شورش و اعتراضی که گذشت - هر چند که به اندازه یک دادخواهی اجتماعی بزرگ، مقدس باشد – تا جایی که تکلیفش را با جایگزین ایده آلش مشخص نکرده باشد، چیزی بیشتر از یک تکرار خسته کننده برای تاریخ نخواهد بود.
گروه بینالملل خبرگزاری دانشجو-محمدعلی عبدو؛ نشان از یک نقطه عطف تازه داشت این استعفای بزرگ. در نقطهای پر از تلاطم، مرکز اوراسیا و پایتخت انقلابات مخملی و رنگی در دنیا. خداحافظی (خواه موقت یا همیشگی) «سرژ سارکسیان» از صندلی ریاست در نخجوان، تازهترین تجربه یک انتقال است در همین جغرافیا. قرقیزستان، اوکراین، گرجستان و اساسا تاریخی با یک ترافیک سنگین از رفت و آمد قدرتها و صاحبانشان، استخوان میان زخم دموکراسی شده و این ماجرای دنباله دار، در نقطهی سقوط شوروی آغاز شد.
اینکه عدهی قابل توجهی از توده با هزار و یک رنگ و نگاه و با هضم همان هزار و یک تفاوتها، کنار هم باشند و دست آخر قدرت حاکمه، ناگزیر به سقوط یا استعفا باشد، تا چه حد میتواند یک انقلاب (به معنای واقعی کلمه) باشد؟ تا چه اندازه، فشارهای بدون تیر و تفنگ، به یک انقلاب نزدیک میشود؟
انقلابها ویژگیهایی از جنس محیط دارند و گاهی از جنس ذاتشان. اینکه عموما هر انقلابی با نوعی زور همراه میشود و قصد انهدام حاکمیت میکند، از اساسیترین نشانه هاست. شاید از همین جهت، فرایندی که برای هر انقلاب قائل میشویم، به غایت طولانی تر، عمیقتر و البته منسجمتر از اتفاق و شورشی نظیر کودتا به چشم میآید. کودتا گذراست، اما انقلاب میماند و تحولاتش تا چند فرسخی لایههای اجتماعی پیش میرود. از طرفی فارغ از این گزاره ها، منازعه باید دوطرفه باشد؛ دولت و سمت مقابل، جمعیتِ علیه حاکمیت یا همان توده ها. این دو سویگی در نبرد انقلابی، گاهی آنچنان مهم دانسته میشود که تا وجه تشخیص حرکت انقلابی بالا میرود؛ رسل (در کتاب شورش، انقلاب و نیروهای مسلح) حالتهایی فرض میکرد که یکی خلع مسالمت آمیز از قدرت بود. اعتقادی که دارد، به شدت اهمیت همین ستیز دوجانبه را به رخ میکشد؛ گرچه کناره گیری مسالمت جویانه از قدرت، تحولاتی نظیر یک انقلاب داشته باشد، از دید او، یک انقلاب واقعی متولد نشده. اگر در مقابل اعتراض ها، مقاومتی از سوی حاکم ببینیم و پس از شکست، سناریوی کناره گیری اجرا شود، مفهوم انقلاب تحقق بیشتری داشته، اما به تعبیری بی سر و صدا خالی کردن قدرت، شرایط دیگری است.
با این تفاسیر، اعتراضها و شورشها در ارمنستان، یک انقلاب نخواهد بود و چنانچه انقلابی نباشد، تحولاتی نخواهیم داشت؛ به بیان دیگر، انتظار تغییرات اساسی از آنچه در نخجوان گذشت، منطقی نیست. در نظر بگیرید که شخصی لباسی به امانت بر تن داشته و، چون بیش از حد نگه داشته و از تن بیرون نکرده، به زور از او گرفتهاند و به کسری از ثانیه به دیگری میپوشانند و همه غائله باید در همین حد سطحی باشد (گرچه ارزشی از آنچه در بسیج تودهها اتفاق افتاد، کم و کسر نخواهد شد) اما بعد از اتحادی چنین اساسی و همه گیر در کنار گذاشتن «سارکسیان»، شرایط جدید چگونه پیش میرود؟ نخست وزیر جدید که از ۲۰۰۸ تا همین امسال رئیس جمهور بوده و بعد از تغییرات قانون اساسی و البته اختیارات بیشتر برای جایگاه نخست وزیر، به این صندلی کوچ کرده، نقطه هدف گیری انبوهی از اعتراضها بود. اوضاع داخلی به شکلی پیش میرفت که همگی به یک ناکارآمدی بزرگ ایمان داشتند و برای حذف، متحد شدند؛ همه، حتی افسران ارتش که جزئی از حکومتند. این انسجام، یک پیامد داشت و آن بی نیازی از عنصر رهبر، برای آغاز یک شکایت دسته جمعی بود. این نقطه پررنگ از جریان اخیر ارمنستان، بازی را جذاب کرد آنجا که «نیکول پاشینیان» (عضو پارلمان) به سرعت مدال رهبری مخالفان را به سینه گذاشت و میان میدان رفت و از قضا آنچنان در اطاعت محض از جمعیت پیش رفت، که در حد سخنگوی معترضین پائین آمده بود. حکمت آنجاست که انسجام توده، به حدی بالا بود که عزمشان حتی رهبری را که بخواهد یک قدم چپ یا راست برود، به راحتی حذف میکرد. شاید اینکه یک شهروند، اعتراضی داشته باشد که به آینده خودش و کشورش مطمئن نیست و اصلا به هر علتی کارد را به استخوانش رسانده باشند و او هم فریادی بزند، حد اعلای انتظار از یک شهروند فعال باشد؛ که هست! اما قصهای که بخواهد سناریوی تکراری این منطقه باشد و عدهای تازه را با همان خصوصیات و به بهانه انقلاب، وارد بازی کند، توفیری نمیکند.
اوضاع ارمنستان به اندازه کافی در ابهام غرق شده که از دید خارج شده باشد؛ احزاب سیاسی، فعلا آنچنان قدرتی برای رقابت ندارند که خلا را پر کنند و از سمت دیگر هم رهبر مخالفان (پاشینیان)، «کارن کاراپتیان» (معاون نخست وزیر مستعفی) و یا هر گزینه دیگری برای جانشینی، اگر درد نباشند، درمان هم نیستند. شورش و اعتراضی که گذشت - هر چند که به اندازه یک دادخواهی اجتماعی بزرگ، مقدس باشد – تا جایی که تکلیفش را با جایگزین ایده آلش مشخص نکرده باشد، چیزی بیشتر از یک تکرار خسته کننده برای تاریخ نخواهد بود؛ یک بادآورده، که سرگردان میماند.