خبرگزاری دانشجو: اگر مصداقی از اشرافی گری در بین منصوبین نزدیک مقامات عالیهی نظام دیده شود، آیا جنبش دانشجویی باید به این موضوع ورود پیدا کند و یا خط قرمزها و ملاحظاتی وجود دارد؟
منتظمی: از اینگونه موارد اتفاق افتاده و جنبش دانشجویی نسبت به مسائل اینچنینی ورود پیدا کرده است. مثلا ویلای آقای فیروزآبادی از این دست موارد بود که جنبش عدالتخواه دانشجویی به آن پرداخت. معتقدم اگر پرداختن به این مسائل هزینه هم داشته باشد باز هم میارزد از طرفی اگر جنبش دانشجویی در این مسائل هزینه ندهد که دیگر جنبش دانشجویی نیست. ما تا زمانی مصلحت نگر باشیم و بگوییم مصلحت نیست فلان کار را انجام دهیم یقینا انقلاب رو به جلو نمیرود و این در حالی است که قرار است این انقلاب به انقلاب حضرت، ولی عصر (عج) متصل شود. با این وجود مصلحت و مصلحت اندیشی نداریم؛ چرا که اگر بنابر مصلحت اندیشی باشد سرنوشت جنبش دانشجویی نیز به مجلس و مسئولانی که الان داریم دچار میشود.
جنبش دانشجویی باید مصلحتها را کنار بزند در غیر این صورت هیچ وقت نمیتواند در کنار مردم قرار بگیرد. امروز اگر رهبر معظم انقلاب در بین مردم طرفدار دارند دلیلش این است که در پشت تریبون به منصوبین خود نیز نقد میکنند و اگر دانشجویان هم انتقاد میکنند آنها را مورد تشویق قرار میدهند.
متاسفانه در جامعه عدهای هستند که از پیامبر (ص) هم مسلمانتر شده اند مثلا همینها میگویند صلاح نیست فلان کار را انجام دهیم و یا صلاح نیست دانشجو به فلان موضوع ورود پیدا کند و این در حالی است که جنبش دانشجویی آرمانهای نظام و انقلاب را میداند و کشور و رهبر خود را میشناسند و بر این اساس موضع گیری میکند. با این تفاسیر اگر مسئولی اشرافی باشد و یا به سمت اشرافیت برود در حالی که جنبش دانشجویی و مردم به او تذکر ندهند بدیهی است که دیگر مسئولین نیز این حق را برای خود قائل میشوند. در هر حال بنده معتقدم که تابحال در جنبش دانشجویی مصلحت اندیشی نبوده و در آینده هم نخواهد بود.
مثلا در جامعه اسلامی دانشجویان ارائه لیست انتخاباتی و حمایت از کاندیداها یک روال عادی است با این وجود این اتحادیه در سال ۸۸ از احمدی نژاد حمایت کرد، اما اولین انتقاد را هم این اتحادیه از او مطرح کرد، چون ما با کسی تعارفی نداریم و قرار نیست اگر از کسی حمایت کرده ایم دیگر او را نقد نکنیم.
قائدشرف: اگر منصوبان رهبر معظم انقلاب دچار اشرافی گری شوند نه تنها به مصلحت نیست که جنبش دانشجویی در مواجه با این مسئله مصلحت اندیشی کند بلکه از اوجب واجبات است که این آدمها را با داد زدن، فریاد زدن و اقدام کردن به زیر بکشد؛ چرا که اگر جنبش دانشجویی نتواند چنین افرادی را پایین بکشد در آینده هر کسی به پشتوانه اینکه منصوبان رهبری اشرافی هستند با همین مدل عمل میکند. آن وقت هم زبان جنبش دانشجویی کوتاه میشود و مردم دیگر حرف آن را نمیپذیرند و هم مشروعیت نظام زیر سوال میرود. در هر حال از اوجب واجبات است که جنبش دانشجویی در این موارد ورود پیدا کند و پای این اقدام هم باید هزینه داد. بدون شک اشرافیگری اصل نظام و انقلاب را هدف میگیرد و از جنگ نظامی و فرهنگی هم مخربتر است و ریشه انقلاب را میخشکاند پس باید با آن برخورد شود.
معتقدم برخورد با اشرافیگیری مسئولان هر چه هوشمندانهتر باشد بهتر است یعنی باید با حذف مصلحت اندیشی و مماشات بهترین راه حل را انتخاب کرد.
