گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو؛ نماز مغرب را میخوانم و خواندن عشاء را به بعد از رسیدن به حوزه هنری موکول میکنم. من و علیاصغر با موتور آمدهایم و سرمای مسیر کل وجودمان را گرفته است. هنوز افتتاحیه شروع نشده اما پذیرایی تمام شده است، از فرصت پیش آمده استفاده میکنم و نماز عشاء را میخوانم، گرمای مسجد کمی از سرمای وجودم را کم میکند.
خیلی دیر نرسیدهایم، زمان زیادی از ساعت شش نگذشته و مراسم هنوز شروع نشده است اما خیلیها از ما زودتر آمدهاند و جایی برای نشستن پیدا نمیشود، مخصوصا برای ما که دو نفر هستیم. دوست ندارم طبقه بالا بروم، پس برای پیدا کردن صندلی خالی، یکی دوباری تا ردیفهای اول میروم و بالاخره دو صندلی خالی پیدا میکنیم؛ شاید برای پیدا کردنش سختی کشیده باشیم اما از لحاظ دید، بهترین جای سالن است.
اینکه قاری شروع مراسم فرزند شهید باشد، در جشنواره عمار، قابل پیشبینی است اما اینبار لحن قاری هم فرق دارد؛ اینبار لحن، لحن دختر کوچک شهید باغبانی، لحن دلنشین و تند قرآن خواندن یک دختر بچه است.
سلام شروع مراسم افتتاحیه تمام نشده است که جمعیت زیاد، عامل آوردن صندلیهای اضافی به سالن میشود، کم آمدن صندلی برای افتتاحیه عمار چیز عجیبی نیست.
از سلام شروع مراسم تا نریشن آغازین سیدعلی صدرینیا، پالایشگاه ستاره خلیجفارس را در ذهن پررنگ میکند و کلیپ مربوط به آن تیر نهایی است اما زمانی که مهندس دوستی، مدیر پروژه ستاره خلیج فارس، در حال سخنرانی است، برعکس همه، من و علیاصغر فکرمان بیشتر به فکر کارگردان و تصویربرداران برنامه نزدیک است و به قاب پشت او و نورپردازی روی سن فکر میکنیم. مهندس دوستی دلش نمیآید از تریبون جشنواره دل بکند اما بالاخره کاغذ دادنهای چندباره، او را راضی میکند.
نوبت به اهدای جوایز میرسد اما هر قسمت از برنامه برای ما موضوعی جدید برای بررسی تکنیکهای هنری است و در این مورد از کلیپ معرفی هیئت داوران هم نمیگذریم.
نوبت به استنداپ امین میمندیان میرسد، در چند دقیقه اول، ظاهرا سرمای حاصل از باز بودن درهای سالن، روی جمعیت اثر گذاشته و جو سنگین و سرد است، خوش خنده بودن من هم تاثیر زیادی ندارد و یکی دوبار تلاشم برای دست زدن موفقیتی به دنبال ندارد، اما آخرش این خود امین است که به شرایط غلبه میکند و یخ جمعیت را میشکند.
یکی از فیلمبرداران از ما میخواهد آرامتر حرف بزنیم، ظاهرا فهمیده است در کارش دخالت کردهایم، اشارهای به عقب میکند، دوربین میکرفون داری که میکرفون آن برای ضبط صدای جمعیت استفاده میشود، درست دو ردیف عقبتر از ما است، حال نمیدانم اینکار از عدم انتقادپذیری او است یا نمیخواهد صدای ما وسط صدای جمعیت قابل تشخیص باشد.
نوبت به اولین تقدیر جشنواره میرسد؛ تقدیر از شیخ ابراهیم زکزاکی و تقدیم فانوس جشنواره به دختر او، به تنهایی اتفاق جالبی است اما عمار به این حد راضی نیست و تقدیر را به خانواده شهید مدافع حرم افغان میسپارد تا حکومت جهانی اسلام را بهتر به نمایش بگذارد.
سیدعلی صدرینیا حمایت رسانهای جشنواره امسال از کتاب «زایو» را اعلام میکند و این وعده را میدهد که حمایت رسانهای از یک کتاب، سنتی است که از امسال به جشنواره اضافه شده است و ادامه خواهد داشت؛ سنتهای جشنواره عمار هم مانند مخاطبانش هر سال در حال افزایش است و یک نفر که کمی بیشتر حرف بزند، یک سنت مجبور میشود سرپایی انجام شود.
سیدعلی صدرینیا برگزیدگان بخش فیلمنامه را پشت سر هم میخواند اما این عجله به جای اینکه کار را سرعت ببخشد، باعث میشود لوح تقدیر یکی از برگزیدگان به روی سن نیاید و او حیران روی سن میایستد و دیگران هم به دنبال لوح تقدیر او میگردند تا در نهایت با رسیدن لوح تقدیر، نظم سن به حالت قبل خود برگردد.
تقدیر بخش دوم، مربوط به حامد زمانی است و اینجا را مسئولین خوب برنامه ریزی کردهاند، او را از سمت چپ سالن که آقایان هستند، وارد میکنند که کسی برای او از جایش بلند نشود و راحت به روی سن برسد اما در این حالت هم کل سمت راست سالن، موبایل به دست سرپا میایستند.
جمعیت زیادی در سالن سرپا ایستادهاند که در گوشهای بین آنها میبینم علیرضا قزوه. حامد زمانی هم با اینکه روی سن رفته است، از قاعده بیصندلی بودن در سالن، استثنا نیست و تنها کسانی که در این سالن قطعا جایی برای نشستن دارند، خانواده شهدا هستند؛ روی نیمکتهای روی سن هم که حامد زمانی میخواهد بنشیند، صدری نیا میگوید: «مال خانواده شهداست».
حامد زمانی سفره دلش را باز میکند و درددل غیبت سهساله تمامی ندارد و صدرینیا سعی میکند با شوخی زمان برای ادامه برنامه ذخیره کند، اما فایدهای ندارد. تعداد جایزههای حامد زمانی به حدی است که انگار هر چیز غیرتکراری که مربوط به عمار بوده است، برای او آوردهاند و اینها جدا از هدایایی است که از طرف مردم برایش آمده است؛ خاصترین جایزهای که به او میرسد، انگشتری است از صحن حرم سیدالشهدا(ع) که یک نفر از وسط جمعیت از او میخواهد که آن را دستش کند و اینکار را حاج صادق آهنگران برایش انجام میدهد.
وقتی حاج صادق آهنگران و حامد زمانی به روی سن میروند از صدای هیچ کدام نمیشود و گذشت. تریبون به رسم ادب به حاج صادق آهنگران سپرده میشود اما در حین مداحی او حامد زمانی با کاپشن خود درگیر است تا آن را برای اجرا دربیاورد.
مراسم تمام میشود، نگاهی به عقب میاندازم، دوربین دارای میکرفون جابجا شده است، ظاهرا صدای ما را خیلی دوست نداشتهاند و حین مراسم دوربین را جابجا کردهاند.
جمعیت سالنی که تا چند دقیقه قبل پر بود به جلوی میز پذیرایی منتقل میشود و با این جمعیت، از پذیرایی پایانی هم منصرف میشویم.