گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو-محمدصالح سلطانی، جمعهها ساعت 22؛ تقریباً ده سالی هست که این زمان، به عنوان بهترین باکس تلویزیون برای پخش سریال شناخته میشود. ساعتی که تلویزیون معمولاً بهترین آثارش را همان سریالهای پرهزینهای که در ادبیات صداوسیماییها «الف ویژه» نامیده میشوند، به نمایش میگذارد. یوسف پیامبر، در چشم باد و مختارنامه، مهمترین و موفقترین سریالهای جمعه شبی ِ تلویزیون بودهاند. پس از کلاه پهلوی، که فاجعهای در تاریخ سریالسازی تلویزیون بود و تقریبا همه را ناامید کرد، باکس طلایی به «معمای شاه» رسید. سریالی که قرار است راوی دوران 37 سالهی سلطنت پهلوی دوم باشد. مجموعای پر هزینه، پر بازیگر و پر لوکیشن که تقریباً شش سال برای ساختش زمان صرف شد و در نهایت، اثری را شاهد هستیم که هم در جذب مخاطب، هم در جلب نظر متخصصین توفیقی نداشته است. آش ِ معمای شاه آنقدر شور شده که برای جلوگیری از افت شدید بینندگانش، تلویزیون تصمیم گرفت پخش آن را به جای باکس جمعه شبها، از ابتدا و به صورت هرشبی پی بگیرد. تصمیمی که با واکنشهای طنزآمیز مردم در فضای مجازی همراه شد:«صداوسیما گفته اگر این دفعه هم به معمای شاه دقت نکنید، دوباره از اول پخشش میکنه!!» اما چرا معمای شاه، نه مثل مختارنامه و در چشم باد، بلکه مثل کلاه پهلوی و حتی بدتر از آن، موفق به جذب مخاطب نیست؟ چرا با وجود نقاط قوت انکارناشدنی، نمی تواند رونقی به روزهای سرد تلویزیون بدهد؟
مورد عجیب آقای ورزی
محمدرضا ورزی، در تمامی آثار سینمایی و تلویزیونی خود، پیش از معمای شاه، نشان داده که اولویتی جز روایت تاریخ، خصوصاً تاریخ معاصر ندارد. او، سه سال پیاپی سریالهایش را در دهه فجر روانه آنتن کرد و از دوران مشروطه تا انقلاب اسلامی را، در مجموع سه سریال خود واکاوی نمود. مشخصه اصلی و تقریباً ثابت تمام آثار ورزی، توجه بسیار زیاد به «انطباق تاریخ با تصویر» است. او، میگردد و شبیهترین بازیگران به شخصیتهای تاریخی را انتخاب میکند و صرف نظر از توان بازیگری، آنها را برای نقشهای اصلی سریالهای خود برمیگزیند. نگاهی به نام و سوابق بازیگران اصلی آثار او، این گزاره را تایید میکند که قدرت بازیگری،برای ورزی در اولویت دوم است و چهره در اولویت اول. این موضوع، باعث میشود تمام آثار او، خاصه همین معمای شاه، یک نقطه قوت و یک نقطه ضعف داشته باشند. قوت آن که ظاهرِ تاریخنگاری های او باورپذیر است و نقطه ضعف اینکه عملاً خبری از بازی های درخشان در آثار ورزی نیست.
شاه، ثریا، زاهدی، مصدق و کاشانی ِ ورزی، هیچ وجه نگفتهای از زندگی این شخصیتهای مهم را پیش روی مخاطب معمای شاه قرار نمیدهند. بازیهایشان بدون حس است و فاقد اکت های لازم برای انتقال درست بازی به بیننده. عصبانیتها و خوشحالیها باورپذیر نیست، چون اساساً هنری شکل نگرفته و مخاطب احساس میکند در حال تماشای نسخهی مصور شدهای از کتاب تاریخ دبیرستان است. این موضوع، علاوه بر ضعف مفرط در بازیها، از نواقص شدید فیلمنامه هم سرچشمه میگیرد. ورزی انگار اساساً اعتقادی به دیالوگ نویسی ِ هنری ندارد و جملات کتابهای تاریخ را، بی ظرافت و بی هنر در دهان شخصیتها میگذارد. دیالوگهایی که در بسیاری از سکانسها، بار فقر محتوایی سناریو را هم به دوش میکشند و به مخاطب، اطلاعاتی را میدهند که تصاویر و نماها باید بدهند. همه چیزِ فیلمنامه معمای شاه، در خشکترین و مصنوعیترین حالت ممکن قرار دارد. قسمتهای داستانی ِ افزوده شده به سریال، یعنی ماجرای خانواده وزیری، در کلیشهایترین سطح ممکن است. ماجرای عشق محمود وزیری به گلنار، ممانعتها و مخالفتهای مادر خانواده، حتی شخصیت جعفر مهرداد با بازی ناامیدکننده محمدرضا شریفی نیا، همه و همه در سردستیترین وضعیت ممکن هستند و در بهترین حالت، به نمادگذاریهای بدون خلاقیتی میمانند که لایهی نازکی از آفرینش هنری روی آنها نشسته است. تنها نقطه امیدوارکننده در بازیگران، و سناریوی معمای شاه، یوسف صیادی(امیرمسعود وزیری) است که توانسته نقش خود را به حد قابل قبولی خوب ایفا کند و یاد «غلامرضا»ی فیلم مادر را زنده کند. سایر بازیها اما در نازلترین وضعیت ممکن به اجرا درآمدهاند. وضعیتی که حاصل کلاف در هم تنیده ضعفهای مفرط ِ سناریوی معمای شاه، و عدم استفاده از بازیگران تراز اول در نقشهای اصلی این سریال است.