موسوی فرد: مایه تاسف است وقتی به برخی از ائمه جمعه بهدلیل اشرافیگری انتقاد میشود برآشفته میشوند و میگویند چرا از این منظر انتقاد میکنید و بعد برای دانشجو و طلبهای هم که انتقاد کند هزینه درست میکنند. معتقدم کسی که برای انقلاب مبارزه میکند باید پای هزینههای این مبارزه هم بایستند، ولی ما باید کسانی را که در خط مقدم مبارزه با اشرافی گری هستند روی سرمان بگذاریم.
ائمه جمعه نماد انقلاب، ولایت فقیه و منتسب به رهبری هستند با این وجود اگر هر کسی اشرافی زندگی کند ائمه جمعه نباید اینگونه باشند اگر امام جمعهای که هر هفته مردم را به تقوا دعوت میکند اشرافی زندگی کند باید فاتحه این انقلاب و جامعه را خواند و لذا باید اینها گفت؛ البته باید مراتب امر به معروف و نهی از منکر را نیز رعایت کرد مثلا یک زمانی میبینیم زاویه کوچکی ایجاد شده و انسان تذکر میدهدد، ولی وقتی این زاویه بزرگ شد باید با کسی که علناً اشرافیگری میکند علنا هم برخورد کرد تا تاثیر فرهنگی داشته باشد در غیر این صورت اگر بخواهیم در خفا تذکر بدهیم تاثیری ندارد.
ریشه اینکه ما امروز به اشرافیگری گرفتار شدهایم تفکری است که آقای هاشمی خواسته یا ناخواسته و یا دلسوزانه یا غیر دلسوزانه در کشور جا انداخت. معتقدم ۴۰ سال عمر انقلاب اسلامی عرصه تقابل تفکر آقای هاشمی و جریان غرب گرا با تفکر انقلاب اسلامی و تفکر امام خمینی رحمة الله و رهبر معظم انقلاب بوده است و خودشان هم در گفتن این حرف پروایی ندارند.
مرحوم هاشمی در حوزهها با انقلاب اسلامی هم راستا بود، ولی آن چیزی که زیرساخت انقلاب اسلامی بود و باید پایههای انقلاب روی آن قرار میگرفت را زد و آن مردم بود. این تفکر در صدر اسلام نیز وجود داشت و متاثر از آن امام حسین علیه السلام را با آن وضعیت سر بریدند در واقع در آن دوران جامعه به دلیل تبعیضهایی که خلفا نسبت به بیت المال قائل شدند و اشرافیتی را که بین مسئولین حکومتی و صحابه پیغمبر(ص) حاکم کرده بودند دچار فساد و اشرافیت شده بود به همین دلیل هیچ چیز برای آنها اهمیت نداشت تا جایی که امام حسین علیه السلام نیز خطاب به این مردم گفتند شما شکم هایتان از حرام پر شده است و حرف حق را نمیشنوید.
قطعاً این جامعه و مسئولان این چنینی ولی کشند از این رو اگرامروز میبینیم رهبر معظم انقلاب برای اینکه جلوی افای تی اف و برجام را بگیرد تنهاست و مردم و مسئولین پای کار نمیآیند به خاطر حاکمیت اشرافیگری است، اما آقای هاشمی اشرافیگری را اینگونه بین مردم جا انداخت که اولاً مسئول سیر باشد و از طرفی تکنوکرات باشد یعنی کننده باشد در واقع هاشمی تکنوکراسی را حاکم کرد الان در کشور مسئولانی را داریم که با دین مردم کاری ندارند. آنها میگویند ما آمدهایم تا پیشرفت را محقق کنیم با این وجود اگر یک عدهای هم له شدن اشکال ندارد، اما پیشرفت از نظر این جریان یعنی اینکه با آمریکا ببندیم.
