به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو؛ آیتالله جوادی آملی از مراجع عظام تقلید به مناسبت شهادت شهید آوینی در سال 1372، پیامی را صادر کرده است که در ادامه میآید:
عناصر اصلی هنر اسلامی
روایت فتح را با درایت شهادت آمیختن، و هنر تصویر را با ظفر تحقیق هماهنگ ساختن، و دو قوس نزول و صعود را با منحنی تام هنر اسلامی دور زدن، و معقول را با عبور از بستر خیال، محسوس کردن؛ و محسوس را با گذر از گذرگاه تخیل، معقول نمودن، و تجرد تام عقلی را در کسوت خیال کشیدن، و از آنجا به جامه حس درآوردن، سپس از پیراهن حس پیراستن و کسوت خیال را تخلیه کردن و به بارگاه تجرّد کامل عقلی رسیدن و رساندن و در لفافه هنر، سه عالم عقل و مثال و طبیعت را به هم مرتبط جلوه دادن، و کاروان دلباخته جمال محبوب را از تنگنای طبیعت به درآوردن و از منزل مثال رهایی بخشیدن و به حرم امن عقل رساندن که عناصر اصلی هنر اسلامی را تشکیل میدهند، در سلاله سلسله سادات و دودها شجره طوبای شهادت؛ یعنی شهید سعید، سید مرتضی آوینی و دیگر هنرمندان متعهد دینی تبلور یافت و مییابد.
هنر سواری دلیر که روی میدان از او ٭٭٭٭ چو کاغذ از کلک او ز لعل گیر نشان
برترین ویژگی هنر اسلامی
مهمترین شاخص هنر اسلامی توان ترسیم معقول در کسوت محسوس و قدرت تصویر غیب در جامه شهادت است.
هنرهای غیر اسلامی چون جایی در جهان معقول و ملکوت ندارند و از عقل منفصل بیبهره و از مثال منفصل بینصیباند و فقط از وهم و خیال متصل استمداد میکنند، هرگز مایه عقلی نداشته و رهآورد غیبی ندارند.
زیرا مکتبی که ماده را اصیل میداند و موجود غیرمادی را خرافه میپندارد و نشئه تجرّد و غیب را افسانه تلقی میکند،هیچگاه پیامی از عالم عقل و غیب ندارد و هرگز هدفی جز وهم و خیال نخواهد داشت.
اوج عروج یک انسان از دیدگاه هنرمند مادی همانا مقام مثال متصل و وهم به همآمیخته است و آنجا که سخن از نام و نان و وام و دانه نباشد، هنرمند مادی را راهی نیست و آنجا که از تشویق و تقدیر و ثنا و سپاس و یادنامه و مانند آن اثری نباشد، هنرور مادی را باری نخواهد بود، زیرا قلمرو پرواز هنرپرداز مادی همانا منطقه بسته خیال و مدار محدود وهم است.
ولی مکتب الهی که عوالم سهگانه طبیعت و مثال و عقل را ثابت میکند و هر یک را مظهر نامی از نامهای جلال و جمال الهی میداند و برای عروج انسان ملکوتی مرزی نمیبیند و لقاءالله را که هماره بیکران بوده و هست و خواهد بود، مائده و مأدبهٴ سالک صالح و عارف واصل و شاهد عاشق میداند، بحر تیّار و دریای موّاج هنرورزی را فراسوی هنرمند اسلامی قرار میدهد تا پیامهای گوناگون را که از هاتف عقل و منادی غیب از ورای حجابهای نوری و ظلمانی دریافت کرده است، به قلمرو مثال منفصل درآورده، از آن پایگاه به مرحله وهم و خیال تنزل داده، سپس به منصه حسّ و صحنه صورت، نازل کند تا بادیهنشینان تشنه حس را بر بالهای ظریف هنر نشانده، از خاکدان طبیعت به دامنه مثال و خیال رسانده، از آنجا به قله رفیع عقل و مقام منیع غیب واصل کند.
تا از زبان مولای غیب و شهادت، نغمه دلانگیز: ﴿... فادخلی فی عبادی ٭ و ادخلی جنّتی﴾[1] را با گوشی بشنود که در سایه قرب نوافل فراهم کرده، با روحی درک کند که با ولای جمع فضائل به دست آمده است، تا روشن گردد که سیر از زمین طبیعی به سپهر مادی، نتیجه هنر مادی است، ولی سلوک از طبیعت به مثال و از آنجا به عقل و خلاصه جهان را از عقل شروع و به عاقل ختم کردن محصول هنر الهی است که اسلام داعیه آن را داشته، هماره تربیتیافتگانی جامع را ارائه کرده و میکند.
