متوجه شده ام که در بیست سال گذشته، پیش زمینههای ذهنی دانشجویان در مورد اسلام را تصاویری از مردان مسلمان ریش دار خشن و زنان مسلمان محجبه ستم دیده تشکیل داده است.
گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو - «حمله تروریستی به مسلمانان» خبری که برای گوشها و چشم هایمان تقریبا عادی شده و اگر آن را هر از چندگاهی نشنویم باید تعجب کنیم! و این گزاره ایست جانکاه و اندوهناک که بیش از پیش مظلومیت مسلمانان را در این جهان پر از سیاهی و آشوب به رخ میکشد. حادثه تروریستی و تلخ نیوزیلند فرصتی است تا با نگاهی متفاوت و دقیق، سوالات پیش رو را از خود بپرسیم و در آنها تامل کنیم؛ جرم قاتل نیوزیلندی و امثالهم بیشتر است یا جرم دولتمردان و رسانههایی که فضای اسلام هراسانه را بوجود آورده اند و باعث تحریک چنین دیوانههایی میشوند؟ در حادثه اخیر چند صد هزار نفر قربانی شدند یا در حملات دولتهای آمریکایی و انگلیسی و فرانسوی و... به افغانستان و عراق؟ در جهان؛ تنفر از فرد مذکور نیوزیلندی بیشتر است یا تنفر از جورج بوش و اوباما و مرکل و ملکه الیزابت و هیلاری کلینتون و جان کری و سارکوزی و اولاند و. جهان به کنار؛ در ایران خودمان چطور؟ آیا شاهد نبوده یا نیستیم که برخی حتی در داخل کشور (چه سیاسیون و چه سلبریتیها و یا مردم عادی) قربون صدقه این جنایتکاران بالذات میروند؟ کسانی که همدست قاتل نیوزیلندی بودند خبیثتر و جنایتکار ترند یا امثال بی بی سی، صدای آمریکا، اپوزیسیون و... که پادوی دولتهای جانی انگلیس و آمریکا هستند و یا با آنها همکاری میکنند؟
نگاهی ریشهای به حوادث تروریستی علیه مسلمانان مقام معظم رهبری چهار سال پیش در نامه به جوانان غربی، این دست حوادث و اتفاقات را به زیبایی ریشه یابی و تحلیل نموده بودند: «از دو دهه پیش به این سو تلاشهای زیادی صورت گرفته است تا این دین بزرگ، در جایگاه دشمنی ترسناک نشانده شود. تحریک احساس رعب و نفرت و بهرهگیری از آن، متأسّفانه سابقهای طولانی در تاریخ سیاسی غرب دارد... محقّقین و مورّخین شما از خونریزیهایی که به نام مذهب بین کاتولیک و پروتستان و یا به اسم ملیّت و قومیّت در جنگهای اوّل و دوّم جهانی صورت گرفته، عمیقاً ابراز سرافکندگی میکنند... از شما میخواهم از روشنفکران خود بپرسید چرا وجدان عمومی در غرب باید همیشه با تأخیری چند ده ساله و گاهی چند صد ساله بیدار و آگاه شود؟ چرا بازنگری در وجدان جمعی، باید معطوف به گذشتههای دور باشد نه مسائل روز؟ ... میخواهم از خود بپرسید که چرا سیاست قدیمی هراسافکنی و نفرتپراکنی، اینبار با شدّتی بیسابقه، اسلام و مسلمانان را هدف گرفته است؟ چرا ساختار قدرت در جهان امروز مایل است تفکر اسلامی در حاشیه و انفعال قرار گیرد؟ مگر چه معانی و ارزشهایی در اسلام، مزاحم برنامهی قدرتهای بزرگ است و چه منافعی در سایهی تصویرسازی غلط از اسلام، تأمین میگردد؟» (۱/۱۱/۹۳)
اسلام هراسی و سیاستهای جنایتکارانه قدرتهای بزرگ و رسانه هایشان؛ از دید متفکران منصف غربی نیز، دور نمانده است؛ از اینرو نگاهی گذرا داریم به مقاله مهم و جالب دکتر آرتور اف. بوهلر، عضو هیات علمی دانشگاه ویکتوریا نیوزیلند؛ که حدود ۱۰ سال پیش از این حادثه تروریستی، راجع به «اسلام هراسی» نوشته شده است.
