اسلام رحمانی نصر براساس قرآن و روایات معتبر بدون افراط و تفریط است. اسلام نصر مبتنیبر حکمت، معنویت، اخلاق، فقاهت و سیره علمی و عملی اولیاءالله و مراجع عظام است. اسلامیت جمع بین شریعت، طریقت و حقیقت است. اسلام حِکَمی نصر جمع بین وحی و روایات و معارف عقلی و قلبی است.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، سیدسلمان صفوی، رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن و رئیس مرکز بینالمللی مطالعات صلح که ۱۷ کتاب به زبان انگلیسی در بریتانیا و آمریکا و ۳۴ کتاب به زبان فارسی در ایران در حوزه مطالعات فلسفی، عرفانی، تفسیر قرآن و روابط بینالملل به قلم ایشان منتشر شده است، در نوشتار بلندی به تبیین تعالیم سیدحسین نصر، فیلسوف سنتگرای معاصر پرداخته که متن تلخیص شده آن را از نظر میگذرانید.
مقدمه
با توجه به اهمیت و تاثیر گسترده اندیشههای متفکر معاصر پروفسور سیدحسین نصر در غرب و جهان اسلام و وجود برخی بدفهمیها نسبت به اندیشههای ایشان، این فقیر که بیش از ۴۰ سال است با اندیشههای ایشان مانوس است و ۲۲ سال (از سال ۱۹۹۶ میلادی) است که مراوده حضوری خدمت ایشان دارم و برخی نکات و ابهامات را در جلسات حضوری در لندن، مکه، قونیه، استانبول و تورنتو برایم توضیح دادهاند و دو هفته با ایشان همدم و همسفر حج تمتع بودهام، بر خود لازم دانستم که برخی از مهمترین مولفههای اندیشه ایشان را توضیح داده و به برخی ابهامات و پرسشها، پاسخ علمی و مستند دهم. برخی غربیها متوجه نیستند که نصر، ایرانی و شیعه اثنیعشری و برخاسته از خاندان ریشهدار علمای سنتی (شیخفضلالله نوری) است و همین سه موضوع، تاثیر مهم در هندسه معرفتی ایشان دارد. فهم جامع اندیشههای نصر نیاز به دانش کافی از حکمت، عرفان، تفسیر، فقه، فلسفه کلاسیک و مدرن، و فضای فرهنگی غرب دارد. برخی بدفهمیهای موجود در ایران متاثر از عدم توجه به این نکته ظریف است که برخی آثار نصر با توجه به نیاز مخاطب غربی و در چارچوب زبان مشترک «حکمت خالده» که مشترک بین همه ادیان الهی است تالیف شده است (مانند کتاب معرفت و معنویت) و از سوی دیگر برخی از غربیها و ظاهرگرایان ایرانی کمتر به اهمیت ابعاد تاکید نصر بر «شریعت» توجه دارند و آنکه شریعت خود بخش مهمی از سنت الهی است.
در بین سه نسل فیلسوفان مسلمان طی قرن بیستم، پروفسور سیدحسین نصر اصلیترین، مهمترین و پرکارترین فیلسوفی است که موفق شده است با ۴۰ سال تدریس ممتد در دانشگاههای آمریکا و تربیت دهها استاد برجسته و تالیف دهها کتاب و صدها مقاله، فلسفه و عرفان اسلامی را در آمریکا و اروپا، مالزی و چین به نحو عمیق معرفی کند. نصر مهمترین شخصیت فلسفه نوصدرایی در غرب و شرق است. او موفق شده است در چارچوب فلسفه صدرایی و تصوف، مواضع فلسفی و نظری ما راجع به موضوعات جدید انسان و تمدن معاصر نظیر محیطزیست، مدرنیته، فلسفه هنر اسلامی، چالشهای نظریهها و کشفیات جدید علمی را عالمانه تبیین کند.
نصر جمع بین حکمت، عرفان و وحی کرده است؛ از سوی دیگر زندگی او در ایران و سپس در غرب و تسلطش به زبانهای فارسی، عربی، انگلیسی و فرانسوی و تحصیلات دانشگاهیاش در آمریکا و سپس تلمذش نزد سه حکیم برجسته ایرانی، طباطبایی، عصار و قزوینی، تاثیر اساسی در فهم جامع او از معارف اسلامی از سویی و شناخت فرهنگ و تمدن غربی از سوی دیگر داشته است. این معجون به او توانایی کمنظیری داده است که اسلام را براساس نیازهای انسان و تمدن امروز تبیین کند و پاسخهای اصیل اسلامی به سوالات فکری تمدن امروزی ارائه دهد. او به تنهایی بیش از هر نهاد اسلامی موفق شد تعالیم معرفتی و معنوی اسلام را با زبان امروزی به مخاطبان غربی معرفی کند. توفیقات علمی او در معرفی «اسلام معرفتی» در غرب قابل مقایسه با کارهای هیچ نهاد دینی حکومتی و شخصیت دیگری نیست. پروفسور سیدحسن حسینی، استاد دانشگاه صنعتی شریف، حکیم نصر را «معلم چهارم» پس از ارسطو، فارابی و میرداماد خوانده و در مقالهای علمی به تبیین آن پرداخته است. (۱)
وارث مجتهد حکمت اسلامی- ایرانی
سیدحسین نصر حکیم متاله شیعه اثنیعشری ایرانی است که وارث میراث حکمت ایرانی و تشیع اثنی عشری است و براساس این میراث حکمی عظیم با اجتهاد فلسفی به پاسخگویی موضوعات جدید زندگی انسان معاصر پرداخته و موضع ما را راجع به موضوعات مختلف حکمت، عرفان و کلام جدید نظیر انسان و تکنولوژی، بحران محیطزیست، حقوق بشر، نقد مدرنیته، رابطه علم مقدس و علم سکولار، فلسفه هنر، رابطه معرفت و معنویت، سنتگرایی، حکمت خالده، متافیزیک، عرفان، مطالعه تطبیقی ادیان، تبیین کرده است.
