در هیچ کشوری، حتی کشورهای توسعه یافته غربی، فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، تاثیرگذار بر رسانههای کلان و حتی رسانه ملی نیستند.
گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو؛ موضوع «مدیریت درست افکار عمومی در رویدادها و بحرانهای ملی» مسئله است که گویی در ایران هنوز لاینحل باقی مانده است. پس از هر بحران همانند زلزله، سیل یا فروریختن ساختمان هایی همانند پلاسکو شاهد جنجال و نوعی تسویه حساب سیاسی در فضای مجازی و بین جناحهای سیاسی کشور هستیم. این امر نشان میدهد که رسانههای کشور که عمر آنها به بیش از ۱۲۰ سال میرسد هنوز به بلوغ کافی نرسیده اند و نمیتوانند کارکرد اصلی خود را به نمایش بگذارند. عبدالله ناصری که فعال سیاسی و رسانهای اصلاح طلب است و در دوره اصلاحات مدیریت «خبرگزاری ایرنا» را بر عهده داشته؛ یادداشتی شفاهی با این عنوان برای خبرگزاری دانشجو ارسال کرده اند.
عبدالله ناصری: رسانه در دو دهه گذشته از لحاظ کمی و کیفی رشد کرده است اما به نظر میرسد که حوزههای سیاسی و اجتماعی آن تحت تاثیر خصلتهای جامعه است. این خصلتها هم خود نشات گرفته از نظام آموزشی و عمومی کشور است. البته منظور محیط آکادمیک نیست بلکه آموزش هایی که از طریق رسانه ملی و سایر ابزارهای مرتبط به وجود آمده. یکی از این خصلتهای اجتماعی هیجان زدگی است، این هیجان زدگی گاهی منجر به شتاب زدگی و قضاوتهای نادرست میشود و در رسانه هم تاثیر گذار است.
دلیل دیگر این است که پدیده رسانه و رسانه داری (مدیریت رسانه)، چون از نظر حرفهای کمتر آموزش دیده و بیشتر در حوزه سیاسی مسئولیت را برعهده گرفته نتوانسته است بر اساس آموزههای حرفهای خود تاثیر گذار باشد و نهایتاً نتوانسته به آن ماموریتی که برای خود تعریف کرده که همانا مدیریت افکار عمومی است، دست پیدا کند.
در حال حاضر در فضای مجازی هر فردی را صاحب رسانه کرده و این چنین فضایی به نظرم در هیچ کشوری، حتی کشورهای توسعه یافته غربی هم وجود نداشته باشد که فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، پیشتاز و تاثیرگذار بر رسانههای کلان و حتی رسانه ملی باشند.
در مجموع همه اینها ناشی از خصلتهای فرهنگی، تربیتی و آموزشی و بخش دیگر تابع غیر حرفهای بودن مدیریت عرصه رسانه است؛ چراکه مدیریت عرصه رسانه هم همانند سایر حوزهها نیازمند مختصات خاص به خود است و تخصص لازم به خود را نیاز دارد که این موارد متاسفانه در ایران بسیار کم است و حوزه مدیریت این بخش بیشتر تجربی است و از این رو بیش از آنکه بر افکار عمومی تاثیر بگذارد تاثیر میپذیرد.
نقش رسانه ملی در مدیریت بحران رسانه نزدیکترین وسیله ارتباطی جامعه و حاکمیت است اگر در یک دوره تاریخی و به صورت روندی کُند جامعه اعتماد خود را نسبت به این حلقه وصل از دست داد احتیاج به آن رسانه از لحاظ کارکردی نزدیک به صفر میشود. بنده به عنوان شخصی که در سالهای نه چندان دور مدیریت یک رسانه را بر عهده داشته همیشه خود را محتاج به این میدیدم که حتماً اخبار و برنامههای رسانه ملی را مشاهده کنم، اما امروز اعتراف میکنم که نیاز به بنده به این رسانه نزدیک به صفر شده است.
اعتقاد من برای این است که باید در مسائل و حوادثی که ابعاد ملی دارند به دور از مسائل سیاسی، رویداد مذکور را فراجناحی دید؛ اما وقتی در یک حادثه ملی فعل و انفعالاتی را شاهد هستیم و اقدام به «خلاف پردازی» میکنیم در واقع در حال ایجاد شایعه و گسترش آن در جامعه هستیم.
