
شلمچه «شلمچه» است
راه باز است، معبرها همه پاك شده اند، لا به لاي سيم خاردارها، پلاك ها چشمك مي زند و شهدا هنوز ايستاده اند و با سرانگشست وفا نقطه رهايي را نشان مي دهند. خط هنوز شكسته نشده است، كوله پشتي بسيجي ها لب خاكريز نشسته است. فرمانده فرياد مي زند: سنگر بكن اين برادر، امروز هم روز جنگ است.
امروز اما قلم ها سر نيزه هاي تفنگ است
امروز ميدان معنا، خود عرصه كارزار است
هر واژه اي يك گلوله، هر جمله اي يك تفنگ است
قلم هايي به عدد اراده ها
بايد دست به كار شد، اين جا مجنون است، جزيره عاشقان، صداي فرمانده از لابه لاي نيزارها تا اعماق تاريخ مي رسد.
«اگر مانديد؛ حقانيت و مظلوميت اين بچه ها را بنويسيد» اين اثر تراوش قلمي است كه راه را باز مي بيند و به آنسوي افق مي نگرد.
پرنده هاي مهاجر، از هر نقطه اي به هواي هوايي بهاري، پر و بال دل را گشوده و راهي سواحل دل انگيز عشق مي شوند، فرود كه مي آيند سينه بر خاك ساحل محبت مي سايند و اشک آرام آرام از شمع شعله ور در چشمانشان مي چكد و اين، پايان سفر جسم و آغاز سفر روحاني است.
هر چه بال و پرشان خاكي تر مي شود، جلاي روشان فزوني مي يابد. هر چه در خويش شكسته تر مي شوند، اقبال الهي شان بيشتر مي شود، آن ها ذره ذره در هر نقطه اين عشق جنوبي، تن را در التهاب ديدار شاهدان شوخ چشم و شيرين كار شهر آشوب مي ديدند، از هر نژاد و نسلي كه بودند و در هر هوايي كه گويا از جنس بلور بود، فرشته هايي با بال هاي صفا و صداقت، صميمانه در كنارشان به پرواز در مي آمدند و لبخندي از جنس شكوفه هاي شوق بر سر و رويشان مي ريختند و هر گاه بانگ بازگشت از اين مهاجرت به صدا در مي آمد با بغض نگاهت مي كردند كه اگر مي شود ما را در اين تجلي رها كنيد، نمي خواهيم به كدورت جسم بي پروازمان در آييم، رهايمان كنيد.
در آبي و آرامش مهاجران باز مي گردند با دل نوشته هايي كه به قلم عاطفه نوشته شده اند و در وقت تنهايي و غربت، آن ها را امروز خواهند كرد.
حلاوت اين حضور در لحظه بازخواني آنها، چيزي نيست كه به حادثه اي از ميان برود و يا به گردش ايام، كدورتي ساحت آنها را كدر كند راه ناتمام مجموعه دل نوشته هايي است كه از اين زائران بدون هيچ دخل و تصرفي به چاپ رسيده است.
براي آشنايي بيشتر با اين كتاب چند نمونه از دل نوشته هاي زائراني كه از مناطق جنگي ديدن كرده اند را در اين قسمت مي آوريم به اميد اين كه ما هم روزي پس از زيارت اين مناطق دل نوشته هاي خود را با شور و شوق و احساس بنويسيم.
خاطره اردوي شلمچه:
يكي از خاطره هايي كه از اردوي شلمچه رفتنم به مزار شهيدان بود كه در يك گودال چهارصد تن شهيد به شهادت رسيده بودند خاك آن جا بوي شهيدان و گل هاي لاله مي داد.
هنگام عبور از مرز شلمچه متوجه تابلو بزرگي شديم كه بر آن نوشته شده بود: با وضو وارد شويد. بعد از مدتي اتوبوس ايستاد و ما در كنار رود وضو گرفتيم و كفش هاي خود را در آورديم و آن مزار را زيارت كرديم در آن مزار عكس امام خميني (ره) و كلاه ها و اسلحه هاي زمان جنگ را گذاشته بودند.
در گودالي كه چهارصد تن شهيد به شهادت رسيده بودند بر پيش نمازي روحاني كه البته صف اول را چند روحاني پر كرده بودند، نماز خوانيدم سپس ايشان روضه خواني كردند و در آنجا وقتي كه زيارت عاشورا خوانديم واقعا احساس كرديم كه در كربلاي امام حسين (ع) هستيم.
«ناديا موسوي مهر»
وقتي كه بر سرزمين پاك شلمچه وارد شدم، حس كردم كه از يك صدف خارج شدم. وقتي كه اشك هاي مردم دلسوز را ديدم حس كردم كه در درياي عشق غرق شده ام، وقتي كه بوي گلاب شلمچه را حس كردم فهميدم كه من وارد بهشت شده ام.
«فريده عساكره»
شلمچه ميعادگاه عاشقان خداست، محل راز و نياز دلسوختگان كربلاي حسين (ع) است، شلمچه بوي عشق مي دهد...!
شلمجه تابلوي حماسه و شهادت است! شلمچه «شلمچه» است.
* «زليخا چوپاني».
/انتهاي پيام/