نصر، خدا را حکیم کل میداند که حقیقت همه حقایق است و همه چیز از او نشأت میگیرد. خدای یگانه از طریق وحی به انبیای الهی، انسان را به معرفت دعوت کرده است و محمد مصطفی (ص) آخرین پیامبر الهی است و قرآن کلامالله مجید است که بر محمد مصطفی (ص) نازل شده است. پس از حضرت محمد (ص)، حضرت علی (ع) جانشین معنوی، علمی و سیاسی رسولالله (ص) است و پس از امام علی (ع) ۱۱ امام از فرزندان نسل مشترک امام علی (ع) و سرور زنان عالم حضرت فاطمه (س) از حسنبنعلی تا حضرت مهدی (عج) امامان حَقه بعدی هستند که انسان کامل و پرچمدار معرفت متعالی الهی هستند. هماکنون نیز امام حجتبنالحسنالعسکری حضرت مهدی صاحبالزمان (عج)، امام معصوم زنده و واسطه فیض بین عالم لاهوت و عالم ناسوت هستند. از دیدگاه نصر، تبعیت از شریعت و سیر در طریقت علوی، راه رسیدن به حقیقت است.
حکمت خالده (۲)
حکمت خالده وجوه مشترک معرفتی و معنوی همه ادیان الهی است که دارای منشأ واحدی هستند و آن منشأ، حضرت حق جلجلاله است. خداوند «بهمثابه حقیقتالحقایق، نهتنها شخص متعال، بلکه منشأ و منبع هر موجودی هم هست. بنابراین، در عین حال هم ورای وجود و هم وجود (مطلق) است. خداوند بهمثابه شخص و الوهیت یا ذات نامتناهیای است که وجود اولین تعین او است. او جوهر مطلقی است که هر چیز دیگری در مقایسه با آن عرض است؛ واحدی که یگانه و فرید است و حتی فوق مقوله وجود به مفهوم متعارف آن قرار میگیرد. (۳)» حکمت خالده از طریق هرمس (داود نبی) به فیلسوفان رسید و در آثار حکمایی نظیر پارمنیدس، فیثاغورث و افلاطون ظهور کرد. در فرهنگ اسلامی اولین بار «ابنمسکویه» اصطلاح حکمت خالده را به کار برد و مقصود سهروردی از حکمت لدنی یا حکمت اشراق و ملاصدرا از حکمت متعالیه، حکمت خالده است. در غرب پس از ابنمسکویه، اگوستینو استیوکو (۴)، فیلسوف اگوستینی و لایبنیتس آن را برای نخستین بار مطرح کردند.
احیای حکمت خالده در غرب از سوی نصر و نقد مدرنیته براساس مبانی حکمت خالده، نقش مهمی در احیای هویت مسلمانان ساکن غرب ایفا کرده است و از سوی دیگر، برخی غربیها را که متوجه بحران مدرنیته هستند به سوی تعالیم اسلامی متمایل کرده است. حکمت خالده که بیانگر هسته مرکزی سنت و ادیان الهی قبل از تحریف است، حاوی حقایق و ارزشهای پایدار و جاودان است که در ساحت زمان و مکان تغییرناپذیرند. عقل دارای مراتب متعدد است و عقل شهودی بالاتر از عقل جزئی است. عشق و عقل در برابر هم نیستند بلکه عشق پس از تعقل ربانی ظهور میکند و در ادامه سیر تکاملی معرفت و عمل ربانی است. جهان، تجلی اسمایی خداست و همه جهان از آن جهت که پرتو حضرت حق جلجلاله است، قدسی و محترم و دارای حقوقی است که باید رعایت شود. جهان در عین کثرت دارای وحدت است و جزءها را رویها سوی کل است. ذکر و فکر، مراقبه، تزکیه نفس، اخلاق متعالی، معرفت و عشق ربانی و سرسپردگی و عبادت حضرت حق جلجلاله و عدالت، از ارکان حکمت خالده نصر است. دیدگاه نصر پیرامون حکمت خالده را میتوان در کتاب «معرفت و معنویت» یافت. برخی ناآگاهان حملات تندی به سنتگرایی و حکمت خالده کردهاند، در حالی که اگر کسی به دقت کتاب معرفت و معنویت و سپس آثار نصر راجع به معارف اسلامی را بخواند متوجه ناموجه بودن نقادان مدرنیست و ظاهرگرایان دینی میشود.
دیدگاه اجتهادی نصر راجع به بحران محیطزیست
بحران محیطزیست یک واقعیت عینی است که زندگی همگان را در کرهزمین با خطرات جدی روبهرو کرده است و دانشمندان مختلف راجع بدان اظهارنظر کردهاند.
دانشگاه شیکاگو در سال ۱۹۶۶، از پروفسور نصر دعوت کرد تا درمجموعه سخنرانیهای راکفلر در باب برخی از جنبههای ارتباط دین و فلسفه با محیطزیست سخنرانی کند. وی به همین منظور کتاب «انسان و طبیعت: بحران معنوی انسان جدید» را نگاشت. ایشان در این کتاب بهوجود آمدن بحران محیطزیست را پیشبینی کرده و علت اصلی این بحران را قدسیتزدایی از طبیعت و دید بشر مدرن نسبت به طبیعت شمرده است. (۵)
این قداستزدایی توسط همه انسانها صورت گرفته، چه آنها که در عالمی دینی زندگی میکنند و چه آنها که از عالم پیرامون خود، دینزدایی کردهاند. (۶)
او معتقد است دو عامل موجب بهوجود آمدن بحران ارتباط انسان و طبیعت در غرب شده است: «عدم درک درست و عمیقتر انسان» و «واقعیت قدسی طبیعت». از عواقب بحران معنوی که در طول رنسانس و قرن ۱۷ به وجود آمد این بود: انسان مدرن خود را موجودی زمینی دید که هیچ مسئولیتی در قبال خدا و مخلوقاتش ندارد و بهعنوان نتیجه بحران فکری و معنوی، امر قدسی طبیعت نیز کنار گذاشته شد. (۷)
تفکر دنیای مدرن از دیدگاهی تقریبا جهانشمول از قداست طبیعت فاصله گرفته و انسان را بیگانه با طبیعت میداند و خود طبیعت را نه آغازگر حیات، بلکه تودهای بیجان و ماشینی میداند که باید تحت تصرف یک انسان زمینی محض قرار گیرد. بهعلاوه این تفکر، به شیوهای بیسابقه، قوانین طبیعت را از قوانین اخلاق و اخلاقبشر را از عملکردهای عالم جدا کرده است. (۸) نصر معتقد است این بحران دررابطه انسان و عالم طبیعت، هرچند ابتدا در غرب بهعنوان زادگاه تجددگرایی آغاز شده، اما اکنون بحرانی جهانی است و به پژوهشی فراتر از محدوده سنت غربی نیاز دارد. (۹)
نصر، نقش دین را در حل این بحران حیاتی میداند، زیرا بر این باور است اکثر مردم در متن یک جهانبینی و تحت سیطره دین زندگی میکنند. (۱۰) وی میگوید امروزه انسان برای حقوق خود بر حق و حقوق خداوند و عالمی که او خلق کرده، ارجحیت قائل است. تمدنهای سنتی مغلوب این نوع انسان نوین شدند که برای سلطهاش بر طبیعت و نیروهای آن، با اهداف مختلف، هیچ قیدوبند دینیای نداشت. (۱۱) وی راه رهایی از این بحران را احیای نگاه دینی درباره طبیعت و احیای علم قدسی آن دانسته و معتقد است فهم دینی از طبیعت از جمله جسم فیزیکی، که در بسیاری از گفتگوهای دوران معاصر درباره انسان و طبیعت، مساله محوری است و برای بسیاری از ادیان همچنان محوریت دارد، باید در اسلوب و راه و روش هر سنت بهطور کامل ابراز شود و مطابق چنین معرفتی، اخلاق دینی محیطزیست بهگونهای تبلیغ و ترویج شود که در مقیاسی جهانی معنادار باشد. (۱۲) دین باید علاوهبر نوعی اخلاق گسترشیافته که موجودات غیربشری را هم شامل میشود، نوعی علم قدسی نیز فراهم آورد که با کمک تعالیم باطنی ادیان، شناخت و دانشی درباره چگونگی رفتار با دیگر مخلوقات فراهم شود و همچنین نشان دهد آنها هم از نظر فیزیکی و زیستی و هم به لحاظ روحی و روانی با ما نسبت دارند.
