گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو-امیرمحمد واعظی؛ شباهت زیادی به پدر دارد. مانند او آرام است و پرحوصله. راه آیتالله را ادامه داده و درس و بحث، کار اول و آخرش است. دکتر مجتبی مصباح یزدی، ژن خوب را از پدرش به ارث برده اما نه سهم خواسته و نه سر سفره انقلاب نشسته و نه ادعایی دارد. هرسال، کنار سایر اساتید برجسته موسسه امام خمینی(ره)، در «طرح ولایت» تدریس میکند. در یکی از شبهای کوتاه طرح ولایت، مهمان حاج آقای مصباح شدیم تا کمی بیشتر درباره طرحی بدانیم که رهبر انقلاب همواره به آن نظر مثبت داشته و آیتالله محمدتقی مصباح یزدی آن را «ثمره عمر» خود میداند.
لطفاً کمی درباره تاریخچه و ایدهای که منجر به طرح ولایت شد برای ما بگویید.
حدود 21 یا 22 سال پیش، اگر اشتباه نکنم سال 75، برخی از مسئولین خدمت مقام معظم رهبری رسیدند، خاصه مسئولین بسیج دانشجویی، و نظرشان این بود که به خاطر برخی از شبهاتی که در دانشگاه مطرح است، نیروهای بسیج نیاز به تقویت برخی مباحث علمی و دینی برای حفاظت از مبانی اعتقادی خودشان دارند؛ تا دچار برخی وسوسهها و شبهاتی که مطرح است نشوند. ایشان فرموده بودند بودند که بروید خدمت حاجآقای مصباح و از ایشان برنامه بگیرید. به دنبال این فرمایش ایشان، مسئولین وقت، خدمت حاجآقای مصباح آمدند و طرح مسئله کردند. حاجآقا هم قول دادند که برنامهای طراحی بکنند که در یک فرصت تابستانی قابل اجرا باشد و یک ارتقای علمی و معرفتی برای عزیزان شرکت کننده ایجاد کند.
چون در ابتدا برنامهی مدون از پیش تعیین شدهای نداشت، خود ایشان سرفصلهایی را تعیین فرمودند، بر اساس مهمترین نیازهای معرفتی که در این سطح ممکن است مورد نیاز باشد، در سال اول خود حاجآقای مصباح، مرحوم علامه جعفری، مرحوم آیت الله طاهری خرم آبادی، آیت الله کعبی و حاج آقای محمدی عراقی به عنوان استاد این موضوعات را مطرح میکردند.
بعد از سال اول، مباحث مطرح شده در دوره پیادهسازی شد و به صورت جزواتی تنظیم شد و با ایجاد سیر منطقی و تدریس در سالهای بعدی به مرور به کتاب تبدیل شد. هر سال سعی میشد تا این کتابها بازنگری شود، تا مطالب دقیقتر، عمیقتر و به حسب نیاز بازنگری شود. دورههای تربیت مدرس برای تربیت اساتید مورد نیاز برگزار شد و بحمدالله از آن سال به بعد این طرح گسترش بیشتری پیدا کرد.
چرا نام این دوره، طرح ولایت گذاشته شد،وجه تسمیه آن چه بود؟
شاید این برمیگردد به سیر منطقی بحث و آن نتیجهای که در نهایت بدان منتهی میشود. انقلاب اسلامی بر اساس این ایده شکل گرفته که دین میتواند در حکومت سریان و جریان داشته باشد. فلسفه سیاسی اسلام که بر اساس ایده ولایت فقیه، توسط امام در جامعه ما شکل گرفت، خود برای خیلیها محل سؤال و ابهام بود که دیدگاه اسلام چه ارتباطی با مسائل اجتماعی و سیاسی دارد.
