به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری دانشجو، مسعود امیری کلیائی: همایون اسعدیان نشان داده که همیشه یکی از موضوعات مورد علاقهاش برای پرداخت، مسئلهی اخلاق بوده است. او با داستانهای متفاوت در آثار مختلفی چون «طلا و مس» به وجوه متفاوت اخلاقمداری در جامعهی ایرانی پرداخته که معمولاً آثار درخوری بوده و مورد توجه منتقدین و همچنین عموم مردم قرار گرفته است.
اسعدیان برای آخرین کار خود، با روایت داستانی در بستری متفاوت و خاص، باز بهسراغ مسئلهی اخلاقمداری و حدوحدود آن رفته است. او با نشانه رفتن موضوع اختیار در رعایت اخلاق، مخاطب خود را به تعمق در این مسئله دعوت میکند. فیلم روایتگر زندگی حامد (با بازی مصطفی زمانی) است؛ کسی که در زندگی خود بهعنوان یک روزنامهنگار اخلاقمدار شناخته میشود.
حال اویی که فریادگر اخلاقمداری در روزنامهی خود است، در موقعیتی قرار میگیرد که باید میان زندگی خواهرش و رعایت اخلاق، یکی را انتخاب کند. او خواهری دارد که نیازمند عمل پیوند قلب است، اما فرصتی برای او باقی نمانده و حال او میخواهد با پرداخت رشوه نوبت عمل پیوند را برای خواهرش جابهجا کند.
فیلم روایتگر سقوط اخلاق فردی و سقوط اخلاق در جامعه است. روایتگر سقوط فردی که بیشترین دغدغهاش اخلاق است. کارگردان با قرار دادن نقش اول خود در این موقعیت خاص، مسئلهی انتخاب اخلاقی را به چالش میکشد و در روایت سقوط اخلاقی جامعه، تنهای انتقادی به موضوع فساد در سیستم پزشکی و بهداشت میزند.
حامد حال خود پا در وادی فساد گذاشته و با واقعیت روبهرو شده است. او با کسی برای جابهجایی نوبت عمل تبانی میکند که به اعتراف خودش از سر نیاز وارد این کار شده و حتی برای فرار از فقر خود کلیهاش را فروخته است. او با سیستم پزشکی فاسدی روبهروست که دکتر و پرستارش برای پول بیشتر حاضر به بازی با جان بیماران هستند. حامد با دنیایی روبهروست که جان افراد در آن قیمتگذاری میشود.
بیننده نیز در طول روایت کارگردان از این دنیای آلوده به فساد، با حامد همزادپنداری میکند و حتی سقوط اخلاقی او را قابل توجیه میداند و به او در زیر پا گذاشتن اخلاق حق میدهد. کارگردان در ایجاد سؤال برای مخاطب درباب مسئلهی اخلاقمداری و همچنین ایجاد فضای همزادپنداری با نقش اول فیلم، موفق عمل کرده و فضای دراماتیکی خلق کرده که در آن موقعیت ظلم و اعمال ظلم ناگزیر و انتخاب مسیر ناحق برای حفظ جان خواهر، از سر استیصال قابل پذیرش مینماید.
اما از نیمهی روایت به بعد، فیلم در وادی شعارزدگی میافتد. حال افرادی که شاید در دنیایی حقیقی کمتر از حامد اخلاقمدار باشند، وی را برای دست بردن در نوبت عمل پیوند قلب و ضایع کردن حق دیگری سرزنش میکنند و به او که خود معلم اخلاق است، درس اخلاق میدهند.
حال حامد در نقش پنددهنده و دعوتکننده به تعمق، به دیگران و در واقع بینندهی فیلم تشر میزند که هرکسی حتی شما هم در چنین لحظاتی ناچار به انتخاب نادرست خواهید شد. او در سکانسهایی برای تبرئه کردن خود و همچنین آرامش وجدانش، این سؤال را از اطرافیان خود میپرسد و اکثراً نیز در برابر او سکوت میکنند و حتی بعضی از کاراکترها به او حق میدهند.
بهعنوان مثال در سکانسی حامد در برابر همکار سرزنشگر خود (که قرار است با او ازدواج کند) این سؤال را میپرسد که اگر خواهر خودت بود چه میکردی؟ سکوت همکار او در این سکانس بهنوعی تأییدگر ناگریزی انتخاب حامد و پوچی ادعای اخلاقمداری اطرافیان و خود اوست.
کارگردان در ادامهی فیلم حامد را در فساد غرق میکند و او را در موقعیتهای قرار میدهد که برای تأمین هزینهی رشوه، مجبور به دروغگویی، تظاهر و فساد میشود و در انتها خود نیز رشوه میگیرد تا جلوی انتشار گزارش فساد شرکت دارویی را در روزنامهاش بگیرد.
کارگردان در انتها و برای پایانبندی فیلم خود، فضایی خاکستری را پیش روی مخاطب ترسیم میکند؛ فضایی که نه با واقعیت همخوانی کامل دارد و نه آنچنان از فضای واقعیت بهدور است. حامدی که مدعای اخلاقمداری داشته دوباره به اخلاق و وجدان خود رجوع میکند و چک رشوهی دریافتی را پاره و خواهرش را عمل نمیکند، اما از آنسو مخاطب میداند که باز حق به حقدار نمیرسد و بهجای فردی که مستحق دریافت قلب است، فرد دیگری که رشوه را پرداخت کرده است عمل میشود.
منبع: برهان