با تفکر تکنوکراسی اگرمی خواهیم وزیربهداشت بگذاریم باید پزشک باشد. اگر میخواهیم وزیر راه شهرسازی بگذاریم باید حتماً یک جاده صاف کن یا خانه ساز باشد و یا در مورد وزیر صنعت هم همین رویه اتفاق بیفتد. این رویه را در بدترین کشورهای لیبرالی هم اجرا نمیکنند، چون این رویه یعنی رانت، فساد و نابودی حقوق مستضعفین و یعنی تعارض منافع. مطمئنا وزیر بهداشتی که پزشکِ است هیچ موقع برای منافع مستضعفین تصمیم نمیگیرد و وزیر راهی که خودش این کاره است هیچ وقت علیه خودش تصمیم نمیگیرد در هر حال آقای هاشمی منطق کننده بودن و تکنوکراسی را در کشور جا انداخت در این منطق اصلا مهم نیست که مسئول پایین شهر زندگی کند و یا بالای شهر، یقه آخوندی بپوشد یا نپوشد و یا ریش پروفسوری بگذارد یا ششتیغ کند، چون مسئول باید خوب بتواند راه بسازد و این همان منطق معاویه است، چون معاویه کاخ سبز خود را هم با این منطق راه انداخت او به مردم گفت:ای مردم شما فکر کردید من سر دین با شما دعوا دارم ؟آیا من به دنبال این هستم که شما نماز جمعه بخوانید یا نخوانید؟ من اصلا با این کارها کاری ندارم. من آمده ام بر دنیای شما حکومت کنم و با بقیه مسائل کاری ندارم و این همان معاویه ای است که دست آخر خودش و پسرش میگویند بنی هاشم با حکومت بازی کردند و هیچ چیزی از آسمان نیامد و هیچ وحیای نازل نشد . اینجاست که وقتی به آقایان گفته میشود اگرمی خواهید افای تی اف را امضا کنید این کار خلاف بین قاعدهی نفی سبیل است و در حکومت اسلامی اصلاً نمیشود پذیرفت که زیر سلطه طاغوت برویم، مسئله اصلاً برای آنها مهم نیست و میبینیم که مجلس بر نظر خود هم اصرار میکند و وقتی هم که گفته میشود خلاف شرع است باز هم اصرار میکنند و میروند در مجمع تشخیص مصلحت آن را ماستمالی میکنند، چون مردم نمیخواهند و این مسئولین هم اهل مقاومت نیستند درهرحال انتهای اشرافیگری لاقیدی و بیدینی و به مذبح بردن، ولی است.
حضرت علی علیه السلام در مورد جامعهای که اشراف گری برای آن مهم نیست و به حرف ولی خود گوش نمیدهند میگویند بدترین شما بر شما حاکم خواهند شد. در هر حال اگر مردم اشرافیگری را بپذیرند باید این را هم بپذیرند که از اشرافی گری، نئولیبرالیسم و منطق معاویه توجه به مستضعفین در نمیآید و در مقابل از این جامعه امام حسین کشی و له شدن مستضعفین بیرون میآید و حجاج بن یوسف بر آن حاکم میشود. ما همیشه میگوییم امام حسین علیه السلام برای نماز قیام کرد. سوال بنده این است که مگر امام حسین علیه السلام نماز نمیخواندند درحالیکه معاویه نماز برگزار میکرد. یک سال قبل از قیام عاشورا امام حسین علیه السلام تمام علمای حکومت اسلامی را گرد هم جمع کرد و خطاب به آنها گفت: مگر نمیبینید فقرا بر زمین مانده اند احکام خدا اجرا نمیشود و حلال خدا حرام شدهو حرام خدا حلال شده، اما احدی از شما دم نزدید و همه رفتید و همکاری کردید چرا اعتراض نمیکنید و حرف نمیزنید؟ امام حسین علیهالسلام آنجا گفتند امر به معروف و نهی از منکر یعنی عدالت اجتماعی یعنی برقراری عدالت. با این وجود اگردین دنبال عدالت و مبارزه با اشرافی گری است روحانیت و دستگاه تبلیغاتی آن باید خط مقدم باشد، اما در کدام منبرو چند نفر از روحانیون معروف اشرافی گری را ذم میکنند و علیه آن حرف میزنند و در مقابل مستضعفین را نوازش میکنند و علیه فسادها حرف میزنند. سوال بنده این است که فایده این هیئتها و سخنرانیها چیست؟ آن امام حسین که مبارزه با ظلم مبارزه با اشرافی گری و توجه به مستضعفین از دل آن بیرون میآید به درد چه کسی میخورد؟ آن بنده خدایی هم که خانه اش در کنار کاخ سعدآباد است او هم در پایین خانه اش هیئت برگزار میکند. اصلا اگر در کاخ سعدآباد هم هیئت برگزار کنند اصلا کسی با آن هم مشکلی ندارد، چون از آن هیئتی که مبارزه با کاخ سعدآباد بیرون نیاید نه آمریکا و اسرائیل و نه این آقایان با آن کاری ندارند. برخی از همین آقایانی که هم سوپرمیلیاردر و هم سوپر مذهبی هستند و هیئت و از این حرفها دارند و بیشتر از همه هزینه میکنند، چون این امام حسین علیهالسلام خلاف منفعت و خلاف کاری که میکنند نیست امام حسین را همین تفکر کشت امام حسین علیه السلام را همین تفکری کشت که آقای هاشمی بر اساس آن میگفت تازه اسلامها آمدند و و برای ما که انقلابی هستیم تعیین تکلیف میکنند. ما خودمان صاحب انقلاب بوده ایم و این ما هستیم که تعیین میکنیم چگونه زندگی کنید و سبک زندگی ما معیار است. لذا وقتی که الان به این آقایان اعتراض میشود که چرا اینگونه زندگی میکنید میگویند اول تو بگو سابقه انقلابی ات چیست و چه کار کرده ای. معتقدم دوران این حرفها گذشته است، چون طلحه و زبیر هم برای اسلام هزینه داده اند و یکی از آنها سیف الاسلام و یکی دیگر هم طلحه الخیر بود، ولی زمانی که مردند اموال آنها را با تبر تقسیم میکردند در هر حال این طلحه و زبیر بودند که مقابل حضرت علی علیه السلام ایستادند نه طلحه و زبیر زمان پیغمبر، اما اگر طلحه و زبیر در مقابل حضرت علی علیهالسلام ایستادند قطعاً به خاطر اشرافیگری بود.
ببینید جریان اشرافی الان با رهبر معظم انقلاب مصامحه میکند و همین جریان مولتی میلیاردر بازی و انجمن حجتیهای برجام را تحمیل کرد و مطمئناً افای تی اف و جام زهر بعدی را هم همین جریان به رهبر انقلاب تحمیل میکند و نهایتاً به جایی میرسیم که باید بگوییم خداحافظ شما آقای خامنهای بفرمائید و خیالتان راحت باشد این را خواهند گفت: فکر کردید مگر نقشه نکشیده اند این جریان قطعاً جامعه را به مسلخ میبرد در واقع اشرافیگری آنها جامعه بلکه امام مسلمین را هم به مسلخ میبرد.
خبرگزاری دانشجو: افشاگری راه حلی است که این روزها در فضای مجازی برای مبارزه با اشرافی گری مطرح میشود به نظر شما این مسیر برای مبارزه با اشرافی گری مسیر درستی است و آیا ما را به هدف میرساند راهکار شما چیست؟
منتظمی: اگر افشاگریها در فضای مجازی از طریق رسانهها و صدا و سیما مدیریت نشود، مانند اسب سرکشی است که سر به کوه و بیابان میزند، چون در این فضا هر کسی میتواند بر روی یک حرف حرف دیگری بچسباند و در نهایت چیزی که به دست جامعه میرسد حرف بزرگی است که میتواند منجر به فاجعه شود. در هر حال بنده از یک سو این موضوع را در نظر دارم، اما از سوی دیگر مسئلهای که وجود دارد این است که وقتی رسانهها مصلحتها را در نظر میگیرند مردم میتوانند حرف خود را در فضای مجازی بزنند و این امکان در فضای مجازی وجود دارد از این رو مسئول ما باید بداند که مردم و جنبش دانشجویی در فضای مجازی ناظر او هستند.
معتقدم اگر بخواهیم مبارزه با فساد و افشاگری را شروع کنیم ابتدا باید به سراغ مجلس برویم، چون خانه ملت نباید خودش ملت را دور بزند و سر آنها کلاه بگذارد.
پیشنهاد بنده این است که جنبش دانشجویی از تک تک نمایندگانی که به طرح اعاده اموال نامشرع مردم رای نداده اند بخواهد که چرا به این طرح رای نداده ند و چرا نباید اجازه دهند اموال مسئولین بررسی شوند. از طرفی باید از قوه قضائیه نیز بپرسند که چرا برخورد جدی و قانونی با این مسئله نمیکند.