نصر، بحران محیطزیست را جلوه بیرونی بحران درونی انسانهایی میداند که، چون از «آسمان» به خاطر «زمین» روی برتافتهاند، اینک در آستانه تخریب زمین قرار گرفتهاند. راهحل، تولد دوباره انسان به مثابه انسان سنتی و پل میان زمین و آسمان است که عالم طبیعت را بار دیگر به صورت قلمروی مقدس که نیروهای خلاق الهی را منعکس میسازد، متصور شود. (۱۳)
سنت
سنت حقایق ازلی و ابدی است که مبدأ و منشأ آن حضرت حق جلجلاله است و به صور قدسی متعددی در طول تاریخ بروز و ظهور کرده و از طریق رسولان الهی از جانب خدا برای بشریت بیان شده است. سنت در معنای کلیتر آن را میتوان مشتمل بر اصولی دانست که انسان را به عالم بالا پیوند میدهد. اصولی که در قالب دین از عالم بالا وحی شدهاند و انسان را به مبدأ متعالیاش پیوند میدهند. (۱۴) سنت خاص متعالی از دیدگاه نصر، تعالیم قرآن حکیم و معصومین (ع) است (چنانکه در ترجمه انگلیسی کتاب شیعه در اسلام علامه طباطبایی، گزیده انگلیسی احادیث شیعه، شناخت قرآن: ترجمه و تفسیر قرآن و مقدمه کتاب «عرفان ثقلین: مبانی نظری و عملی عرفان و طریقت صفویه» نشان داده است).
ایشان در باب سنت معصومین (ع) و عرفان و تصوف معتقدند: «در این حدیث معروف (ثقلین) پیامبراکرم (ص) میفرمایند برای پیروان خود هنگام ترک این دنیا، دو چیز بهعنوان پرثمینترین میراثها باقی میگذارند: قرآنکریم و عترت ایشان. این حدیث ظاهری دارد و باطنی. ظاهر آن روشن است و نیازمند توضیح نیست، اما باطن آن امری دیگر است که باید اشارهای به آن کرد. قرآنکریم علاوهبر معنای لغوی و ظاهری، دارای ساحتهای درونی و باطنی است که طی قرون متمادی، تفاسیر مختلف عرفانی از تفسیر امام جعفر صادق (ع) تا تفاسیر ابنعربی، میبدی، ابنعجیبه، گنابادی و دیگران به آن پرداختهاند. عترت نبــوی نیز یک معنای درونی دارد. عترت نبـوی نهتنها شامل امامان شیعه میشود –چنانکه عامـه آنها را میشناسند- بلکه همچنین اشارهای به معارف حَقـه و باطن دین دارد که آنها حامل آن بودند و به شاگردان خاص خود منتقل کردند. حضرتعلـی (ع) سرسلسله طـرق صوفیه و وارث اصلی تعالیم درونی و ولایت مشتق از پیامبراعظم (ص) بودند. تسبیحات حضرت فاطمهزهرا (س) بهعنوان ذکر عام، میراث معنوی اُمِّاَبیها برای مسلمانان شد. حضرتامامحسن (ع) در آرامش و سکوت این تعالیم را اشاعه دادند. «دعای عرفه» امام حسین (ع) یک گنجینه عرفانی است، همچنین است «صحیفه سجادیه» امامچهارم؛ امامسجاد (ع). روایات امامان پنجم، ششم و هفتم مملو از تعالیم عرفانی است. عرفا امام هشتم حضرترضا (ع) را امام تعالیم درونی و ارشاد و ولایت عرفانی مینامند و ایشان سرمنشأ سلسلههای مهم عرفانی هستند. تمام این بزرگان حتی برای عرفای جهان تسنن، اقطاب معنوی زمان خود محسوب میشوند و بالاخره حضرت حجتبن الحسنالعسکری (عج) که در عرفان شیعی، انسانکامل زندهاند و منشأ حـی و حاضر ساحت درونی وحی اسلامی به شمار میروند.» (۱۵)
ایشان در حج واجب شرعی -که با این فقیر همراه بودند- در طول سفر کاملا عامل به احکام مقدس شریعت شیعه اثنیعشری بودند و درکنار آن اهل ذکر، فکر و مراقبه بودند. ایشان برای مراجع عظام احترام والایی قائل بودند و آنها را پرچمداران صالح احکام شریعت میدانستند. ما با هم دعای عرفه خواندیم و ایشان حقیقتا عاشق معارف متعالی دعای عرفه سیدالشهدا و در آرزوی زیارت مجدد حرم مطهر حضرت امام رضا (ع) است. پروفسور نصر، نقش امامخمینی (ره) را در احیای حکمت و عرفان اسلامی در دوره معاصر بسیار پراهمیت میدانستند و ایشان را در سلسله حکما و عرفای برجسته از فارابی تا امروز میدانند و در مقالهای به انگلیسی نیز آن را تبیین کردند که ما آن را در مجله ترانسندنت فیلوسوفی منتشر کردهایم.
