آخرین اخبار:
کد خبر:۷۵۲۴۹۰
یادداشت دانشجویی|

تقوا؛ ملاک سنجش هر فرد

در زمانی زندگی می‌کنیم که نسبت به هر زمان دیگر، افراد را بر اساس جاه و مقامشان و یا پول و اعتبارشان می‌سنجند؛ درحالیکه ملاک سنجش هر فردی، تقواست.

عید/// ملاک سنجش هر فردی تقواست

گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، محمد حسین غریبی؛ در زمانی زندگی می‌کنیم که نسبت به هر زمان دیگر، افراد را بر اساس جاه و مقامشان و یا پول و اعتبارشان می‌سنجند درحالیکه ملاک سنجش هر فردی، تقواست و آن هم نه تقوای فردی که صوم و صلاه است، بلکه تقوای اجتماعی، که معیارش امر به معروف، نهی از منکر، تبری، تولی و قیام لله است.

گریزی می‌زنیم به قرآن که سخنگوی معارف الهی است. آیه ۳۰ سوره زخرف را که باز می‌کنیم، اینگونه بیان می‌کند: «و چون حقیقت به سویشان (مردم حجاز) آمد، گفتند: «این افسونی است و ما منکر آنیم».

مردمی که حقیقت را نمی‌پذیرفتند، نه بخاطر اینکه نمی‌دانستند این سخنی که به سمتشان آمده حقیقت است، بلکه معیار سنجش این حرف حقیقی در نزد آنان عقلشان نبود، بلکه ملاک آنان چیزی بود به نام جاه، مقام و زخارف دنیوی، و چه اسم زیبایی خداوند بر این سوره نهاده است. زخرف شده بود معیار سنجش حقیقت، زخرف همه چیز، الا زخرف تقوا...

در آیه ۳۱ زخرف خدواند متعال از زبان کافران اینگونه بیان می‌دارد: «و گفتند چرا این قرآن بر مردی بزرگ و صاحب جاه و مقام از آن دو شهر (طائف و مکه) فرود نیامده است؟»

نمود این حرف در جامعه امروزی چقدر پیداست. حرف حق، چون از زبان مردی امی و بی پول و بی مقام و... بیان شده است (نه اینکه پیامبر پول نداشته و یا فاقد اعتبار بود که اتفاقا پیامبر قبل از بعثت، چون با حضرت خدیجه ازدواج کرده است بنابراین ثروتمند بوده و در میان مردم اعتبار نیز داشته، چون به محمد امین مشهور بوده است و امانت داری ایشان زبانزد بوده بلکه منظور این است که پیامبر مترف نبوده است و از این پول و اعتبار برای اعمال قدرت استفاده نمی‌کند)، از نظر آنان حقیقت نیست، ولی اگر حرف باطلی از زبان مردی همچون ابوسفیان بیرون بیاید می‌شود حق. اصلا مثالی می‌زنم از زمان فعلی، اکثر کشور‌های جهان از چه کسی پیروی می‌کنند؟ از آمریکا. ولی آیا آمریکا حقیقت را بیان می‌کند؟ قطعا خیر. پس معیار آنان برای سنجش گفته‌های آمریکا چیست؟ معیار‌های غریزی. چرا؟ چون میزان سنجش این حرف بیش از آنکه عقل باشد متوجه مقام و شخصیت طرف مقابل است و نه مقام و شخصیت فطری و معنوی بلکه مقام و شخصیت غریزی و حیوانی.

حرف حق را از نظر مردمان جاهل فقط کسی می‌گوید که زخارف دنیوی داشته باشد. چقدر کوته بینانه و خلاف عقل بی طرف است، نه؟!

خداوند در آیه بعدی چنین مردم را انذار می‌کند: «آیا آنانند که رحمت پروردگارت را تقسیم می‌کنند؟ ما وسایل معاش آنان را در زندگی دنیا میانشان تقسیم کرده ایم، و برخی از آنان را از نظر درجات، بالاتر از بعضی دیگر قرار داده ایم تا بعضی از آن‌ها بعضی دیگر را در خدمت گیرند و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان می‌اندوزند بهتر است»؛ و چقدر زیبا این آیه پاسخ کوته فکرانی را می‌دهد که فکر می‌کنند می‌توانند تقسیم کننده و اختیاردار دنیا باشند.
 