وی در مقاله خود که تحت عنوان «اسلام هراسی: جلوهای از روی تاریک غرب» چاپ شده است مینویسد: «متوجه شده ام که در بیست سال گذشته، پیش زمینههای ذهنی دانشجویان در مورد اسلام را تصاویری از مردان مسلمان ریشدار خشن و زنان مسلمان محجبه ستم دیده تشکیل داده است... اسلام هراسی که عنوان این مقاله است، بیماریی است که یک پنجم جمعیت جهان را از رفتار انسانی محروم میسازد. این پدیده، یک هراس است؛ یعنی ترسی بی پایه از چیزی یا کسی که وجود خارجی ندارد. این بیماری، مستلزم تصویرسازی روانی برای «دشمن وانمود کردن غیر» است که با توجه به مقدار سلاحهای اتمی - که اکنون و در حالی که شما این مقاله را میخوانید، در وضعیت قرمز قرار دارد – گزارهای مرگبار است. در چنین وضعیتی میتوان به روشنی فهمید که چگونه «اسلام هراسی» موجب درد و رنج همگی ما میشود. موضوع اصلی این مقاله عبارت است از بسط «اسلام هراسی» از یک علامت اولیه بیماری خصومت دینی و سیاسی که مانند یک ویروس از رسانههای جمعی منتشر شده است. استدلال من این است که «اسلام هراسی» یک سازوکار دفاع روانی است که مستلزم فرافکنی چهره تاریک جهان مسیحیت و غرب بر اسلام و مسلمانان است.»
دکتر آرتور اف. بوهلر در ادامه به تجربهای دیگر از دشمن هراسی غربیان و منافع این اقدام اشاره میکند: «امپراتوری در حال گسترش کمونیسم، دشمن آسانی برای توجیه بودجههای متورم دفاعی بود. ترس از «خطر کمونیسم» به دولت ایالات متحده کمک کرد تا افزایش کنترل خود را بر ملتش با زیر نظر گرفتن شهروندان، توجیه کند. همچنین این عامل برای هزینههای دفاعی گسترده برای حمایت از سیاست خارجی مداخله جویانه، تقاضا ایجاد کرد. «سناتورآرتور وندنبرگ»، این اصل را چنین خلاصه میکند که رئیس جمهور «ترومن» برای محبوب شدن بایستی کشور را تا حد مرگ میترساند. دولت میتوانست با یک دشمن علنی شناخته شده، حمایت عمومی را برای هر اقدام نظامی به دست آورد، همان طور که «هانتینگتون» به مقامات دولتی گفت، شما باید این تصور غلط را به وجود آورید که «این اتحاد شوروی است که با آن میجنگید». بدون یک دشمن کمونیست، توجیه چنین هزینههایی خیلی دشوارتر بود. الزامی ندارد که ایالات متحده نیازمند یک دشمن باشد، بلکه داشتن آن به تولید ترس کمک میکند. زیرا این ترس پشتوانه سیاست خارجی مبنی بر مداخله نظامی خواهد بود. این عامل، تخصیص بودجههای کلان دولت را برای هزینههای دفاعی مربوط به قراردادهای دفاعی به ارزش صدها میلیارد دلار، به عنوان درآمد برای مجموعههای نظامی ۔ صنعتی، تسهیل میکند. دشمنان نیز پر منفعتند. رسانههای ارتباط جمعی برای آن طراحی شده است که ترس را، با نشان دادن جلوههای وحشتناک از بلایای جهانی و دشمنان بالقوه القا کند.» این استاد دانشگاه نیوزیلند، بعد از ذکر تجربه بالا، به تحلیل اتفاقات بعد از فروپاشی شوروی و نیاز غرب به یک دشمن هراسی جدید، میپردازد و مینویسد: «به فاصله کمی پس از نابودی «تهدید کمونیسم»، سلسله رویدادهایی رخ داد. ابتدا در سال ۱۹۹۱م. واژه «اسلام هراسی» در آثار چاپی ظاهر شد. سپس در سال ۱۹۹۳م. «ساموئل هانتینگتون» از نظر مفهومی درصدد برآمد تا جنگ سرد نخستین را بار دیگر میان غرب و مسلمانان، با ادعای برخورد تمدنی اجتناب ناپذیر میان اسلام و غرب، روشن کند. جنگ به اصطلاح سرد (یا guerra fria به زبان اسپانیولی) بین اسپانیاییهای مسیحی و همسایگان مسلمان آنان بود و «دون خوان مانوئل» (متوفی ۱۳۴۸) آن را برای توصیف آنچه وضعیت خط اسپانیاییها در ارتباط با مسلمانان در منطقه مدیترانه توصیف میکرد، ابداع کرد.در سال ۱۹۹۲ «ایروینگ کریستولی»، بنیان گذار «انکانتر»، اعلان کرد: اکنون که دیگر جنگ سرد به پایان رسیده، جنگ سرد واقعی آغاز شده است»
باز هم یادآور میشود که پیدایش یک واژه و ایجاد یک دشمن جدید پس از کمونیسم، «اسلام هراسی» را توضیح نمیدهد، اما شرایط مطلوبی برای رشد «اسلام هراسی» به وجود میآورد. به نظر میرسد رویدادهای ۱۱ سپتامبر، یک پیشگویی کامبخش از فرضیه «هانتینگتون» درباره برخورد اجتناب ناپذیر میان غرب و اسلام است. کمی پس از ۱۱ سپتامبر، «اسلام هراسی» به یک پدیده فراگیر تبدیل شد. تروریستهای (مسلمان) فکر و ذکر دائمی دولتها را در سراسر دنیا با سرعت افزایش ترسی بی اساس که هراس از مسلمانان بود، به خود مشغول ساخت.»
