جلسات پر فشار نشریات دانشجویی در دمادم صداهای ناهنجار دی ماهی خارج شده از گلوی ماشین پول ساز سعودی، گربههای مخملی ملکه و عربده مترسکان پوشالی ترامپک، همهاش را خوب یادم است.
گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، سجاد انصاریان؛ جلسات پر فشار نشریات دانشجویی در دمادم صداهای ناهنجار دی ماهی خارج شده از گلوی ماشین پول ساز سعودی، گربههای مخملی ملکه و عربده مترسکان پوشالی ترامپک، همه اش را خوب یادم است. از سوگلی ساواک و سازمانش نمیگویم، خیر سرشان با سعودیها وصلت کرده اند، دیگر یکی شده اند.
جلسات پر از سئوالاتی از جنس ۴۰ سالگی انقلابمان و من در جستجوی تک تک سئوالات در بین نظرات تئوریسینها و خم زندگی مردممان، جوابها را مییافتم. روزهای اول دی خود را سریعا به فراخوانها میرساندم، روز اول، روز دوم، روز سوم و بقیه اش ...
من آن نانوا را در نانوایی و آن کارمند را در اداره اش، بقال را در بقالی اش و به قول امروزیمان مارکتش، کفاش را در کفاشی میدیدم و نمیخواهم بگویم اینها همه بودند، اما مردم ما همان مردم ۹ دی ۸۸ و همان مردم ۲۲ بهمن ۵۷ و همان مردم کربلای ۴ و ۵ بودند.
ناراضی اند از تمام کوتاهیهای کوته فکران سیاسی، از تمام حرفهای روی زمین مانده، ولی جمهوریت منهای اسلامیتش را نیرنگ و فریب روباه میدانند.
منتظر شروع لحظات فراخوان اولیه و دور میدان شهید شهر دانشجوییمان به قول دوستان منتظر مردم بودیم. ماموران امنیتی و عدهای نه چندان قابل دورتادور میدان که انگار منتظر چیزی بودند. ناگهان صدایی از جلومان بلند شد، عده نه چندان قابل آن روزها، تکرارش کردند، دقیقا همان صدا و همان شعار را؛ همان شعاری که ملتمان را ۴۰ سال است که برای داشتنش پای خود نگه داشته است و لحظهای دیگر صدایی در تمجید آن پالونی به قول فرنگیها و تکرار این صداها و هلهلههای بی امان و در وانفسای کار شیشههای بانک و اموال مردم و دود سطل اشغال. آن طرف خیابان در روز اول به من میفهماند که اینها مشکلشان گرانی و کم کاری مسئولین نیست. جنس شعارها از جنس حل کردن نبود، از جنس آینده به مراتب روشنتر است نبود؛ آمده بودند تا جبران کنند تمام آن کارهایی را که در دهه ۶۰ نتوانستند انجام دهند؛ میگفتند به نام خلق و میکشتند خلق را وهمانهایی ۶۰ را به همراه دشمنان این ملت برایمان خونین کردند.
حالا همانها و عدهای از هموطنانم که بعد از چند روز کم شدند و مشخص بود که گم شده بودند در این شلوغیها فکری و هجمه ها، دوباره میخواستند با صحنهای خونین و کشته سازیای خیابانی عدهای از هموطنان را پای کار اهداف خود نگه دارند و همانا که قد گربه کوتاه است و نمیتواند چنگ به چهره مقتدر شیر بیشه بزند.
به من میگفت که فعال مدنی ام. آرزویش آرامش روحی مردمش بود و برای همین در شب اول به قول خودش در اغتشاشات شرکت کرده بود و آخر شبی با تعهدی به ماموران امنیتی به خانه ما آمد. میگفت: اینها قرار نیست حتی وعدههای آن بهشت زمینی را به ما بدهند. شلوغیها را آورده اند تا پشت بندش سوریه مان کنند و جنس رفتارها متعارف نیست. آنها از ایران تکه زمینهایی برای سهمشان میخواهند. همین...
دغدغه، دغدغه گرانی نبود و همه جا، شده است شبیه بجنورد.
سجاد انصاریان- دانشجو
انتشار یادداشتهای دانشجویی به معنای تأیید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروهها و فعالین دانشجویی است.