تصوف و نصر
به اعتقاد نصر، تصوف (یعنی معنویت اسلامی) قلب و معنای کانونی اسلام است. صوفی مسلمانی است که ندای خداوند را برای درک حضور وی در جهان و در وجود خود، صادقانه دریافت کرده است. صوفیان به دروننگری (سیر انفسی) در کنار بیروننگری (سیر آفاقی)، تفکر در کنار عمل، رشد معنوی در کنار شرعگرایی و تزکیه نفس در کنار تعامل اجتماعی گرایش دارند. صوفی از لطف، مهربانی و جمال خداوند بسیار بیشتر از قهر، خشم و اقتدار او که در فقه و کلام اهمیت دارند، سخن میگوید. تصوف نهتنها با افراد و نهادهای خاص، بلکه با ادبیاتی بسیار غنی و بهویژه با شعر، پیوند دارد. (۱۶) در جهان هیچ ادبیاتی غنای ادبیات عرفانی فارسی را ندارد که شامل شاهکارهای ادبی - عرفانی متعدد مانند اشعار سنایی، عطار، مولانا، حافظ، شبستری، جامی و بزرگان متعدد دیگری در این زمینه باشد.» او در کتاب «گلشن حقیقت» طی ۹ صفحه جایگاه ممتاز ایران را در تصوف و عرفان نظری تبیین کرده است. ایشان شخصیتهای بارز سنت عرفان نظری در دوره معاصر را امام خمینی، علامه طباطبایی، آیتالله عصار، استاد سیدجلالالدین آشتیانی، آیتالله حسنزادهآملی و آیتالله جوادیآملی برشمردهاند. البته همه نامبردگان خود عامل به تعالیم عرفان عملی هم بودند.
او معتقد است: «تصوف و عرفان اصیل برخلاف نظر برخی از صوفینمایان، بر پایه شرع مطهر استوار است و طریقت واقعی شامل هر سـه عاملِ شریعت، طریقت و حقیقت است.» (۱۷)
ایشان که خود عارفی برجسته و متشرع است نقش مهمی در معرفی تصوف اسلامی در آمریکا و اروپا ایفا کرده و سالکان برجستهای را از طبقه نخبه غربی یا مسلمان مهاجر به غرب با تحصیلات عالی دانشگاهی تربیت معنوی کرده است. او ایران را دارای نقش اساسی در تبیین و ترویج حکمت و تصوف و عرفان اسلامی میداند؛ لذا این رویکرد جایگاه فرهنگی ایران را نزد جهانیان بسیار برجسته میکند و در ایرانشناسی بسیار پراهمیت است: «از بدو گرویدن ایرانیان به دین مبین اسلام، شاید بتوان گفت: سرزمین ایران یکی از مهمترین کانون تصوف و عرفان اسلامی بوده است. بسیاری از برجستهترین عرفای قرون اولیه تاریخ اسلام، ایرانی بودند؛ چه بزرگانی از خراسان مانند ابراهیم ادهم، بایزید بسطامی، خواجه عبداللهانصاری، ابوسعید و غزالیها و چه ستارگان درخشان عرفان از مکتب بغداد مانند ابوالحسن نوری، جنید و حلاج. از قرن پنجم به بعد طـرق صوفیه و عرفانی تشکل یافت و موسسان بسیاری از آنها ایرانی بودند یا به حوزه فرهنگ ایرانی تعلق داشتند. از عبدالقادر گیلانی و ابونجیب سهروردی و شیخ خلوتی تا معینالدین چشتی و نجمالدین کبری و بهاءالدین نقشبند. برخی از طـرقی که این بزرگان تاسیس کردند مانند قادریـه، کبرویـه و نقشبندیـه؛ هم در خودِ ایران و هم در سایر بلاد اسلامی گسترش یافت. ریشه برخی دیگر در قلمرو فرهنگی ایران بود، ولی در خود ایران چندان گسترش نیافت مانند طریقت چشتیـه؛ که بیشتر در شبـه قاره هند اشاعه یافت یا سهروردیه؛ که پیروانش بیشتر در عراق و شبهقاره بودند. گروههای دیگر این طـرق از سرزمین ایران برخاستند و بیشتر در همین سرزمین اشاعه یافتند و هنوز هم استمرار داشته و دارند؛ مانند ذهبیـه و صفویـه. برخی از طـریقتهای ایرانی بیشتر بین اهل تسنن رایج شد و برخی بین اهل تشیع و برخی هم بین هر دو. چنانکه شاهد هستیم یکی از این طرق؛ یعنی طریقت نعمتاللهیه، توسط عارفی عرب تبار یعنی شاه نعمتالله، ولی که به ایران مهاجرت کرده بود، تاسیس شد، اما به صورت یک طریقت کاملا ایرانی و شیعی درآمد. طریقت صفویه از لحاظ تاریخ قرون اخیر ایران، از اهمیت خاصی برخوردار است. از آنجا که این طریقت نهتنها تاریخ سیاسی ـ اجتماعی ایران را به کلی متحول کرد و برای نخستین بار پس از انقراض ساسانیان، به ایران وحدت سیاسی بخشید؛ بلکه از آغاز یک طریقت شیعی بود و سهم اساسی در مبدل ساختن ایران به یک مملکت شیعه ۱۲ امامی داشت. در تمام تاریخ اسلام هیچ مورد دیگری دیده نمیشود که در آن یک طریقت عرفانی چنین نفوذ سیاسی و مستمری در سرزمینی چنان پهناور مانند ایران داشته باشد. طریقت صفویه مستقیما توسط خاندان صفوی، سلسله صفویه را به وجود آورد، ایران را متحد ساخت و مذهب جعفری را مذهب رسمی یکی از بزرگترین بلاد اسلامی گردانید. اگرچه طریقت صفویه از صحنه سیاست ایران بیرون رانده شد، اما میراث معنوی آن به حیات خود ادامه داد و به همین جهت این میراث هنوز از اهمیت فراوانی برخوردار است.» (۱۸)