اگر قرار بود مبنای این حرف توضیح داده شود، بحث این بود که مسائل سیاسی و حق حاکمیت که اسلام آنجا دخالت میکند، فرع بر مسائل حقوقی است. یعنی وقتی اسلام حق حاکمیت برای کسی قائل میشود، فرع بر این است که شما پذیرفتهاید حقوق مبنای خاصی دارد و مبنای حقوقی این مسئله اول باید تبیین شود تا برسیم به خصوص حق حاکمیت که اصلا حق از کجا میآید؟
حق، مسئلهای ارزشی است و بحث این است که مبنای ارزشها چیست؟ آیا ارزشها امور حقیقیاند یا قراردادیاند؟ قابل تغییرند یا نه؟ که عموما در فلسفه اخلاق بحث میشوند. حال این فلسفه اخلاق و ارزشها درباره ارزشهایی هستند که برای انسان تعیین میشوند. غالبا برای توجیه ارزشها، درباره هدف،خواستهها و ویژگیهای انسان بحث میکنند. بنابراین قبل از این باید مشخص شود که جایگاه انسان از نظر ما در نظام هستی چیست؟
یک پله عقبتر از این موضوع، بحث آن است که ما هستی را درست بشناسیم و مبدا آن را تا رابطه انسان با خداوند متعال درست تبیین بشود، که خداوند فقط خالق است و بعد همه چیز واگذار میشود به انسان؟ آیا خدایی را میشود عقلا اثبات کرد یا نه؟
هرگونه بحثی که بخواهیم در این زمینهها انجام دهیم، مبتنی بر یک بحث روشی است و استفاده از یک سری منابع معرفتی. یعنی یا از عقل میخواهیم استفاده کنیم، یا از آیات و روایات و ... . یکی از مهمترین مباحثی که در جامعه ما مطرح است و در دهههای اخیر مطرح بوده، مسائلی است که درباره خود این منابع معرفت و ارزش و اعتبار آنها بحث میکند که خیلی وقتها بحثهای دیگر منتهی به اینجا میشود. مثلا عقل ما چقدر اعتبار دارد، معرفتها مطلقند یا نسبی؟ فهم ما از آیات و روایات به چه دلیل معتبر است؟ آیا قرائتهای مختلف از متون دینی به یک اندازه معتبر است یا ملاکی برای اعتبارشان وجود دارد؟ خوب اینها بحثهای باز مبنایی تری بود که شبهاتش به وفور در جامعه فرهیخته ما مطرح بود و مربوط میشد به معرفت شناسی.
این سیر بحثها در واقع از اینجا چیده شدهاست که ما اول بیاییم مبانی معرفت شناختیمان را درست تبیین کنیم، بعد برسیم به یک دید کلی نسبت به هستی و مبدا آن، بعد خصوص انسان، بعد فلسفه اخلاق و ارزشها، بعد فلسفه حقوق و بعد فلسفه سیاسی اسلام که منتهی میشود به ولایت. یعنی در رأسش ولایت الله و بعد ولایت پیغمبر اکرم و ائمه اطهار و در زمان غیبت ولایت فقیه. چون نهایت این سیر به بحث ولایت میرسد، این یکی از وجوهی بود که این دوره به طرح ولایت موسوم شد. شاید دلایل دیگری هم داشته که من اطلاعی ندارم.
عدهای از دوستان این مسئله را مطرح میکنند که طرح ولایت زاییده درگیریها و مباحث ایدئولوژیک دهه هفتاد بوده و الآن دیگر زمان این مباحث نیست و مباحث سیاسی و اقتصادی مهمتری است و نباید 45 روز وقت دانشجو را برای این طرح گرفت.
همانطور که عرض کردم ادعای این طرح این نیست که این مباحث تمام نیازهای یک انسان فرهیخته را برآورده میکنند. ما اولا نیازهای ثابت دیگری هم داریم که باید به آنها بپردازیم، علاوه بر اینکه نیازهای متغیر برحسب شرایط هم وجود دارد. اما مسئله این است که ما یک سری نیازهای مبنایی داریم که اینها هم ثابتند و هم تا حل نشوند، نیازهای دیگر را نمیتوانیم حل بکنیم. طرح ولایت جنبه سلبی ندارد ولی اینکه تأکید ما بر این طرح به عنوان یک کار مبنایی است به خاطر این است که تا این کار به خوبی انجام نشود، کارهای دیگر نتیجه مطلوبی نخواهد داشت.
برخی میگویند مسائل دینی و ایمانی، مسائلی نیستند که از مبانی عقلی و اینچیزها ساخته بشوند و بالا بروند بلکه باید به آنها قلبی ورود کرد و اگر لازم شد و شبههای پیش آمد بعدا مباحث عقلی را مطرح کرد و مثل درختی که کاشته میشود به سمت بالا و پایین رشد میکند عمل کرد.
صرف پرورش گرایشی که پشتش بینش معقولی نباشد، نه دوامی دارد و نه انتظار این که همیشه بر اساس مبنای مورد نظر شما پیش برود انتظار درستی است. یعنی همانطور که بوسیله عوامل مختلف احساسی، گرایشی مطابق خواست شما تحریک میشود، ممکن است بر اثر عوامل احساسی منافی آن هم تحریک شود. وقتی کسی مبنایی برای انتخاب درست بین گرایشها ندارد، شما نمیتوانید بگویید که این گرایش درست است یا غلط، که مبنای دین اسلام هم این نیست که انسانها را بدون تعقل و انتخاب آگاهانه فقط تحریک بکند. ما اگر میخواهیم راه انقلاب را نیروهای انقلابی و مذهبی ما با قوت ادامه بدهند باید سعی بکنیم گرایشهای آنها را به تداوم این راه درست، بر اساس عقلانیت تحریک بکنیم نه بدون مبنا.