در حالیکه آنچه را هم دارند از آن خداوند است و آنچه می‌اندوزند از رحمت واسعه‌ی اوست؛ و چه رحمتی دارد پروردگار که به کسانی که کافر می‌شوند به رحمت خدا، مرحمت می‌کند. گرچه آن چیزی که به آن‌ها می‌رسد اندک است و انسان‌هایی که کوته، فکر می‌کنند کم به آنان می‌رسد؛ و خداوند بزرگواران و بزرگ اندیشان را رحمتی می‌دهد که جز خودشان نمی‌فهمند و جز خودشان کس دیگری نمی‌تواند از آن بهره‌ای ببرد؛ و خداوند مردم کوته بین را اینگونه مورد خطاب قرار می‌دهد: «و اگر نه آن بود که همه‌ی مردم در انکار خدا امتی واحد گردند، قطعا برای خانه‌های آنان که به خدای رحمان کفر می‌ورزیدند، سقف‌ها و نردبان‌هایی از جنس نقره که بر آن‌ها بالا روند قرار می‌دادیم».

اما افسوس که لقلقه‌ی زبان مردم ما اینگونه است که خدایا چرا به کسی که همه چیز دارد و بر همه چیز کافر است، همچنان در دنیا می‌بخشی در حالیکه مومنانت گرسنه اند (نه اینکه از گرسنگی در حال مرگ باشند، بلکه منظور از این گرسنگی نداشتن ثروتی برای سبک زندگی‌ای مانند اغنیا است و نه نداشتن ثروت برای یک زندگی به سبک اسلامی) و آن‌ها نمی‌دانند که این سنت خداوند است برای اغنیا.

گاهی اوقات اینگونه هم می‌توان بیان کرد که این موضوع علاوه بر رحمانیت خداوند نشان دهنده جباریت خداوند هم می‌تواند باشد که در این دنیا کافران آنقدر مال حرام می‌خورند که بیشتر بسوزند ، مگر نه این است که هیزم‌های جهنم از سنگ و انسان است. آنقدر آن‌ها از زقوم دنیوی می‌خورند که تا وقتی به آخرت رسیدند و نسبت به زقوم اخروی معرفت پیدا کردند، تازه می‌فهمند در دنیا چه چیزی خورده اند که نسبت به آن معرفت نداشتند.

کسانی که عصمت دارند، نسبت به کاری که می‌کنند و نسبت به آن چیزی که می‌خورند، معرفت دارند.عصمت امری خدادادی نیست بلکه معرفتی اکتسابی است. اگر شما معرفت داشته باشید نسبت به فعل حرامی که در حال انجام آن هستید قطعا آن را انجام نمی‌دهید.

اگر کافران یک لحظه نسبت به آن زخارفی که در دستانشان است معرفت پیدا کنند، هیچگاه مشت هایشان را نخواهند بست و اگر شعوری داشتند نسبت به مال حرامی که می‌خورند هیچگاه از ترس خوردن آن لبان خود را نمی‌گشودند.

خداوند در ادامه سوره زخرف اینگونه بیان می‌دارد: «برای خانه هایشان (کافران) نیز در‌ها و تخت‌هایی که بر آنان تکیه زنند و زر وزیور‌های دیگر؛ و این‌ها جز متاع زندگی دنیا نیست، و آخرت پیش پروردگار تو برای پرهیزکاران است».

پرهیزکاران و یا همان متقین، ثروت دنیوی ندارند، چون مشت شان باز بوده و دهانشان روزه وگرنه ثروتمند شدن در هر دوره‌ای و علی الخصوص در دوره‌ی فعلی کاری است بس آسان و پرهیزکار بودن کاری است بس مشکل و مانند همان گفته‌ی منتسب به معصوم که می‌گوید: «دین داری در آخرالزمان مانند نگه داشتن زغالی است گداخته در دست»؛ و چه داستان زیبایی است داستان موسی در مقابل فرعون که داستان شبانی است در مقابل تاجداری.

