مروان فرزند حکم بن ابیالعاص است که به دلیل استهزا حضرت رسول مورد لعن آن حضرت قرار گرفت و به حکم و دستور ایشان، از مدینه تبعید شد.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، مروان بن حکم چهارمین فرمانروای امویان است که خلافتش مطابق پیش بینی امام علی (ع) مانند لیسیدن بینی سگ، کوتاه بود.
مروان فرزند حکم بن ابیالعاص است که به دلیل استهزاء حضرت رسول (ص) مورد لعن آن حضرت قرار گرفت و به حکم و دستور ایشان، از مدینه تبعید شد و حق ورود به مدینه را نداشت. حتی شفاعت خواستن چند باره خلیفه سوم نزد رسول خدا کارساز نشد و پیامبر رحمت حاضر به قبول شفاعت عثمان نشد.
بعد از رحلت پیامبر و خلافت ابوبکر، عثمان خواستار شفاعت دوباره مروان شد، اما خلیفه اول با این استدلال که «من، تبعیدی و رانده شده رسول خدا را به مدینه راه نمیدهم» درخواست عثمان را رد کرد. در زمان خلافت عمر بن خطاب، عثمان بار دیگر از خلیفه دوم خواست تا شفاعت مروان را بپذیرد که عمر خواسته او را اجابت نکرد تا اینکه عثمان خود، به خلافت رسید و وسیله بازگشت مروان و پدرش را به مدینه فراهم کرد و داماد وی شد.
تبعیدی حضرت رسول (ص) در روزگار عثمان به کارگزار حکومتی تبدیل شد و نقش مهمی در انحراف دولت اسلامی داشت؛ به گونهای که برخی مورخان اقدامات او را دلیل اصلی شورش مردم بر ضد عثمان دانستهاند. امیر مومنان نیز بارها بر نقش تخریبی مروان به عثمان هشدار داده بود.
او پس از خلافت امیر مومنان با امام بیعت کرد، اما بیعت شکست و به مدینه رفت. او در جنگ جمل شرکت کرد و فرماندهی سواران میمنه را به عهده داشت. در پایان جنگ نیز با آن که همراه طلحه بود، اما او که مقصر اصلی قتل عثمان را طلحه میدانست، او را به قتل رساند و به گمان خودش، انتقام عثمان را از طلحه گرفت.
بعد از جنگ جمل و شکست لشکر شورشیان به گفته برخی مورخان به همراه عبدالله بن عباس نزد حضرت امیر (ع) آمد و شفاعت خواست. امام به او امان داد و فرمود: مرا نیازی به بیعت او نیست. در یک پیشگویی دیگر، امیرالمؤمنین علیهالسّلام در مورد مروان و اولاد او فرمود: آگاه باشید که او (مروان) را حکومتی است بسیار کوتاه؛ همانند لیسیدن سگ بینی خود را و اوست پدر چهار فرمانروا و زود باشد که مردم از مروان و فرزندان او روز سرخی را ببینند.
مروان مطابق پیش بینی امام سرانجام به حکومت کوتاه دنیای خود رسید و دست از دشمنی خود با امام و فرزندان ایشان برنداشت. خلیفه اموی در میان مردم زمان به «وزغ بن وزغ»، «چلپاسه پسر چلپاسة» و «طرید بن طرید»، یعنی رانده شده و تبعیدی پسر تبعیدی، مشهور بود؛ زیرا پیامبر هر دو را از مدینه تبعید کرد.
پس از به خلافت رسیدن معاویه، مروان از جانب او به حکومت مدینه منصوب شد، اما، چون از گرفتن بیعت برای یزید فرزند معاویه امتناع کرد از حکومت عزل شد و معاویه فرد دیگری را به جای او منصوب کرد. مروان در سال ۵۴ هجری مجددا به حکومت مدینه منصوب و پس از آن مجددا عزل و ولید بن عتبه به جای وی بر حکومت مدینه منصوب شد.
امام حسن (ع) بعد از عزل مروان به شهادت رسید. مروان برای اینکه خوشخدمتی خود را به معاویه نشان دهد و دوباره به حکومت مدینه برسد از دفن امام در کنار قبر حضرت رسول (ص) جلوگیری کرد و آن را با آب و تاب به معاویه گزارش داد تا دوباره به حکومت مدینه منصوب شود. در جریان دفن امام حسن ـ. علیه السلام ـ. وقتی ابوسعید خدری (از اصحاب پیامبر) به مروان گفت: آیا از دفن حسن در کنار جدش ممانعت میکنی؛ در حالی که رسول خدا او را سید جوانان اهل بهشت نامید؛ مروان با تمسخر به او گفت: اگر امثال تو حدیث پیامبر (ص) را روایت نمیکردند، ضایع شده و از بین میرفت.
مروان پس از به خلافت رسیدن یزید سعی فراوانی در گرفتن بیعت از امام حسین (ع) داشت؛ تا جایی که از ولید بن عتبه حاکم مدینه خواست برای گرفتن بیعت فوری از سیدالشهدا (ع)، امام را تحت فشار قرار دهد و در صورت امتناع امام، او را به شهادت برساند.
مروان پس از شورش مردم مدینه علیه یزید، از مدینه اخراج شد. قبل از عزیمت از مدینه نزد عبدالله بن عمر رفت و از او خواست مواظب خانوادهاش باشد؛ اما ابن عمر نپذیرفت و دشمن خاندان نبوت نزد امام سجاد (ع) رفت. امام چهارم درخواست وی را پذیرفت و از خانواده او مواظبت کرد.
پس از مرگ یزد «معاویه بن یزید» فرزند یزید جانشین پدر شد، اما او که علاقهمند به خاندان حضرت رسول بود از خلافت کنارهگیری کرد. مروان از این فرصت استفاده کرد و با توطئه و همدستی «عمروبن سعید بن عاص» بر تخت خلافت نشست. مروان به مدت ۹ ماه خلافت کرد و سرانجام به دست همسر خود «فاخته» مادر «خالد بن یزید» کشته شد. مورخان علت به قتل رسیدن مروان را عهدشکنی او میدانند، چون مروان عهد بست در صورت خلافت بعد از مرگش خلافت را به «خالد بن یزید» بسپارد، اما او فرزندش عبدالعزیز را ولیعهد خود کرد.
فاخته همسر مروان، خلافت فرزندش را از بین رفته میدید؛ بنابراین در شیری که مروان میخواست بنوشد، سم ریخت و به او نوشاند. مروان با خوردن شیر، زبانش از کار افتاد و به حالت احتضار درآمد. در جمع فرزندانش انگشت اشاره به سمت همسر خود گرفت که او مرا به قتل رساند؛ اما فاخته زیرکتر از آن بود که بگذارد رازش برملا شود. او گفت: پدرم فدای تو باد! چقدر مرا دوست میداری که وقت مردن هم به یاد من هستی و سفارش مرا به اولاد خود میکنی!
مطابق پیش بینی امام، چهار نفر از اولاد عبدالملک پسر مروان، به نامهای ولید و سلیمان و یزید و هشام به خلافت رسیدند و بر مردم بسیار سخت گرفتند.