به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری دانشجو؛ فارسی را آنقدر بی لهجه صحبت می کند که شک می کنم نکند شماره را اشتباه گرفته باشم، اما مهربان و آرام می گوید منتظر تماس مان بوده است؛ خیالمان راحت می شود. سعی می کنیم روی یک زمان مشترک به نتیجه برسیم و در نهایت، درست برای اولین ساعات صبح میلاد حضرت مسیح(ع) به توافق می رسیم.
صبح روز عید با یک دیوان بیدل دهلوی و چند شاخه گل مهمان خانه کوچک و با صفای روزنامه نگار ارمنی می شویم؛ خانه ای شبیه به همه خانه های با صفای ایرانی با چند تفاوت که درخت کاج تزئین شده اش از همه بیشتر خودنمایی می کند.
وارطان آنقدر خوش برخورد و مهربان است که اصلا انگار نه انگار این دفعه اول است ما با هم مواجه می شویم. خیلی خوب از مهمان های چادری اش پذیرایی می کند و همسرش ما را با طعم خوب کیک خانگی اش غافلگیر می کند.
مثل همه پدرهای ایرانی مهربان و گیرا حرف می زند و آنقدر تجربیات عجیب و هولناکی دارد که سه ساعت تمام ما را پای صحبت هایش میخکوب می کند. شغلش خبرنگاری و روزنامه نگاری برای یک نشریه ارمنی زبان بوده و در بحبوحه جنگ اقدامات بزرگی انجام داده است.
شروع صحبت را به عهده خودش گذاشتیم و او بعد از آنکه تاریخچه کوتاهی از ارامنه تشریح کرد خندید و گفت: بسیاری از مردم تصور می کنند ارامنه خارجی هستند! در حالی که من یک ایرانی هستم و دقیقا در همین خیابان اجاره دار به دنیا آمده ام. این یک اشتباه مصطلح است که دوستان مسلمان ما گمان می کنند ارامنه ایرانی نیستند و تصور می کنند ما همین چند سال پیش به ایران مهاجرت کرده ایم. ارامنه در ایران خارجی نیستند و مثل سایر هموطنان، ایرانی محسوب می شوند.
می گوید ما درست مثل شما ایرانی هستیم؛ فرق ما این است که ما اصلیت ارمنی داریم، معتقد یه مسیحیت هستیم و نسل در نسل زبان ارمنی را در میان خودمان حفظ کرده ایم.
می پرسیم، سبک زندگی «ارامنه ایرانی» چه گونه است؟
خیلی کوتاه می گوید: تلفیقی از فرهنگ دینی خودمان با فرهنگ ایرانی، را تجربه می کنیم.
و بعد خودش ادامه می دهد؛ ما اهل هنر ایرانی هستیم، تاریخ ایران را می شناسیم، ادبیات ایران را دوست داریم، غذاهایمان همه ایرانی است اما برخی عادات خاص خودمان را نیز داریم. مثلا در مورد سبک ازدواج، یا جزئیات دیگری از این قبیل تفاوت هایی با شیوه متعارف در ایران نیز داریم.
از لهجه نداشته اش می پرسم که بلافاصله می گوید، من از دوران جوانی با فارسی زبان ها بیشتر در ارتباط بوده ام تا با ارامنه، برای همین هم لهجه ندارم. من روزنامه نگار و خبرنگار بوده ام و در سال های میان سالی هم با بخشی از جامعه حوزه و دانشگاه مواجه بوده ام. برای همین لهجه زیادی ندارم.
روزنامه نگار ارمنی برایمان از انقلاب می گوید و از شروع فصل جدید زندگی اش که تجربیات جسورانه ای را برایش رقم زده است.
می گوید حکومت پهلوی مردم را تحت فشار گذاشته بود و این فشار مسلمان و مسیحی نمیشناخت همه ما از حکومت شاهنشاهی ناراضی بودیم و برای ایجاد تغییر در وضعیت کشور تلاش می کردیم. وضعیت زندگی ما چه پیش از انقلاب و چه پس از آن راحت و آزادانه بوده است؛ البته باید بگویم که در سال های ابتدایی بعد از انقلاب ما با مشکلاتی مواجه بودیم که خب ناشی از عدم شناخت کافی طرفین از یکدیگر بود. ما با حکومت اسلامی آشنا نبودیم، حکومت هم با اقتضائات فرهنگی ارامنه و مسیحیان آشنا نبود و همین مسئله موجب میشد تا برخی مشکلات ایجاد شود.
