
چرا «تنگه ابوقریب» در تاریخ سینمای ایران ماندگار خواهد شد؟
گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو - محمدصالح سلطانی، دوربین روی نمایی از سد دز مکث کرده و ذرهذره، مثل کودکی که تازه راهرفتن را یاد گرفته باشد، گام بر میدارد و تقریبا 360 درجه دور میزند تا در کنار مجید و حسن آرام بگیرد. دو جوانی که مشغول صحبت درباره روزمرهترین مسائل ممکناند. «تنگه ابوقریب» با چنین نمایی شروع میشود. با قابی از یک زندگی معمولی. از دورهمی چهار رزمنده که دارند به شهرهایشان باز میگردند. مردانی که در میدان جنگ به اندازه کافی سختی کشیدهاند و حالا وقت زندگیکردنشان باید باشد، که نیست. این چهار مرد و بقیه مردان گردان عمار، هنوز یک مرحله تا جاودانگی فاصله دارند. سفرِ سیمرغوار بچههای لشگر 27، هنوز ادامه دارد و منزلگاه پایانی این سیر، «تنگه ابوقریب» است.
فاخرِ عامهپسند
پرهیز از اغراق. این، کلیدواژه موفقیتهای آخرین فیلم بهرام توکلی است. در «تنگه ابوقریب» هیچ خبری از قهرمانسازیهای مرسوم سینمایی نیست. همهچیز در معمولیترین حالت ممکن قاببندی شده. آدمها از کادر بیرون نمیزنند، موسیقی هرگز لحن حماسی به خود نمیگیرد، هیچ بازیگری اغراقشده بازی نمیکند، دوربین هیچ حرکت غلوآمیزی ندارد و حاصل این هارمونی خالی از «اغراق» ، میزانسن یکدست «تنگه ابوقریب» است. لحن فیلم آنقدر ساده است که گاهی شبیه اشعار سعدی میشود. همان قدر سهل و ممتنع. همانقدر ساده و سهل. همانقدر واقعی و ملموس برای همه. تنگه را همه میفهمند. دیدنش نیازی به گذراندن پیشنیازهای سینمای روشنفکری ندارد و حرف فیلم، روشن و آشکار است. بیان هنری توکلی در این فیلم پیچیده نیست و هر مخاطبی را درگیر خودش میکند. و با این وجود، هرگز به دام سطحینگری نیفتاده و فاخر بودنش را با هیچچیز معامله نکرده است.
بلوغ در جاده
فضاسازی، یکی از مهمترین عناصر موفقیت تنگه ابوقریب است. توکلی در این فیلم هیچ عجلهای برای بیان قصه خود ندارد. از ورود به دوکوهه تا مواجه شدن با اولین نشانههای دردناک جنگ، فیلم فقط در حال فضاسازی است. کمکم با آدمها و قصههایشان آشنا میشویم، دلبستگیها و علایقشان را میشناسیم و تا برسیم به جاده و راه ِبسته شده و اولین تصاویر دهشتناک جنگ، با شخصیتها رفیق میشویم. خودمان را جای «علی» میگذاریم وقتی برای اولین بار با کراهت و کثافت «جنگ» روبرو میشود. کنار مجید هستیم وقتی رزمندهها را روی دوش میگیرد و به هلیکوپتر امداد میرساند. با عزیز گام به گام جلو میرویم و خستگیاش را درک میکنیم. «تنگه ابوقریب» در فصلِ جاده، به بلوغ میرسد. روایتی بینقص دارد. آمیخته به نماهای هدفدار و دیالوگهای مختصر و مفید. آکنده از تکلحظات بینظیر و دلهرههای عذابآور. این فصل درخشان، با پاشیدهشدن خون یک رزمنده بر لنز دوربین تمام میشود تا دمای بدن مخاطب به قدر کافی بالا برود و آماده تماشای تصاویر دهشتناک بعدی باشد.
جنگ یا دفاع؟ مساله این است
«تنگه ابوقریب» فیلم جنگ است. خود خود جنگ. خودِ کثیف و نکبتبار جنگ. این شاید نخستین تصویرِ عریان و بیروتوش از وحشت «جنگ» روی پرده سینمای ایران باشد. تمام قساوتها و رذالتهایی که از یک دشمن متجاوز انتظار میرود در «تنگه ابوقریب» قاب گرفتهشدهاند. از تصویر تلخ جانبازان شیمیایی تا نمای حیرتآور تخلیه پیکر شهدا از پشت خودروهای جنگی تا تصاویر فراوانی از قطع شدن پا و دست. این فیلم، مخاطبش را پر از نفرت میکند. لبریز از حس انزجار نسبت به جنگ.
از سوی دیگر اما «تنگه ابوقریب» فیلم دفاع است. فیلمی که هنرمندانه مرزهای نازکِ میان «جنگ» و «دفاع» را صورتبندی میکند. با دیالوگهایی ساده و نماهایی بدون اغراق، فاصله میان دفاع مقدس و «جنگ» را پررنگ میکند. با یک نما، دلیل پرهیز ایران از استفاده از سلاحهای شیمیایی را روشن میکند و با یک جمله که در جای درست و از زبان یک شخصیت درست بیان میشود، ارزش «دفاع» را یادآوری میکند:« جنگ برنده نداره. برنده جنگ کسیه که اسلحه میفروشه. ما داریم از خونه زندگیمون دفاع میکنیم.»
یک پرده از واقعیت
«تنگه ابوقریب» بر اساس یک داستان واقعی نیست. بلکه خود واقعیت است. فیلمی که روی مرزهای سینمای داستانی و مستند گام بر میدارد و مخاطبش را بر سفری حیرتانگیز میبرد. بهرام توکلی، با تنگه ابوقریب، با اولین فیلم دفاعمقدسیاش، این ژانر را وارد دوران تازهای کرده. دورانی که قرار است استانداردهای حرفهای سینما در کنار اعتقادات و باورهای ما بنشیند و آثاری درخشان را خلق کند. دورانی که دوران «اوج» گرفتن دوباره سینمای دفاع مقدسی خواهد بود. بهرام توکلی، با همین یک فیلم در تاریخ سینمای ایران جاودانه خواهد ماند. مستقل از اینکه در گذشته چه فیلمهایی ساخته و بعدها چه آثاری را به روی پرده میفرستد، نام بهرام توکلی حالا به خاطرات همه ما سنجاق شده. با فیلمی که بیش از هر صفت دیگری، لایق صفت «حرفهای» است.