بعضا این ادعا توسط عدهای مطرح میشود که طرح ولایت یک دوره فشرده شستوشوی مغزی است! آیا طرح ولایت اینطور است؟!
اگر منظور از شستوشوی مغزی تهی کردن ذهن از اندیشه و فکر و قالبهای فکری است، به گونهای که دیگر فرد نتواند فکر صحیح انجام دهد، حرف بسیار بیربط و غیرممکنیاست مگر با کارهای غیر منطقی چرا که از طریق ابزار فکر و منطقی شما هرگز نمیتوانید منطق و استدلال و ابزار اندیشه را از شخص بگیرید. مبنای کار طرح ولایت این است که کوچکترین ادعایی را حتی در بحثهای معرفتی، میخواهد با روش دقیق منطقی و استدلالی توضیح بدهد. القای مطلب نیست که بگویند اینها را حفظ بکنید، یادبگیرید و بروید.
تقریبا به همان اندازهای که استاد سر کلاس درس میگوید و اتفاقا درسش مملو از پرسش و پاسخ است، بیرون از کلاس هم پرسش و پاسخ داریم و دانشجوها یک به یک سؤالاتشان را میپرسند و جواب منطقی میخواهند. کتابها به شکل کاملا منطقی نوشته شده به صورتی که اگر در یک جمله اشکال داشتهباشید، میتوانید اعتراض و سؤال کنید که این از کجا آمده و به چه دلیل درست است. بله وقتی که فکر صحیح عرضه شد و فرد با منطق و فکر خودش آن را پذیرفت، طبیعی است که جایی برای شبهات و حرفهای مبهم و بیمبنا و شعارهای تهی و نقلهای از دیگران که متکی به منطق و استدلالی نیست، باقی نمیماند و طبیعتا از ذهن زدوده میشود و یک مسیر شفاف، روشن و مستدل برای شخص باقی میماند و خب بعضیها با این، مشکل دارند و ناراحتند که حرف منطقی بیاید و حرفهای دو پهلو و ابهام آمیز و بیمنطق آنها را از ذهن بیرون بریزد. اگر منظورشان این است، ما به این کار افتخار میکنیم و تلاش میکنیم همین کار را انجام دهیم.
دغدغهای که خیلی از دوستان در قبال طرح ولایت مطرح میکنند، این موضوع است که مباحث مبنایی و نظری طرح ولایت باعث میشود که خیلی از افراد پس از گذراندن دوره به افرادی نظری، درونگرا و غیرعملیاتی میشوند که به درد مسائل و مشکلات کنونی و کف صحنه کشور و انقلاب نمیخورند.
این هم دوباره یک بحث مبنایی است که کارآمدی و کار اصلا به چه چیزی گفته میشود. بعضی تصورشان از کار،فقط یک کار تجربی است که با چشم دیده میشود. یعنی اگر شما اینجا پشتک وارو بزنید کار حساب میشود؛ ولی اگر بنشینید مبنای نظام اسلامی را تبیین بکنید و جلوی انحرافات را بگیرید و خط اسلام صحیح را نشان بدهید، مثل کاری که شهید مطهری برای انقلاب کردند، کار نیست! اینها به کسی میگویند کارآمد که مثلا امروز میرود یک بانک تاسیس میکند و مقداری پول میگذارد و کار اقتصادی انجام میدهد و یا نمایشگاه یا سمیناری برگزار میکند که به هر حال صرفا با چشم دیده بشود، اما چیزی که در ذهن و فکر است و مبنای عمل است انگار که کار نیست.
مسئله دیگر هم این است که خوب است شما با خروجیهای طرح ولایت یک کار آماری بکنید. ببینید اینها الآن دارند چه میکنند و کجا هستند و چه تأثیراتی بر روی خانواده، دانشگاه و جامعه خودشان دارند. خوب همین آقایانی که میگویند شما اینها را شستوشوی مغزی میدهید، نگرانیشان از چیست؟ اگر افرادی گوشهگیر بودند که مشکلی نداشتند بلکه از عملشان واهمه دارند. اینها طبعا تأثیرگذاری داشتند که برای آنها شستوشوی مغزی مهم شده است! این تغییر فکر و نگرش، این تعمیق اندیشه معلوم است نتایجی داشته است که برخی را به وحشت انداخته. پیداست خروجیهای طرح در حوزه عمل اقتصادی، فرهنگی و سیاسی مخالف منویات اینها عمل کردهاند.
خدا خیرتون بده
خدا خیرتون بده