صداقت تاریخی
معمای شاه اما هرچه در فرم ضعف دارد، در بحثهای محتوایی و نظرگاههای تاریخی، دقیق و موشکافانه عمل کرده. حجم بالای منابع استفاده شده در نگارش فیلمنامه، این نکته را تایید میکند که ورزی در معمای شاه، حرف بیسند نمیزند و اگر از فراماسونر بودن شاه، فسادهای دربار و مشکلات اخلاقی محمدرضا پهلوی نکاتی مطرح میکند، روی آب نیست و بر مبنای دقت های فنی در متون تاریخی بوده است. این، اثر را تبدیل به مجموعهای قابل اعتماد از گزاره هایی درباره حکومت پهلوی کردهاست. و البته به دلیل مشکلات فاحش فنی، معمای شاه از این سطح فراتر نمیرود و همانطور که پیشتر گفتم، نسخهی مصورشدهی کتاب تاریخ دبیرستان است.
فاقد جزئیات و ناقص در کلیات
سخن گفتن از مشکلات فنی معمای شاه، از فرط شدت و کثرت آنها، بیهوده به نظر میرسد. موسیقی سریال اصلاً در حد و اندازه یک اثر «الف ویژه» نیست. یک یا حداکثر دو موتیف ثابت دارد و در بسیاری از سکانسها هیچ گونه تناسبی با صحنه ندارد. دکورهای سریال هم اگرچه نقصی ندارند و سریال دارای رانت ِ استفاده از کاخهای سلطنتی بودهاست، اما صحنه آرایی داخل این کاخ ها، سردستی انجام شده.با این حساب میتوان گفت گریمهای خارق العاده و نزدیک به واقعیت، مهمترین و تنها المان مثبت فنی در معمای شاه است.
ورزی، اثری خلق کرده که به مخاطبش دروغ نمیگوید اما از حداقلهای هنری هم بهرهمند نیست. نتیجه، اثری شده که بیشتر شبیه یک فرصت سوزی تاریخی است. معمای شاه، حتی اگر روزی دوبار و در بهترین ساعات شبانه روز هم پخش شود، بعید است با این ویژگیها بتواند در جذب مخاطب، و جلب نظر متخصصین موفق باشد.
اگرچه داستان پردازی سریال از داستان پردازی های معمول در سریال های تاریخی کمتر است، اما شاید مخاطبان خاصی مانند افرادی که تاریخ را موشکافانه دنبال می کنند و به دنبال واقعیت داستان های مکتوم تاریخ معاصر از جمله قضیه مصدق و امثالهم هستند، این سبک را بپسندند زیراکه افشای واقعیت های تاریخی مهم از جمله همین کودتای 28 مرداد و روشن ساختن تمام ابعاد شخصیتی مثل مصدق به نظر این قشر مهم تر از داستان پردازی های ساختگی و از منظر تاریخی بی ارزش است.
البته در سطح مخاطب عام هم برخلاف خواست بخشی از بدنه هنری در حال رشد فکری و بینشی است و سطح انتظاراتش از هم ذات پنداری با درام های عاشقانه نخ نما به سمت آگاهی از واقعیت های فرهنگی، اجتماعی، تاریخی و اقتصادی سوق پیدا کرده است.
نمی شود یک با این کار به یک آدم با تجربه دیگر واگذارشود