برترین هنر
هیچ هنری به از این نیست که انسان کامل جامع بهنوبه خود دو سر خطِّ حلقه هستی را به هم بپیوندد و صعود و نزولی را که خود پیموده است، در قالب هنر عرضه کند تا سالکان هنردوست را به همراه هنرپروری خویش، به منطقه وسیع آفرینش آگاه کند و فطرت جمال دوست و جلال نواز آنان را از انس با گلرخان خاکآلود طبیعت و نوازندگان غبارین ماده و سرایندگان ژولیده زمین و خوانندگان گرد گرفته بستر غَبراء برهاند و به جمال بیزوال ماوراء طبیعت و جلای بیمثال معنا و کمال بی وبال عقل و غیب و نوای دلپذیر و روحانگیز مولای هر عبد صالحی برساند.
تا معلوم شود که طواف در مدار بتکده و میکده و عشرتکده و بالاخره طبیعت کده، شایسته انسان هنرجو و کمال دوست نیست، بلکه هنر در بازشناسی مجدّد عالم و آدم، و جهان را وسیعتر از منظر محدود طبیعیون شناختن، و انسان را همتای فرشتگان، بلکه بالاتر دیدن است و راه نیل به این هدف سامی، از عقبههای کئود گذشتن و میدانهای مین را با ایثار نفیس و بذل نفس پشت سر گذاشتن و برای همه راهیان کوی هنر و سوی ظفر، رهآوردی چون رهتوشه شهید فقید سیّد مرتضی آوینی(رحمهالله) آوردن است.
جامه رسای هنر و پوشش پرنیانی هنرپروری جز بر اندام کامل و جامع سالکانی چون شهیدان شاهد برازنده نیست و قبای اطلس هنر جز برای قامتِ راستقامتان تاریخ و شیفتگان خدمت نه تشنگان قدرت، زیبنده نخواهد بود.
بر تن ناقصان، قبای کمال ٭٭٭٭ به طراز هنر ندوختهاند
اثر شاخص هنری قرآن
گرچه قرآن کریم که کلام خدای بیچون است، معارفی والاتر از شهود عارفان و فهم حکیمان و درک فقیهان و اندیشه متکلمان و باور محدّثان و یافتههای مورخان و صدها فرزانه خردمند دیگر دارد. زیرا مجلای متکلّم نامتناهی، کلامی نامحدود خواهد بود، چنانکه درجات بهشت موعود نامحدود به عدد آیات قرآن کریم است و به قاریان آگاه به معانی و آشنا به احکام و حِکَم قرآن گفته میشود: «بخوان و بالا برو» و خواننده رسمی بهشتیان داود پیامبر است.
لیکن اثر بارز و شاخص هنری آن همانا در این است که از رهگذر فصاحت و کوی بلاغت که چهره خاص هنر سمعی است، لطایف بلند عالم لاهوت را در پرده استبرقی عقل پیچیده، آنگاه در جامه پرنیانی مثال و خیال و وهم پوشانده، سپس در کسوت حریری آیه و سوره ارائه کرد.
در اینحال، جهانیان را به تماشای آن فراخوانده، به تحدّی و مبارزه دعوت کرده، عجز همگان را در ساحت قدس هنر ادبی خویش آشکار کرده و قبل از قیام قیامت کوسِ ﴿لمن الملک﴾ سر داده، پاسخ اعتراف آمیز و عجز آلود ﴿لله الواحد القهَّار﴾[2] را از همگان دریافت میکند.
سرّ کامیابی هنر قرآنی
آن چه سبعه معلقه را به زیر کشید، هنر ادبی قرآن است و آن چه دیوار کعبه را از لوث معلقات سبع تطهیر کرد، هنر است، چه اینکه آن چه بتکده را از بتها پاک میساخت، تبر است که یکی به دست حضرت ابراهیم بتشکن خلیل الرحمن انجام شد و دیگری به زبان حضرت محمدبن عبدالله، حبیب الله منادی: «أنا أفصح من نطق بالضاد»[3] صورت پذیرفت.
سرّ کامیابیهنر قرآنی و ناکامی هنر مزعوم و فاعل جاهلی آن است که هنر موهوم جاهلی از مرز سجع و قلمرو قافیه و منطقه عروض و میدان تشبیب و عزل و صحنه قصیده خرافی و محدوده خیال و مثال متصل فراتر نرفت، ولی هنر ادبی و معقول الهی چنانکه قبلاً اشاره شد مراحل سهگانه عالم امکانی را در صعود و نزول، بدون طفره و فتور، پیمود و به خاکیان توان جهش به عالم فرشتگان داد و هرگونه خیالپردازی موهوم را محکوم کرد و هیچگاه از حق نگذشت و از باطل سراب گونه مدد نگرفت و با ظهورش نه مجالی برای جاهلیت کهن ماند، نه موقعیتی برای جاهلیت جدید؛ ﴿قل جاء الحقّ و ما یبدیی الباطل و ما یعید﴾.[4]
هنر نظر به سراپای او اگر افکند ٭٭٭٭ ز پای تا سر او را هنر بیند
تمیز هنر صادق از کاذب
هنرمند قرآنی همان فرزانه جهانبین است که هرگز به مکتبهای الحادی اعتنایی ندارد و به رهآورد بیمایه مکتبهای مادّی چشم نمیدوزد و عشق ممدوح هنری و محمود ادبی را با شهوات مشئوم و مذموم بیهنری اشتباه نمیکند و ساکنان کوی عفاف را به بدحجابی یا بیحجابی که نفی عفاف را به همراه دارد، دعوت نمینماید و مرغ باغ ملکوت را با نغمه سرد ناسوتیان سرگرم نمیکند و فرهنگ برائت از طبیعت و نزاهت از مادّه را با آهنگ ناموزون خاکیان از یاد نمیبرد و سرانجام تسلیم بیهنر نادان نمیشود.
