رئیس دانشگاه تبریز گفت: سال ۵۶ وقتی دانشجوی ترم سوم در تبریز بودم با هم اتاقیام در خوابگاه مشکل پیدا کردم، او اهل مشروبات الکلی بود و من هم که نماز میخواندم، با او اختلاف داشتم.
رضا مجیدی، رئیس دانشگاه تبریز در گفتگو با خبرنگار دانشگاه خبرگزاری دانشجو، درباره خاطرات دوران دانشجویی خود گفت: سال ۵۶ وقتی دانشجوی ترم سوم در تبریز بودم با هم اتاقی خود در خوابگاه مشکل پیدا کردم، او مشروبات الکلی به اتاق میآورد. من هم نماز میخواندم و صبحها قرآن را با صدای بلند تلاوت میکردم، اینها منشا اختلاف ما با هم بود.
مجیدی در ادامه مطرح کرد: یک روز هم اتاقیام یکی از دوستانش را آورد تا من را نصیحت کند، او میگفت: دوران دین گذشته و نماز برای پیر زنان و پیرمردان بوده و دانشگاه محل روشنفکران است نه جای شما! او مرا نصیحت کرد، ولی خودش فهمید که هیچ اثری نداشته است.
رئیس دانشگاه تبریز تصریح کرد: بعد آن ماجرا هم اتاقیم مجبور شد از اتاق ما برود و به جای او یک دانشجوی پزشکی که اهل شمال بود، به اتاق ما آمد. پدر او میگفت: من نگران فرزندم هستم مبادا با کسانی هم اتاق باشد که اهل نماز نباشند، ولی وقتی احساس کرد اهل نماز هستم خیلی خوشحال شد و او را به من سپرد.
وی گفت: بعد از یک هفته یکی از دوستانم از من خواست تا با آنها هم اتاق شوم. او گفت اگر به اتاق آنها بروم میبینیم انسانهای مومن و مبارز با سایر دانشجویان مذهبی فرق دارند. جریانات مذهبی در دانشگاه را از سال قبل میشناختم، در هیچکدام بحث مبارزه مطرح نبود، معمولا توصیه به مطالعات اعتقادی و عدم ورود به مسائل سیاسی می شد.
مجیدی اظهار کرد: آخرین هفته مهر با یکی از دوستان خانهای را اجاره کردیم، البته در آنجا با دونفر دیگر هم خانه شدیم، نسبت به خوابگاه شرایط سختتر بود، ولی صمیمیت بیشتری وجود داشت.
رئیس دانشگاه تبریز افزود: برای ورود ما به آن جمع، یک میهمانی با حضور همه ترتیب دادند، قرار شد من قسمتی از وسایلش را تهیه کنم و برای غذا، پای مرغ بخرم. البته ناگفته نماند که برای من، تهیه پای مرغ سخت بود، چون تاکنون چنین غذایی نخورده بودم.
وی در ادامه تاکید کرد: در آن زمان دانشجوی تبریز بودم و فامیلهای زیادی در این شهر داشتیم. اگر کسی میدید که پای مرغ خریدم ، به مادرم خبر میداد و مطمئنا مادرم ناراحت میشد. چون من فرزند یک کشاورز بودم و اگر چیزی هم نداشتیم، حداقل بهترین گوشت را میخوردیم. برای همین خرید را قبول نکردم. یکی از هم خانهها وقتی دید من این کار را انجام نمیدهم گفت که تو مشکل زیادی برای مبارزه با شاه داری.اول باید یک دوره تزکیه نفس عملی داشته باشی وتوصیه کرد در دانشگاه نباید کباب و مرغ خورد اینها نفسانیات را رشد میدهد، خلاصه میهمانی برگزار شد و من با بقیه دوستان آشنا شدم.
مجیدی بیان کرد: بعد از برگزاری میهمانی با دوستان تازهای آشنا شدم، هر روز در خانه ما بحث امام بود و علمایی که در زندان یا تبعید هستند. تا اینکه خبر رسید سید مصطفی فرزند امام شهید شده؛ با این خبر قرار شد با هماهنگی شهید قاضی، در مسجد کدخداباشی مراسمی برگزار شود.
رئیس دانشگاه تبریز در ادامه اظهار کرد: همان شب ساواک به خانه ما ریخت، همه جا را گشتند، روی طاقچه قرآن بود و صحیفه سجادیه. مسئول عملیات که هم معاون ساواک تبریز بود گفت اینجا چکار میکنید، بروید حوزه درس بخوانید، رشته تحصیلی شما چه ربطی به این کتب دارد.
وی گفت: بی شترحساسیت ساواک روی یکی از هم خانهای های من بود، چون قبلا بارها دستگیر شده بود و آن را خوب شناختند. هر تظاهرات که در دانشگاه میشد، او را دستگیر میکردند.
مجیدی با اشاره به فعالیتهای سیاسی دانشجویان در آن زمان مطرح کرد: در ۲۹ بهمن ۵۶ مردم تبریز به مناسبت چهلمین روز کشته شدن مردم قم، دست به تظاهرات زدند که تعدادی از دانشجویان شهید، مجروح و دستگیر شدند.
رئیس دانشگاه تبریز گفت: در تظاهرات مردم تبریز علیه رژیم پهلوی تعدادی از دانشجویان دانشگاه تبریز شهید ومجروح شدند،و دانشگاه تبریز تا ۲۲ بهمن بسته شد. افرادی که در آن خانه با من هم خانه بودند، شهید مهدی باکری و شهید ابوالحسن آل اسحاق وشهید حمید سلیمی و آقایان رحیم صفوی (سردار صفوی) احمد خرم و حسین اعلایی بودند.