به مناسبت هفتصدمین سالگرد رحلت حضرت شیخ صفیالدین اردبیلی، ۲۶آبان ۱۳۹۲ سمیناری در امپریال کالج دانشگاه لندن به دعوت آکادمی مطالعات ایرانی لندن با همکاری انجمن دانشجویان مسلمان برگزار شد. در این همایش پروفسور سیدحسین نصر با عنوان «تعالیم معنوی اسلام و نیازهای انسان امروز» سخنرانی کرد. وی در این نشست گفت: «شیخصفیالدین اردبیلی موسس استقلال ایران پس از ۹۰۰ سال سلطه خلافت عربی، ترکها (سلجوقیان و خوارزمشاهیان) و مغولهاست. اردبیلی مهمترین عارف فرهنگ و تمدنساز جهان اسلام است. این عارف بزرگ عالم تشیع و ایران بزرگ پیشقراول تقریب مذاهب اسلامی است. معنویت اسلامی زیربنای اخلاق، معرفت و هنر اسلامی است و جوهره ادبیات ایران، معنویت و عرفان اسلامی است.» او توجه به محیطزیست را بدون توجه به تفکر معنوی اسلامی تهی دانست و اظهار داشت: «در تفکر اسلامی طبیعت دارای جان و روح است و مخلوق خداست؛ لذا مقدس است و باید حرمت طبیعت حفظ شود. «ولیالله» زنده امروز جهان، حضرت حجتبنالحسن عسگری (عج) است که نور وجودش برکتبخش جهان است. افراطیگری در جهان اسلام نظیر اعمال زشت داعش و همکارانش در سوریه و عراق محصول دلار و جهل است.» (۱۹)
ذکر و نیایش از نظر نصر
نیایش و ذکر یکی از ارکان اصلی عرفان ناب محمدی است. دستور ذکر در قرآن است و از تعالیم اصلی معصومین (ع). قال الله تعالی: وَاذْکرْ رَبَّک إِذَا نَسِیتَ (۲۰): «ذکر، اشتغال به الله است، نـه به غیر.» (۲۱) ذکر؛ ملاحظه وحدت از طریق تکرار کلمه مقدس است. حقیقتِ ذکر؛ بیرون آمدن است از آنچه غیرخداست، تا آنچه غیر اوست فراموش شود. ذکر باید از طریق استاد الهی به ذاکر القا شود وگرنه چندان مفید واقع نمیشود. این قاعده مورد اتفاق عموم طرایق عرفانی است. شیخ صفیالدین اردبیلی فرمود: «ذکر؛ قطع و رفع حجاب نمیکند، مگر به تلقین صاحب دل.» (۲۲) عارف متاله نصر میفرماید که: «و، امّا نیایش قلبی؛ این نیایش در تصوف با ذکر، یا خواندن اسما الهی مرتبط است. آغاز این شکل اصیل نیایش، ذکر است. ابتدا با زبان، سپس با ذهن و با قوه خیال ما و درنهایت با ذکر در قلب و با قلب که بارقه الهی همیشه در آن جای دارد. از آنجا که بدن امتداد و انعکاس قلب است، این نیایش میتواند با نیایش از طریق بدن نیز، ولی البته بدنی که روح حضور فعالانهای در آن دارد، مرتبط باشد... عارفی، چون مولوی گفته است باید به ذکر ادامه داد تا آنجا که انگشت پایمان «الله الله» سر دهد. در این برترین شکل نیایش، اتحاد کامل بدن، نفس و روح در یک آگاهی که از مرتبه فردی فراتر میرود، محقق میشود.» (۲۳)
«ذکر در تحلیل نهایی فعل خود خدا در درون ماست. در حقیقت فقط خدا میتواند نام حضرتش را بر زبان بیاورد و در ذکر، ما صرفا تبدیل میشویم به ابزاری که خداوند از طریق آن نام مقدس خویش را به زبان میآورد. در ذکر، دعای مسیح که «[از تو میخواهم]ارادهات محقق شود»، به اساسیترین وجه به هدف اجابت میرسد، زیرا ذاکر برای آنکه با تمرکز ذکر بگوید، باید همه اراده و عقلش را تسلیم خدا کند و کل وجودش را در دست خدا قرار دهد. در این جریان، ذکرِ اسم که جایگاه آن قلب است نهفقط نفس برتر، نفس فروتر، خیال و عقل آدمی بلکه بدن را نیز متحول میسازد. در یوگه، برخی مکاتب آیین بودا و بسیاری از آداب معنوی دیگر نیز چنین استفادههایی از بدن میشود. این نوع نیایش اصیل یا نیایش قلب، همانطور که بدن، نفس و روح را متحد میسازد، پیوندی نیز میان عمل، عشق و علم برقرار میدارد. کسانی که طریق عمل و اعمال صالح را در پیش میگیرند، میخواهند زندگی شایستهای داشته باشند و پس از مرگ وارد در بهشت شوند. آنان که گام در طریق عشق و علم مینهند، خدا را در همینجا و اکنون میجویند و در همین لحظه کنونی بهشت برین را هدف خویش میسازند و این بهشت همان گلشن حقیقت است که قرآن آن را رضوان میخواند و صاحب گلشن را در آن میتوان یافت؛ بهشتی است که نقدا و فیالحال نیز در مرکز وجود ماست. در نیایش عادی، مردان و زنان، با خداوند در قالب نوعی رابطه من ـ. تو، سخن میگویند. در آن نیایش که با عشق درهم تنیده است، «من» و «تو» در هم میآمیزند. در نیایش عرفانی، عقلِ درون یا روح قادر است از حدِ ثنویت من ـ. تو، یکسره درگذرد؛ عقل درون یا روح خود بارقهای الهی است که سخن مایستر اکهارت ناظر به آن است؛ آنجا که میگوید در نفس چیزی ناآفریده و ناآفریدنی وجود دارد و آن چیز عقل [یا عقلِ عقل]است (alquid est in anima quod increatus et hoc est intellectus) این قوه قادر است در حق اعلا غرقه شود و در بحر الوهیت شنا کند تا آن را بشناسد. افلوطین نیز آنجا که از پرواز یگانه به سوی یگانه مطلق [یا متوحِّد به سوی احد]سخن میگوید، اشاره به همین حقایق دارد. در ذکر همه اجزای وجود ما متحد میگردند و نیایش در شکل اصیل آن وسیلهای تمام عیار برای متحد ساختن بدن، نفس و روح میشود و راههای عمل، عشق و علم را در وجود ما متحد میسازد.» (۲۴)
فلسفه هنر قدسی
فلسفه هنر از مباحث مهم جدید فلسفه است که کمتر بهطور مستقیم فیلسوفان اسلامی راجع بدان سخن گفتهاند، اما پروفسور نصر چندین اثر شایسته در معرفی هنر اسلامی و هنر قدسی خلق کرده که منبع اساسی دانشجویان مطالعات هنر اسلامی و قدسی است. مانند کتاب هنر و معنویت اسلامی (۲۵) که به فارسی هم منتشر شده است. او در زمینه فلسفه هنر اسلامی با تکیه بر آیات قرآنی، احادیث و آرای حکما و عرفای سلف مانند فارابی، غزالی، ابنسینا، سهروردی، بقلی شیرازی، مولوی، ملاصدرا مبانی فلسفی و عرفانی هنر اسلامی بهخصوص در زمینه خوشنویسی، معماری و موسیقی را تبیین کرده است.