قائدشرف: بنده اصلاً نگران بی آبرو شدن مسئول اشرافی جمهوری اسلامی نیستم. معتقدم هر مسئول اشرافی در جمهوری اسلامی باید افشا و بی آبرو شود. این اتفاق باید بیفتد. بنده از دو بعد نگران موضوع افشاگری در فضای مجازی هستم. نخست اینکه افشاگری خود به عامل و سلاح سیاسی بازی تبدیل شود .مسئله دیگر اینکه افشاگری در جایی معنا پیدا میکند که حد بالایی از جامعه موضوعی را ضد ارزش بداند و بعد در فضای مجازی مسئلهای مطرح شود مبنی بر اینکه فلانی بهمان است سپس جامعه در مقابل آن موضع بگیرد. در این وضعیت افشاگری کارایی دارد، اما در انتخابات ریاست جمهوری پیشین شاهد بودیم که در مقابل برخی خبرها که تصور میشد جزو ارزشهای عمومی جامعه هستند هیچ واکنشی شکل نمیگرفت؛ از این رو بنده فکر میکنم اگر بخواهیم فقط پای خود را در مسیر افشاگری بگذاریم همین صدا هم با همین برّندگی در آیندهای نزدیک کارایی حداقلی خود را از دست خواهد داد، چون با همین مسیری که جامعه در حال حرکت است ممکن است بعد از یک مدتی که بگوییم فلان مسئول سوار پورشه میشود مردم بگویند چه خوب، چه مسئول خوبی، ما هم باید پورشه داشته باشیم. در هر حال افشاگری در فضای مجازی نیازمند آسیب شناسی است.
مسئلهای که وجود دارد این است که مسئولین جمهوری اسلامی به هر طریقی در دام اشرافیگری افتادند با این وجود مردم تا یک جای با راه افتادن جریان عدالتخواهی واکنشهای خود را نشان دادند و اتفاقاً واکنشها هم خوب بود و بخشی از این ماجرا را به عقب راند، اما آن طبقه مسئولین به هر دلیلی مانند گره خوردن پیوند قدرت سیاسی با قدرت اقتصادی دوباره به ادامه مسیری که رفته بودند پافشاری کردند به همین دلیل الان دیگر نمیشود خیلی از مردم انتظار داشت. در هر حال بنده راه برون رفت از این ماجرا را ورود روحانیت به صورت فعالانه میبینم. جنبش دانشجویی هم میتواند این روحانیت را هل دهد، از آنها مطالبه کند و حتی راه را به آنها نشان دهد. روحانیت اگر میخواهد با اشرافیت مبارزه کند باید فریاد بزند، چون با فریاد زدن است که میتوان یقه مسئولین اشرافی را گرفت و آنها را به زیر کشید.
فرق بین جامعه دینی و لائیک در این است که اگر برخی کارها را در جوامعی که لائیک هستند انجام دهیم یک سری نتایجی خواهیم دید، ولی اگر همان کارها را در جامعه دینی انجام دهیم عواقبی خواهند داشت که حتی شکل آن جامعه غیردینی و لائیک هم نیستند. مثلاً اگر جامعه دینی از یک سری ارزشهای خود مانند مانند مبارزه با اشرافی گری کوتاه بیاید اتفاقی که میافتد این است که وضع همه خوب نمیشود و فقط مستضعفین ضرر نمیکنند بلکه اتفاقی که میافتد این است که حتی قشر متوسط جامعه هم باید نگران روغن و رب گوجه اش باشد و این اتفاق زمانی در جامعه ما رخ داد که بدنه جامعه دینی یک تصمیم گرفت و انتخابی کرد که نتیجه آن زیر پا گذاشتن برخی از سنتها بود و آن سنت الهی این حادثه را رقم زد و جامعه به رفاه دست پیدا نکرد از این رو اگر این مسیر ادامه پیدا کند عواقب بدتری هم پیش روی جامعه است.
معتقدم در بحث فرهنگ و فرهنگ سازی در زمینه مبارزه با اشرافیت در حال از دست دادن سنگرهای خود هستیم به گونهای که الان در حال از دست دادن دانشگاه هم هستیم و اگر این روند ادامه پیدا کند دیگر آن بدنه قشر دانشجویی که بیاید و از قشر مستضعف دفاع کند را نداریم.
به عنوان یک راهکار دیگر فکر میکنم باید مطالبات جنبش دانشجویی را برای یک سری از برخوردهای مشخص هدفمند کنیم مثلا لایه حاکمیتی نظام باید در بحث مبارزه با اشرافیت برخورد مشخص کند و این باید به مطالبه جنبش دانشجویی تبدیل شود آن وقت میشود به سراغ گامهای بعدی رفت.
موسوی فرد: وقتی دنیا زدگی مسئولان به یک گفتمان تبدیل شود، جامعه یک جامعه دنیا زده باشد، به جای توکل بر خدا به آمریکا توکل شود و از طرفی به جای قناعت هر روز نرخ دلار را چک کنیم اینجاست که خداوند میگوید حالا که به جای من سراغ کس دیگری رفته اید پس زندگی تان سخت میشود و الان هم بلایی که اشرافی گری بر سر جامعه ما آورده این است که از خدا غافل شده ایم.
