گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو- محمدصالح سلطانی؛ دفاع مقدس را عموماً از نگاه مردان دیدهایم. از جلو و در میانه خط مقدم. نگاههای مان را کمتر آورده ایم به پشت جبههها. آن روی سکهی جنگ را کمتر دیدهایم. تقصیری هم نداریم البته. ما نسل جنگندیده باید چشم بدوزیم به قاب سینما و تلویزیون تا برایمان از جنگ بگویند و روایت کنند. دوربین هنرمندان هم نچرخیده به سمت پشت جبههها. نچرخیده که تصویر ما از زنان، از نیمهی پنهان و محکم و انسانساز جنگ، گنگ و مبهم است.
دوست داشتنی به معنای کلمه
35 سال پس از آغاز و 28 سال پس از پایانِ دفاع مقدس، حالا یک کارگردان جوان فیلم اولی، دوربینش را برداشته و رفته وسط خط مقدم زنان. جایی که تا مدتها برای مخاطب عام، و چه بسا برای مخاطبین حرفهای هنر دفاع مقدس ناشناخته بوده. «ویلا»هایی چسبیده به خط مقدم. ویلاهایی که پیش از انقلاب برای اسکان و تفریح مهندسان اروپایی بنا میشود و چند سال بعد، خانه زنان و کودکانی است که به امید نزدیکی به پدران ِ رزمندهشان، از خانه به ویلا آمده اند. همین تناقض اولیه، همین وجود ویلا در میان آتش جنگ، همین پارادوکس انسانی دستمایه ساخت فیلمی شده که «دوست داشتنی» بهترین صفت برای آن است.
ویلاییها دارد روایت میکند. قصه نمیگوید. نقطه شروع و اوج و فرود ِ آنچنانی ِ داستانی ندارد. با ورود یک پیرزن و دو کودک به مجموعه ویلاها آعاز میشود و با خروج یک زن و دو کودک دیگر از ویلاها، پایان مییابد. در فاصله این ورود و خروج، ما به دل زندگی عجیب این زنان و فرزندان منتظر میرویم. در غمها و شادیهایشان شریک میشوبم، با آمدن هر «هایس» دلهره میگیریم و برای خوشیهای یکشبهی همسران با شوهرانشان لبخند میزنیم.
تلخ و شیرین یک زندگی موقت
ویلاییها، رودخانهی جاری زندگی است. درس خوب زیستن است. دارد به مخاطبش میگوید ببین! اینها، این زنها، در بدترین شراط، نزدیک خط مقدم و زیر آتش گاه و بیگاه ، دارند زندگی میکنند. میخندند و برای رزمندهها خوراک و پوشاک آماده میکند،شبها دعای توسل میخوانند، دورهم شام میخورند و بعد با امید میخوابند تا صبحی دیگر و روزی دیگر. آدمهای ویلاییها جنگ را زندگی میکنند و مای مخاطب، از این زندگی لذت میبریم.
زندگی ویلاییها البته تلخیهای عمیقی دارد. خبر شهادت مردان از آنچه فکر میکنیم به این زنان نزدیکتر است. خبری که ناگهان و با آمدن یک رزمنده به ویلاها، آوار میشود روی سر اهالی. خبری که به معنای رفتن خانوادهای از ویلاست. باید بروند چون همه چیز تمام شده، چون دیگر پدری نیست که انتظارش را بکشند. پدر رفته بهشت، و همسر و بچههایش باید برگردند خانه. به شهری که انتظارشان را نمیکشد.
یک آغاز حرفهای
جبار آذین، منتقد سینما در گفتگو با سینماپرس درباره ویلاییها میگوید:« این فیلم منیر قیدی را در آغاز کار در سینمای حرفهای هدفمند و موفق نشان می دهد. فضاسازی های مناسب و واقع نما، پردازش مقبول شخصیت ها، کارگردانی متفکرانه، استفاده به نسبت پذیرفتنی از ابزار سینما و گرفتن بازی های خوب از بازیگران فیلم از جمله طناز طباطبایی، پریناز ایزدیار و ثریا قاسمی که برای قاسمی سیمرغ بلورین بازیگری نقش مکمل را به ارمغان آورد از جمله نکات مثبت فیلم تأثیرگذار و به یادماندنی «ویلایی ها» است.»
امید در دل ویرانههای جنگ
روایت زندگی ویلاییها البته نه تلخ تمام میشود و نه شیرین. اما چراغ روشنی که آخرین تصویر فیلم است، امید میسازد. کسی چه میداند؟ شاید روزی همه این پدرها برگردند خانه. شاید این بچهها یک روز با پدرشان بروند ویلای واقعی، بروند کنار دریا و از آسمان آبی و دریای آبی و زندگی آبی لذت ببرند. ؟ شاید دنیای خاکستری این مردم هم روزی رنگی شود. که میشود. مطمئنیم. سوی چراغ این را به ما میگوید.
انتقامگیری به سبک ارشاد
حکایت اکران فیلم اما بیش از خود فیلم غمانگیز است. ماجرا از انتقادات صریح منیر قیدی، کارگردان فیلم نسبت به داوریهای پرحاشیه جشنواره فجر35 شروع شد. قیدی در اقدامی کمسابقه، به نشانه اعتراض از کاندیداتوری جشنواره انصراف داد تا شجاعت ستودنیاش در مواجهه با وضعیت اسفبار داوریها را نشان دهد. موعد اکران فیلم که رسید اما زمان انتقامگیری «جشنوارهای»ها بود. فیلم بارها و بارها با مشکل مواجه شد و اکرانش با تلاش فراوان تا پایان ماه رمضان تمدید شد. وضعیت نامناسب اختصاص سانس و سینما به «ویلاییها» کار را به جایی رساند که منیر قیدی گفت:« حاشیههایی در اکران برای فیلم پیش آمد که با خودم میگویم خدایا کاش هنوز سر فیلمبرداری بودیم. دمای ۵۰ درجه شرایط لوکیشن و تصویربردای را تحمل میکردیم اما الان مجموعه عوامل دارد بهگونهای بر ما تحمیل میشود که بیشتر شکل انتقامگیری دارد تا شرایط طبیعی اکران! این عوامل را اصلاً پیشبینی نکرده بودم.»
فیلمی که باید در سینما دید
ویلاییها، حکایت تلخ و شیرینی از یک حماسه زنانه در دل نبرد است. روایتی که البته قدر ندید. نه اکران خوبی داشت و نه اقبال مخاطبان را. تجربه بصری ناب این فیلم را اما میتوان در قاب شبکه نمایش خانگی و یا تلویزیون از سر گذراند. البته که بعید میدانم هیچ کدام اینها، جای تماشای سکانس محسورکنندهی بمباران این فیلم را روی پرده بگیرند. تا فرصت هست، برای دیدن ویلاییها به سینما برویم.