نقش رسانهها در جریانات اسلام هراسانه؛ موضوع بعدی نویسنده «رسانه وسیله بسیار مناسبی است برای آنکه با انتقال صحنههای وحشتناک از سراسر جهان، ترس را به جمعیتهای وسیعی، القا کند، به ویژه در کشورهایی که فرد به طور متوسط هشت ساعت در روز، تلویزیون تماشا میکند.... رسانههای جمعی جهانی شده که از سوی صاحبان منافعِ نهادینه شده، تأمین مالی و کنترل میشود به «اسلام هراسی» کمک کرده و در مورد درگیریها در جهان اسلام سرمایه گذاری میکنند تا تصاویر منفی و ترس از مسلمانان را منتشر سازند. چنانچه این نوع از سخنان دشمنانه که علیه اسلام و مسلمانان گفته میشود، علیه هر گروه دینی دیگری ترویج میشد، هیچگاه با تحمل روبه رو نمیشد. رسانههای جمعی غربی، رفتارهای اسلام هراسانه را به شکل مؤثری به نام «آزادی بیان» مشروعیت میبخشند.»
برای فهم بهتر این موضوع، نویسنده مثال جالبی را ذکر میکند: «درباره خشونتهای صورت گرفته در ایالات متحده، «استیون سالیتا»، در مورد کشتار ۱۳ پرسنل نظامی آمریکایی به دست «نضال حسن» در ۹ نوامبر ۲۰۰۹م. میپرسد: به سرعت میپرسم. دینهای «دیلن کلبولد»، «اریک رودلف»، «تئودور کاچزینسکی» و «سئونگ هویی چو» چیست؟ شاید به یاد داشته باشید که «کلبولد»، یکی از دو تیرانداز کلمبیایی (در ایالت کلرادوی آمریکا) بود. «رودلف» در بازیهای المپیک (در ایالت جورجیای آمریکا) بمب گذاری کرد. «کاچزینسکی» فرستنده بمبهای پستی (در ایالت مونتانای آمریکا) بود، و «چو» عامل کشتار دانشگاه ویرجینیا تک (در ایالت ویرجینیای آمریکا) بود. شاید شما از دینی که هر یک از قاتلان نامبرده، داشتند اطلاع نداشته باشید؛ زیرا در اوج پوشش رسانهای آنها، خبرنگاران و مفسران، این مطلب را به ما نمیگفتند. این مسأله هرگز آنقدر مهم به نظر نمیرسید. اما دین «نضال حسن» چیست؟ این پرسشی است که دارای امتیازهای آزمایشی زیادی است. به نظر میرسد دین او، بر خلاف همقطارانش در جامعه عجیب و غریب افراد مسلح ناراضی آمریکا، اهمیت بسیاری دارد. نقش این عامل در توضیح اقدام بی رحمانه او هیچ بیشتر از دینهای (نامعلوم) تیراندازان دیگر نیست. اما تقویت کننده این باور در ایالات متحده است که اسلام در خشونت، پیشتاز سفت و سختی است. اگر فردی که به عنوان مسلمان شناخته میشود، هرگونه اقدام خشنی را مرتکب شود، مسئولیت اقدام او به دوش دین و ۳/۱ میلیارد پیروان آن انداخته میشود.