در چنین شرایطی هر دو جناح سیاسی به این باور میرسند که رسانه ملی واقعیت لازم را منعکس نمیکند. وقتی مخاطب احساس کند که توسط رسانهای که با نیروی غیر حرفهای و غیر مرتبط با تخصص رسانه مدیریت میشود این نوع رفتار در جامعه منعکس خواهد شد.
در حادثه پلاسکو شاهد بودیم که رسانه ملی و سایر رسانههای تاثیرگذار در جامعه واقعیتهای لازم را بیان نمیکردند و طبیعی است که در این شرایط، رسانههای وابسته به هر دو جناح سیاسی کشور بر اساس نگاه خود این حادثه را دنبال و اخبار مربوط به آن را منعکس نمایند.
در چنین شرایطی من به عنوان یک روزنامهنگار اصلاحطلب وقتی مشاهده میکنم که در بحرانها و مسائلی از این دست، رسانه ملی و یا روزنامههای رسمی وابسته به حاکمیت نقشه لازم و فراجناحی خود را ایفا نمیکنند من پاتک آن را تهیه کنم. این یک واقعیت است.
چرا امروز بی بی سی رسانههای تاثیرگذار در میان نخبگان است؟ و اگر بخواهیم آمار بگیریم شاید بیش از ۹۵ درصد از نخبگان و دستاندرکاران دو جناح سیاسی کشور اخبار بی بی سی را دنبال میکنند.
این واقعیت جا افتاده که بی بی سی (با آن خاطره خوشی هم که از این رسانه در اوایل انقلاب در خصوص انعکاس صریح و روشن رویدادهای انقلاب در میان دست اندر کاران وجود دارد) کار رسانهای و حرفهای خود را انجام میدهد؛ اگرچه ممکن است در جاهایی شیطنتهای خاص خود را داشته باشد که این هم طبیعی است، چرا که ماموریتی است که برای هر رسانه تعریف میشود، در واقع هیچ رسانهای نیست که با وجود هزینه زیادی که برای آن انجام میشود نظام باورها و ارزشهای خود را به مخاطب منتقل نکند.
صدا و سیما به عنوان پرمخاطبترین رسانه کشور پس از جنگ نقش حرفهای خود را در هیچ مرحلهای به خوبی ایفا نکرده است. پس طبیعی است که با این شرایط نتواند رسانهای الگو هم باشد. در واقع پس از دهه هفتاد که شاهد رشد رسانهها هستیم اگر رسانه ملی نقش خود را به خوبی ایفا میکرد حتی اگر از لحاظ کمی هم رشدی در سایر رسانهها به وجود میآمد باز هم شاهد بودیم که آن رسانهها متاثر از صدا و سیما میشد، ند، اما امروز این امر را شاهد نیستیم و حتی رسانههای وابسته به جناح صدا و سیما هم خیلی اوقات معترض رسانه ملی هستند.
راه حل به نظرم باید رسانه ملی از حوزه انحصارگرایی خارج شود، حتی اگر تفسیر قانون اساسی و شورای نگهبان این باشد که صداوسیما یک نهاد حاکمیتی است و نیازی به رقیب ندارد. اعتقاد من این است که به جای یک صدا و سیما باید ۱۰ صدا و سیما زیر نظر رهبری باشد. البته من چنین تلقی از قانون اساسی ندارم. در دوره اصلاحات تلاشهایی برای این کار صورت گرفت و پیشنهاد شد که در کنار صدا و سیما ما چند صدا و سیمای دیگر داشته باشیم که با مخالفت شورای نگهبان مواجه شد.
طبیعی است که در چنین شرایطی جدای از مطالبات سیاسی، به مطالبات عمومی هم پاسخ لازم داده نشود. صدا و سیما امروز در شرایطی است که فارغ از بحثهای سیاسی در مباحث علمی هم چهرههای سیاسی غیر همسو با خود را دعوت نمیکند؛ لذا طبیعی است که با چنین شرایطی رسانه ملی با عنوان «رسانه میلی» خطاب شود و حتی رئیس جمهور به عنوان شخص دوم کشور است از این عبارت استفاده کنند
لذا حتی اگر تفسیر قانون اساسی را هم بپذیریم صدا و سیما باید رقیب پذیر باشد چرا که ما تجربه این کار را در خبرگزاری ایرنا داشتهایم و مشاهده کردیم پس از به وجود آمدن سایر خبرگزاریها در اتاق خبر این خبرگزاری چه شور و هیجانی برای انعکاس سریع و دقیق اخبار به وجود آمد.