هنرمند کی زیر نادان نشیند ٭٭٭٭ که بالای سرطان نشسته است جوزا
یعنی در چهره گنبد مینا ستارههایی که شکل خرچنگ و سرطان است، بعد از ستارههایی که شکل جوزا و گوسفند سیاه که در آن نقاط سفیدی است، واقع شده است.
غرض آن که، هنر صادق را از کاذب جدا کردن کار هنرمندان الهی است، همانطور که تشخیص صادق از کاذب برعهده پزشک معالج بیمار مجروح است و همانگونه که تمیز صبح صادق از کاذب برعهده اخترشناس ماهر است و همانطور که تبیین اشک صادق و تفکیک آن از گریهٴ کاذب مدعیان باطل، بر عهدهٴ داوران ورزیده و قاضیان مجرّب است.
آری، امتیاز هنر صادق از کاذب نیز در اختیار متخصصان هنر الهی است که حق را از باطل و آب را از سراب جدا میکنند و در پرتو تعلیم روح نواز قرآنی، پاک را از ناپاک تمایز می بخشند؛ ﴿لیمیز الله الخبیث من الطّیب﴾.[5]
تبلور هنر اسلامی در ترسیم، تصویر و تمثیل
نکته ای که عنایت به آن برای همه ادیبان هنردوست و هنرمندان ادب پرور سودمند است، این است: گرچه غالب هنرهای پیروان «بودا» و «برهمن» در جامه تجسیم و مجسمههای بی روح خلاصه میشود و نیز اکثر هنرهای حامیان مسیح و پیروان عیسی(ع) در کسوت سنگ تراشی و پیکرهای بیجان خاتمه می پذیرد؛ لیکن بخش مهم هنر پیروان قرآن و حامیان اعجاز کلامی آن در ترسیم، تصویر، تمثیل، تشبیههای سمعی و بصری و بدون تجسیم، متبلور میشود که پیام خاص خود را به همراه دارد تا همگان ضمن بهره وری از هنر قرآن، در دریای موّاج آن غوص میکنند، بدون آن که غرق شوند و از شنا کردن در آن آب حیات لذت ببرند، بدون آن که گرفتار خفگی شوند.
اگر هنرمندی از رهگذر صوت حسن و نغمه غم زدا یا تصویر و ترسیم و تمثیل روح پرور، پیامی به گوش منتظران ندای غیب برساند و از کنگرهٴ عرش، صفیر آشنایی به سمع مشتاقان کوی وصال واصل کند و در نتیجه گروهی را در دامن شرع مقدس به واجب و مستحب تربیت کرده، از حرام و مکروه رهایی بخشد، هنرپرور اسلامی است.
آن چه در این متن کوتاه تنظیم شد، عبارت است از:
1. تبیین خطوط اصلی هنر اسلامی و جدایی آن از هنر غیر اسلامی.
2. تبلور هنر ادبی اسلام در قرآن و سرّ پیروزی هنر اسلامی بر هنر جاهلی.
3. امتیاز اساسی هنر تجسیم پیروان بودا و برهمن از یک سو و پیروان مسیح(علیهالسلام) از سوی دیگر، با هنر اصیل اسلامی که منزه از بوی بودائی و تثلیث ترسائی است، بلکه توحید ناب است.
4. تعریف هنرمند اسلامی و جدایی آن از هنرپیشه غیر اسلامی.
5. هنرمندان شهید، جانباز، آزاده و بالاخره شیفته نظام اسلامی و مستقل و خودکفا، جامع هنر و ظفراند و هنر شهادت را شاهد هنرمندی خویش قرار دادهاند که: آفتاب آمد دلیل آفتاب.
6. قدردانی و سپاس از همه عزیزان هنرپرور، اعم از رفته ها و ماندهها که هنر انسان و اسلام شناسی را مایه قوس در دریای جمال و جلال هنر قرار داده، بدون غرق و مردود شدن به عمق آن رفته، گوهرهای گرانسنگ معرفت و تربیت و وفاداری به نظام و امام راحل (رحمهالله) را به ارمغان آورده، همگان را به آرمانهای اسلامی فراخوانده و میخوانند؛ به امید رشد هنر اسلامی و پرورش هنرمندان متعهّد.