انچه وضعیت را وخیمتر کرده این تصور است که اسلام، تهدیدی جهانی برای تمدن غرب و ارزشهای آن به شمار میرود. برای مثال، توصیفهای قرون وسطایی از اسلام به عنوان «دین شمشیر»، پیامبر (ص) به عنوان شخصی خشن و اسلام به عنوان دینی که ذاتا خشن است، در گفتمان رسانهای ارتباط جمعی معاصر ترویج میشود. اسلام به عنوان یک شیوه فکری و عملی غیرعقلانی، ضد تجدد و انعطاف ناپذیر تصویر میشود.
شاید کسی چنین فکر کند، این ناآگاهی را اطلاعات قابل اعتماد نوشته شده در مورد جهان اسلام و آسانی ارتباط با مسلمانان در غرب در قرون بیستم و بیست و یکم، کاهش داده باشد. اما تشخیص اطلاعات قابل اعتماد در مورد اسلام - مسلمانان از سیل اطلاعات اشتباهی که از سال ۲۰۰۱ تاکنون در غرب منتشر شده است، برای یک فرد غیر متخصص، کار دشواری است. «اسلام هراسی» به بیماری مزمنی تبدیل شده که از سوی رسانههای جمعی، گروههای دینی و گروههای ذی نفع دیگری تقویت شده است که به طور مستقیم یا غیرمستقیم از ترویج این ترس سود میبرند.»
همچنین دکتر آرتور اف. بوهلر نگاهی کوتاه دارد به آمار هولناک جنایات غربیها که در تاریخ بشریت بی سابقه است، و در خلال آن سوال جالبی را مطرح مینماید: «در دوران تفتیش عقاید که از (۱۴۷۸ تا ۱۸۳۴م) آغاز میشود و برای تغییر دین یهودیان و مسلمانان اسپانیا به مسیحیت صورت گرفت درنهایت به مرگ ۲۵۰ هزار نفر انجامید. » در دوران تصرف قارههای آمریکا از سوی مسیحیان، میلیونها بومی، تلفات زیادی را متحمل شدند. چگونه است که گسترش حکومت اسلامی در قرنهای هفتم و هشتم، «فتوحات اسلامی» نامیده میشود، اما ما هرگز در غرب، مطلب مشابهی در مورد «فتوحات مسیحی» در اروپا، آمریکا، استرالیا و نیوزیلند نمیشنویم. جنگهای دینی فرانسه (از ۱۵۶۲ تا ۱۵۹۸ م.) تنها در ۲۰ سال اولش به کشته شدن یک میلیون و ۲۵۹ هزار و ۲۲۰ نفر انجامید. خونینترین جنگ اروپا پیش از قرن نوزدهم، جنگ سی ساله (از ۱۶۱۸ تا ۱۶۴۸م) میان پروتستانها و کاتولیکها بود که بیش از ۲ میلیون نفر کشته داشته و حدود ۱۵ تا ۲۰ درصد جمعیت آلمان در طی آن از بین رفتند...»
استاد دانشگاه ویکتوریا نیوزیلند در پایان مقاله خویش مینویسد: «متاسفانه یکی دانستن اسلام-مسلمانان با خشونت، نه تنها در غرب دیده میشود، بلکه مانند ویروسی از سوی رسانههای ارتباط جمعی به بخشهای دیگر جهان نیز منتقل شده است.» منبع مقاله: کتاب اسلام هراسی پس از ۱۱ سپتامبر؛ علل، روندها و راه حلها
در پایان باید گفت: تا وقتی به ریشه حوادث تروریستی نپردازیم و آنرا نخشکانیم، هر روز شاهد رویش شاخ و برگهای اینچنینی خواهیم بود؛ و چه زیبا امام خمینی در وصیت نامه الهی-سیاسی خود فرموده اند: «ملت ما بلکه ملتهای اسلامی و مستضعفان جهان مفتخرند به اینکه دشمنان آنان که دشمنان خدای بزرگ و قرآن کریم و اسلام عزیزند، درندگانی هستند که از هیچ جنایت و خیانتی برای مقاصد شوم جنایتکارانه خود دست نمیکشند و برای رسیدن به ریاست و مطامع پست خود دوست و دشمن را نمیشناسند؛ و در رأس آنان امریکا این تروریست بالذات دولتی است که سرتاسر جهان را به آتش کشیده و هم پیمان او صهیونیست جهانی است که برای رسیدن به مطامع خود جنایاتی مرتکب میشود که قلمها از نوشتن و زبانها از گفتن آن شرم دارند.»