آقای داویدیان مهمان مان می کند به نقل خاطره ای از شهید بهشتی و اینطور شروع می کند که: خاطرم هست که به عنوان خبرنگار رفته بودم سراغ شهید بهشتی که رئیس دیوان عالی عدالت بودند و جمعی از زنان ارامنه اعتراض داشتنتد که ما نمی توانیم حجاب داشته باشیم و خب اصلا در احکام دینی ما این اجبار وجود ندارد؛ ایشان که سال ها در آلمان زندگی کرده بودند حرف بسیار جالبی زدند. شهید بهشتی در جواب ارامنه گفتند بروید یک عکس از حضرت مریم بیاورید که ایشان در آن عکس حجاب ندارند! اگر یک چنین تصویری از حضرت مریم وجود دارد و شما به آن معتقدید من هم می گویم که بروید هر کار دلتان می خواهد در مورد وضعیت پوششی خودتان بکنید!!!
این حرف برای من خیلی جالب بود؛ دیدم ایشان درست می گوید ولی خب پذیرش این موضوع قدری سخت است برای ارامنه، چون همه مسیحیان در سراسر دنیا به عنوان یک عرف نانوشته وضعیت پوششی آزادانه ای دارند، هر چند که به قول ایشان حضرت مریم دارای حجاب کامل بوده اند و ما به این موضوع ایمان داریم.
از تعامل میان ارامنه و مسلمان ها می گوید که در تمام دوران کودکی و نوجوانی ام بهترین دوستانم مسلمان و شیعه بودند و هنوز هم با خیلی از همسایه های قدیمی که مسلمان بودند رابطه خوبی دارم.
می گوید وقتی پیکر اولین شهید ارمنی رسید، مسئول مربوطه اش به دلیل آشنایی که با من داشت به من اطلاع داد که برای تحویل پیکر و رساندن خبر شهادت به خانواده اش برم. کار سختی بود، کنار آمدن با این خبر برای مادران ارمنی سخت تر از مادران ایرانی بود، چون یک مادر ایرانی با مقایسه خود و فرزندنش با واقعه عاشورا خود را تسلی می دهد اما مادران ارمنی سخت تر می توانستند با فقدان فرزندشان کنار بیایند.
کار سختی را شروع کرده بودم و فصل جدیدی از زندگی را پیش رو داشتم. از آن روز وقتی که با پیکر پاره پاره شهید مواجه شدم دغدغه ذهنی ام این بود که چطور باید این پیکر را به مادر شهید نشان داد. خب می دانید که ما متوفی را با کت و شلوار داخل تابوت می گذاریم ولی آن پیکر های زخمی و مجروح را نمی شد به مادران شهدا نشان داد. برای همین تصمیم عجیبی گرفتم.
از آن روز به بعد ماموریت من تحویل گرفتن شهدای ارامنه و برطرف کردن جراحات بزرگ و دلخراش پیکر آن ها بود تا مادران شان با تصویر بهترین از فرزندشان روبه رو شوند.
گاهی فکر می کردم چرا باید این کار را بکنم؟ کاری که انجام میدادم، واقعا سخت بود ودلخراش بود اما برای دل مادران شهدا این کار را انجام میدادم؛ تماشای آن پیکر های تکه پاره برای من که نمیشناختم شان هم سخت بود چه برسد به مادرهایی که باید با مصیبت فقدان فرزندشان هم کنار می آمدند.
برخی از دوستانم را هم خودم با همین دست ها تحویل گرفتم و به خانواده شان خبر دادم...
بخش بعدی گفتگوی خبرگزاری دانشجو با «وارطان داویدیان» روزنامه نگار روزنامه ارامنه در ایران را طی روزهای آتی می توانید بخوانید.
مصاحبه جالب و خوبیست،خسته نباشید،بنده از طرفداران پروبال قرض سایت شما هستم و هر روز از این گوشه دنیا (اکوادور) سایت شمارا مطالعه می کنم. موفق باشید