نصر معتقد است: هنر سنتی که در دل آن هنر مقدس جای دارد، هنری است که در آن هنرمند با استفاده از فنون سنتی به ابزاری برای بیان برخی نمادها و ایدههایی که فرافردیاند، تبدیل میشود. سرچشمه صورتها، نمادها، قالبها و رنگها در هرنوع هنر سنتی، عالم مابعدالطبیعی و معنوی است که به هنرمند نیز تعالی میبخشد و این ریشه تفاوت بزرگ میان هنر سنتی و هنر مدرن است. (۲۶) چنین هنری از معرفت قدسی جداییناپذیر است، زیرا اساس آن، شناختی از طبیعت است که دارای ماهیت باطنی و قدسی است و ابزاری است برای انتقال معرفتی که ویژگی قدسی دارد. (۲۷) به علاوه در آن جایی برای نظریه هنر برای هنر وجود ندارد، زیرا مبتنیبر نظریه هنر برای انسان است که با توجه به اینکه در متن سنت، انسان خلیفه خداوند است و موجود اصلی این مرتبه از حقیقت است، نهایتا به معنای هنر برای خداست. (۲۸) در هنر سنتی ترکیبی از زیبایی و فایده وجود دارد که هر شئ هنر سنتی را هم زیبا و هم سودمند میکند. زیبایی مد نظر هنر سنتی دور از تجملگرایی یا یک حالت ذهنی است. این زیبایی از حقیقت جداییناپذیر است و از آنجایی که زیبایی، شکوه حقیقت است، بیان حقیقت همیشه همراه با زیبایی است. (۲۹) انسان خود یک صورت عالی هنری است که به صورت الهی خلق شده و در تقلید از خلاقیت خالقش، تصدیقکننده طبیعت خداگونه خویش است. (۳۰) در اندیشه نصر، از آنجا که هنر سنتی از طریق معرفت قدسی پا به عرصه وجود گذاشته، ابزاری برای اشاعه آن نیز محسوب میشود. این هنر وسیله شهود عقلانی و پیام شهودی است که هم هنرمند و هم روح و روان جمعی جهانی را که به آن تعلق دارد، متعالی میسازد. (۳۱)
هنر اسلامی
حکیم نصر، هنر اسلامی را هنری میداند که از طریق ضرب آهنگهای بیپایان نرم، فضا یا صوت، محدودیتهای صورت ظاهری موارد را از بین میبرد و به این وسیله روح را برای پذیرش احد، پرورش میدهد. این هنر از حقیقت باطنی اسلام سرچشمه میگیرد و بخش جداییناپذیر وحی اسلامی است که در زیباسازی زندگی معمول انسانها نقشی اساسی داشته و به علاوه یادآور حضور خداوند و زیبایی اوست. (۳۲) پروفسور سیدحسین نصر درخصوص عدم حضور شمایل در مساجد میگوید: «عدم وجود تصاویر در مساجد در مرتبه اول یک هدف منفی دارد و آن از میان برداشتن هرگونه حضوری است که ممکن است در مقابل حضور نامرئی خداوند جلوه کند و باعث اشتباه و خطا شود؛ به خاطر نقصی که در هر تمثیل و رمزی وجود دارد. در مرتبه ثانی عدم وجود تصویر؛ یک هدف و غایت مثبت دارد و آن تاکید بر جنبه تنزیـه ذات باریتعالی است. بدین معنی که ذات مقدس او را نمیتوان با هیچ چیز سنجید.» (۳۳) «حتی فضای خالی نیز در هنر اسلامی کارکردی معنوی مییابد. توجه به فضای خالی درکنار خوشنویسی و نقشهای اسلیمی و هندسی، نوعی آگاهی نسبت به ارتباط میان فضای خالی و حضور الهی در هنر اسلامی ایجاد میکند که با نگرش معنوی به فقر؛ انسان نسبت به خدا ارتباطی نزدیک دارد. گذشته از این در نظر مسلمانانی که خداوند را متعالی و غیرمادی میدانند، حضور خداوند را در این جهان تنها به مدد فضای خالی میتوان حس کرد، بنابراین به کارگیری فضای خالی در هنر اسلامی درکنار سمبولیسم هندسی و دیگر اشکال تمثیلپردازی انتزاعی، به یگانه ابزار نشان دادن وحی از طریق هنر بدل گردید.» (۳۴)
معرفت
معرفت، سنت و حکمت خالده سه ضلع اصلی حکمت معلم چهارم است. موضوع معرفت، حضرت حق جلجلاله و عوارض ذاتی آن است مانند وحدانیت و رحمانیت و تجلی اسمایی خدا که جهان کثرات یا نمودها را نمایان ساخته و رسولان الهی را با تنزیل وحی برای هدایت و نجات و رستگاری انسان فرستاده است؛ لذا معرفت با وجود یگانه قدسی، حق متعالی، حقیقتالحقایق، حقایق ازلی و ابدی، سنت ازلی، حکمت خالده، جهانشناسی، معنویت، تزکیه نفس، عقل شهودی، تأویل، خودشناسی متعالی، احکام الهی، علم الهی، مبدأ و معادشناسی، الاهیات وجودی، عرفان، حکمت مقدس، اشراقگرایی، سلوک عرفانی، عقل کل، نور، حیاتالهی، واجبالوجود، وجودشناسی، وحدت وجود، رسولان الهی، حکما و عرفای الهی، قلب، حق، الدین، وحدت متعالی ادیان در ترابط معناشناختی است. فهم این مفاهیم کلیدی در گرو فهم سیستمی و متعامل شبکه مفاهیم کلیدی مذکور است که با همدیگر تفکر سنتگرایی متعالی و قدسی را که در بطن آن حکمت خالده است، میسازند. رویکرد جامع و بهکارگیری روش حلقه هرمنوتیکی (هرمنوتیک سیرکل) راه فهم درست این نظام حکمی است. راه وصول به معرفت حقیقی ازطریق عقل شهودی و قلب سلیم است. وحی، سنت، عقل و قلب سلیم منابع اصلی معرفت هستند و عقل شهودی و قلب منور ابزار شناخت هستند، که خود در سیر معرفت براساس تعامل سازنده علم و عمل، تعالی مییابند. «من علم عمل و من عمل علم.»
جوان مسلمان و تجدد
در ۲۰۰ سال گذشته مناقشه و معارضه اسلام و تجدد بهعنوان جدیترین مبحث محافل کلام جدید نواندیشی دینی و روشنفکری دینی مطرح است. در این راستا دو دیدگاه اصلی مطرح بوده است: یکی غربیشدن بدون قید و شرط و دیگری تفصیل قائلشدن بین وجه مادی و مکانیکی تجدد با وجه فرهنگی و معنوی آن. بدین معنا که اخذ ابزارها و ساختارهای معیشتی تمدن غرب را مفید و لازم و صبغه اعتقادی و اخلاقی آن را مردود میشمارند. به تبیین نظر نصر براساس کتاب «جوان مسلمان و دنیای متجدد» میپردازیم.
الف) پیام اسلام
در بسیاری از بخشهای جهان اسلام بهخصوص آن کشورهایی که آموزش و پرورش متجددانه در آنها سیطره بیشتری دارد، نسل جوان هیچ شناختی نسبت به جوانب فکری و معنوی اسلام ندارد و در برابر حمله تجددگرایی، کاملا بیدفاع است. به همین دلیل است که بسیاری در اولین برخورد با علم غربی، تعادل معنوی خویش را از کف میدهند؛ لذا ارائه حقایق اسلام، البته به زبان قابل فهم برای پرورشیافتگان نظام آموزشی متجدد، سخت مورد نیاز است. حکیم نصر در چهار کتاب «آرمانها و واقعیتهای اسلام»، «قلب اسلام»، «جوان مسلمان و دنیای متجدد»، «اسلام و تنگناهای انسان متجدد» جهانبینی اسلامی را معرفی و تبیین کرده است.
۱. اسلام، قرآن و حدیث
اساس دین بر تسلیم در برابر خداوند است. اسلام به فضل همین تسلیم، به صلح و سلام نیز دست مییابد. قرآن بهعنوان متن مقدس و دستنخورده مسلمانان، منبع همه معارف و حکمتها، با حیرتانگیزترین شیوه، از چهره وحدانیت، جلال و جمال الهی، اخلاق و معنویت پرده برمیدارد. حدیث نیز دومین اصل اساسی اسلام و نخستین مفسر قرآن است.
۲. خدا، انسان و جهان
آموزههای اسلامی، بیشتر بر وحدانیت خداوند تاکید دارند و قدرت و مشیت و اَسما و صفات ذات او را میستایند و درعینحال، او را به انسان، نزدیک میدانند.
انسان در نگرش اسلامی، کارگزار و خلیفه خداوند روی زمین و عبد اوست؛ دارای عقل و اراده است و زیربنای تشکیل جامعه و جهانی مشحون از توحید و مظهر تحقق مشیت خداوند است.
۳. شریعت
قانون الهی یا شریعت، مرکزیتی در دین اسلام دارد و تنها خداست که قانونگذار است و شرایع او بهنحوی نهایی در زندگی بشر، الزامآور و ماندگار است. محتوای شرع، به عبادات و معاملات تقسیم میشود و اخلاق، حقوق، اقتصاد و سیاست را نیز در برمیگیرد.
۴. معنویت و اندیشه اسلامی
اسلام تنها یک دین نیست؛ بلکه مبنای تمدن پهناوری نیز هست که جنبشهای معنوی و مکاتب فکری، کلامی، فلسفی، عرفانی و علمی متعددی را پدید آورده است.
تصوف، کلام و فلسفه اسلامی (از ترجمه آثار یونانی، عبری و پهلوی گرفته تا بیتالحکمه بغداد و کندی و ابوالحسن عامری و ابنسینا و ابن رشد و درنهایت، سهروردی و ملاصدرا) همه و همه کاروان بزرگ فلسفه و معنویت اسلامند که گنجینه عظیمی از میراث فکری پدید آوردهاند که قادر است به چالشهای امروزین اندیشه غرب پاسخگوید.
۵. علوم اسلامی
اولا این علوم ادامه علوم یونانی و سلف علم غربی نیست و خود، اثر عظیمی بر علم غربی و همچنین دو تمدن بزرگ چینی و هندی گذاشت و اگر علوم اسلامی نبود، جریان تحول علم در هر کدام از این سه تمدن، بسیار متفاوت از آنچه اکنون هست، بود. آیا جوانان مسلمان، تاثیر ابوریحان بیرونی، بقانی، خازنی، جاحظ، دَمیری، زکریای رازی، مجریطی، جلدکی، علی بن ربن طبری و دهها و صدها دانشمند بزرگ را بر چرخه بزرگ علم در عالم میدانند؟!
۶. ادبیات و هنر
اسلام، تمدنی را پدید آورد که در آن، هنر، همواره جایگاهی مهم و مرکزی داشت و این جایگاه تا زمانی که این تمدن دوام داشته باشد، باقی و برقرار خواهد بود. میتوان نگرش اسلام به هنر را مبتنیبر بعد زیبایی در زندگی دانست. شاهکارهای ادبی و شعر، هنرهای تجسمی همچون خوشنویسی، معماری و مینیاتور، در سراسر اقوام و ملل مختلف اسلامی، در سایه اسلام، پا گرفت و اوج یافت.