خداوند میفرمایند اگر مقاومت کنید برکاتی از آسمان و زمین بر شما نازل میشود، اما جریان اشراف نمیگذارد برکات الهی نازل شود، چون جریان اشراف به آمریکا متوس شده و آنها به دنبال این هستند که آمریکا برای آنها کاری انجام دهد نه خدا در هر حال امروز هر چه ما و انقلاب میکشیم و اگر زندگی مردم خراب است از دست جریان اشراف است؛ از این رو در مورد آن چاره اندیشی نشود واقعا به بن بست جدی میرسیم، اما سوال این است که آیا راه حل و امید وجود ندارد قطعاً راه حل و امید وجود دارد و هنوز هم کسانی هستند که برای مبارزه با اشرافی گری هزینه بدهند مثلاً در قضیه فیشهای نجومی عدهای این فیشها را منتشر کردند و هزینه آن را هم دادند، اما در مقابل خیل کثیری از مردم انزجار خود را از مسئولینی که حقوق نجومی گرفته بودند اعلام کردند با این وجود مردم نسبت به این موضوع ناامید نیستند معتقدم مسئول اشرافی اصلا نباید امنیت زندگی داشته باشد و همواره باید احساس کند آدمهایی هستند که میخواهند آبروی او را ببرند، اما این موضوع مرزی دارد یعنی باید به گونهای عمل کرد که مردم ناامید نشوند.
در واقع مردم زمانی ناامید نمیشوند که در جریان مبارزه با اشرافی گری از آنها نقش بخواهیم و این جریان را به یک جریان مردمی تبدیل کنیم. ما باید از مردم بخواهیم هرجا مسئول اشرافی دیدند اطلاع بدهند و از ویلاها و ماشینهای مسئولان اشرافی و آقا زادهها عکس بگیرند و در فضای مجازی منتشر کنند در واقع جریان مبارزه با اشرافیت باید به یک جریان اجتماعی تبدل شود و اتفاقا باید نیروهای حزب اللهی و کسانی که طرفدار نظام هستند این کار را انجام دهند تا بدانند حزب اللهیها پشت مردم را خالی نکرده اند و آنها در خط مقدم مبارزه با اشرافیت قرار دارند.
جنبش دانشجویی باید مسئولان اشرافی را به زیر بکشد اما برای این کار باید زیر ساخت قانونی و زیرساخت تبلیغاتی داشته باشد. معتقدم اگر دستگاه تبلیغاتی دلشته باشیم ولی زیرساخت قانونی مقابله نداشته باشیم نتیجه آن فبش های نجومی می شود و می گویند قانونی برداشت کرده اند. سوال بنده این است که چه قانونی است که اجازه می دهد کارگر یک ملیون و یک نفر دیگر 20 میلیون تومان حقوق بگیرد. در هر حال قوانین باید اصلاح شود.
برای مبارزه با اشرافیت به چند قانون نیاز داریم نخست افشای علنی اموال، املاک و روابط اقتصادی مسئولین سیاسی و خانواده های آنهاست. این قانون در همه جای دنیا و حتی در افغانسان اجرا می شود. مثلا وقتی اشرف غنی می خواست رئیس جمهور شود برگه کاغذی مقابل او گذاشتند و گفتند بنویس باورتان نمی شود که او دراین برگه نوشت من یک مدت کارمند CIA بودم و تا چقدر حقوق گرفته ام و زن من این میزان طلا دارد در واقع او تمام اطلاعات خود و خانواده اش را نوشت اما آیا ما از افغانستان کمتریم؟
ما در کشور قانون تعارض منافع می خواهیم. ببینید در اکثر نقاط دنیا اصلا وزیر بهداشت پزشک نیست اما در کشور ما از ابتدا وزرای بهداشت پزشک بوده اند، به همین دلیل هیچ گاه علیه منافع پزشکان موضع نگرفته اند.با این وضعیت دیرزمانی نخواهد بود که 10 طبقه از این طبقات مولتی میلیارد اعم از پزشکان، وکلا، وارد کننده ها و امثالهم با ثروت های نجومی و بادآورده خواهیم داشت که بنای انقلاب را خواهند زد چون برای آنها قانون نداریم.