وقتی موسی برای نجات امتش به پیش فرعون می‌رود و می‌گوید من فرستاده پروردگار جهانیانم فرعون بنابر اصل قراردادن معیار زخرف در عوض معیار عقل به موسی می‌خندد و مسخره اش می‌کند.عذاب و معجزه در پی هم می‌آمد و فرعون یکی در پی دیگری پیمان می‌شکست.

زمان دیگری موسی به نزد فرعون آمد و فرعون اینگونه بر مردم ناآگاه خود بیان داشت.‌ای مردم کشور من، آیا پادشاهی مصر و این نهر‌ها که از زیر کاخ‌های من روان است از آن من نیست؟ مگر نمی‌بینید؟

آیا نه اینکه من از این کس که خود بی مقدار است و نمی‌تواند درست بیان کند بهترم؟پس چرا بر او دستبند‌هایی زرین آویخته نشده؟ یا با او فرشتگانی همراه نیامده اند؟این پرسش‌هایی است که فرعون از مردم خود می‌کند حال یک سوال من می‌کنم آیا برای خداوند امکان این وجود نداشت که بعد از هر پرسش فرعون، موارد مورد پرسش را در لحظه ایجاد کند؟

چرا، یقینا این امکان وجود داشت. پس چرا خداوند این کار را انجام نداد؟چون خداوند معتقد به تعقل است و امکان تعقل و خردورزی را به وسیله عقل برای انسان ایجاد کرده.در منطق و عقل بشری کدام یک از این سوالات و یا پاسخ این سوالات می‌تواند حقیقت را روشن کند؟

یقینا هیچکدام. برای مثال اگر بر دستان موسی دستبند‌های زرین بسته شده بود و یا اینکه موسی بهتر از فرعون می‌توانست صحبت کند و فاقد لنکت زبان بود نشاندهنده این موضوع می‌توانست باشد که موسی حقیقت را بر زبان خود جاری می‌کند؟

امام موسی کاظم (ع) اینگونه بیان می‌کند که خداوند برای انسان دو حجت قرار داده یکی حجت درونی و دیگری نیز حجت بیرونی که اولی عقل است و دومی پیامبران.پس داشتن تعقل مکمل شنیدن سخن پیامبران است و اگر پیامبران سخن بگویند و ما اندیشه‌ای نکنیم پس هدایتی وجود نخواهد داشت.

خداوند می‌خواهد به انسان بفهماند که باید عقلانی عمل کند. پس خداوند به درستی به مردمی که بیان حق را با این نشانه‌های سخیف و اینگونه اوصاف می‌شناسند لقب سبک مغز و منحرف داده و به عذاب دچار کرده است.

حال خودمان را با مردم زمان موسی مقایسه کنیم:
آیا معیار حق برای ما ایمان و تقوی است؟ آیا به پول، شغل و اعتبار مادی و مقام انسان احترام می‌گذاریم یا به روح و تقوای او؟
اگر شخص حقیری از نظر دنیوی گفته‌ی حقی بر زبان راند می‌پذیریم یا اینکه به موجب پستی اعتبارش در نزد آدمی از گذرگه نظر می‌گذرانیمش؟
آیا عقل انسان می‌گوید از کودکی که سخن حقی می‌زند بگذریم؟ چرا به شخصی که در رده پایین‌تر از خودمان قرار دارد نگاه بالا به پایین داریم؟
آیا و هزاران آیا دیگر..

تصور نکنید که تاریخ تکرار نمی‌شود. در دنیایی که پول و شهرت و مقام می‌شود معیار حق بودن عذاب در همان نزدیکی است. کاری نکنیم که عذاب خداوند به خاطر ماندن در مقابل حق به بهانه‌های واهی شامل حال ما گردد.

محمد حسین غریبی؛ عضو سابق جنبش عدالتخواه دانشگاه گیلان
انتشار یادداشت‌های دانشجویی به معنای تأیید تمامی محتوای آن توسط «خبرگزاری دانشجو» نیست و صرفاً منعکس کننده نظرات گروه‌ها و فعالین دانشجویی است.
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار