85%D9%87%D9%86%D8%AF%D8%B3%DB%8C-%D8%A7
با تشکر نقدهای وارده جالب و علمی بود