۷. جهان اسلام در دوران جدید
دین اسلام، هنوز زنده و نیرومند است؛ ولی تمدنی که پدید آورده بود، قرنها مورد هجوم مادی و معنوی قرار گرفت و امروزه تا حدود زیادی پژمرده شده و پویایی خود را از دست داده است؛ اگر چه هنوز عناصر تشکیلدهنده آن باقی است.
اشغال مصر توسط ناپلئون در سال ۱۷۹۸ م، اولین حادثهای بود که به مسلمانان اعلام کرد که در برابر حمله گسترده قرار گرفتهاند. در برابر این هجوم، فعالیتهای زیادی با وجهههای اصولگرا و سنتی، اصلاحطلبانه و احیاگر یا تجددخواهانه در جهان اسلام شکل گرفت.
ب) ماهیت دنیای متجدد
نصر، در بخش دوم کتاب «جوان مسلمان و دنیای متجدد» مولفههای تمدن مدرن غرب را تبیین کرده است.
۱. دین در غرب جدید
نقش دین در غرب متجدد با نقش آن در جهان اسلام متفاوت است. همه جوامع غربی مدعی غیردینی بودن هستند و قانون خود را ناشی از رأی مردم میدانند؛ ولی هنوز خیلی زود است که بتوان نقش دین را در غرب جدید، نادیده گرفت. بسیاری از گرایشها در غرب امروز، مبنای دینی دارند و در دهههای اخیر، با فروپاشی ایدئولوژیهای گوناگون، بازگشت به دین بیشتر شده است.
۲. فلسفه و مکاتب فکری جدید غرب
درک معنایی که فلسفه در غرب دارد و نقش آن در شکل دادن به تمدن و تجدد برای جوانان مسلمان، دشوار و ضروری است. فلسفه در غرب ابتدا از دین گسست و با علوم طبیعی پیوست و اسلوبهای زیادی برای نشاندن به جای حقایق دینی تولید کرد. بخش اعظم علوم در دنیای متجدد در اخلاق و سیاست، ریشه در فلسفهای دارد که وجهه غالب آن، ضد دینی است. مسلمانان باید فرقههای فکری در غرب را (از آگوستین تا آکوییناس و از بِیْکِن و دکارت تا ولتر و روسو و راسل و سارتر) بشناسند، چنانکه مورخان و محققان غربی زیادی فلسفه و تاریخ تفکر اسلامی را به دقت کاوش کردهاند.
۳. علم و تکنولوژی جدید
بین ریشههای علوم غربی و اسلامی تفاوتهای ماهوی زیادی است و تمجید صرف از علوم غربی ره به جایی نمیبرد. جامعه اسلامی باید ضمن شناخت دقیق علوم غربی، راه خود را مشخص کند و تحت هیچ شرایطی کورکورانه از تمدنی که قدرت فناوریاش کل زنجیره حیات را تهدید میکند، تقلید نکند.
۴. زندگی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دنیای متجدد
انتقال قدرت به مردم و دموکراسی، نقش عوامل اقتصادی و مادی در سیاست، بحرانهای اجتماعی، به هم ریختگی بنیاد خانواده، فردگرایی، روابط نژادی، مهاجرت، معضلات زیستمحیطی و... شاخصههایی است که در این فصل بررسی میشود. به تعبیر نصر، لازم نیست کسی غیبگو باشد تا بفهمد دنیایی متجدد در بسیاری از زمینههای اجتماعی، دچار بحران است؛ ولی اینها، همه حقیقت حیات غربی نیست.
۵. آموزش جدید
آموزش در غرب برخلاف تصور سنتی «درخت دانش» بدون ارتباط با هم و با ارزشهای معنوی، درگیر کشاکش میان دین و اومانیسم (انسانمداری) غیردینی است و مراکز آموزشی و فراگیری آنها، اثرات زیادی در همه سطوح جامعه و حتی جهان خارج گذاشتهاند که اهمیت این خزانههای دانش و تحقیق، شناخت عمیق تاریخ و نظریههای آموزش را ضروری کرده است. غیردینی کردن دانش، سلطه مادی و اشاعه «اصالت خرد» و بسیاری جهات دیگر، در جهاننگری اسلامی، «مردود» است و برای مسلمانان، «خطرناک!»
۶. هنر در غرب
هنر از یکسو منعکسکننده جریانات ژرفتر فرهنگ غرب و بحرانهایی است که دنیای متمدن با آن مواجه است و از سویی خود، از عواملی است که عناصر و اشکال و نیروهای تشکیلدهنده فضای فرهنگی غرب را به وجود آوردهاند. از نگاه نصر، ادبیات، هنرهای تجسمی، موسیقی (مخصوصا موسیقی کلاسیک غربی)، قابلیتهای زیادی برای بررسی دارند.
۷. شیوه زندگی جدید
شیوه زندگی غربی به مراتب بیشتر از فلسفهها و ایدئولوژیهای جدید بر جوانان مسلمان اثر میگذارد. آزادی کامل فردی، فرار از سنتها، عصیان بر ضد نسل قبل، انقلاب در روابط جنسی، کشف تن، پرستش ستارگان ورزش و موسیقی و دهها مولفه دیگر، جنبههای گوناگون شیوه زندگی مسحورکننده غربی است که بر بسیاری جوانان اثر گذاشته است.
ج) پاسخ به معارضههای جدید براساس کتاب «جوان مسلمان و دنیای متجدد
در چهار عرصه باید جوان مسلمان، خود را برای پاسخ به دنیای متجدد تجهیز کند.
اول در بخش دینی، فکری و معنوی
جوان مسلمان باید قوت ایمان خود را حفظ کند و اعتمادش را به صدق و اعتبار وحی اسلامی از دست ندهد. متفکران اسلامی نیز اسلام را باید به زبان روز معرفی کنند تا جوانان بفهمند چه نیرویی در اسلام وجود دارد که توانسته است بعد از هزار و چهار صد سال همچنان راهی برای زیستن و رستگار شدن، فراروی آدمیان باشد.
دوم در بحث از ساحتهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی
جوان مسلمان نباید با احساس انفعال و کهتری، حملات متجددان را به ساختار سنتی خانواده، روابط زن و مرد و نظایر آن بپذیرد، آن چنانکه گویی این انتقادات، حقایقی اثبات شدهاند. در اقتصاد هم لازم است از محسنات پیوستگی همیشگی اقتصاد با اخلاق در تمدن اسلامی و مخاطرات تبدیل شدن اقتصاد به یک «علم» مستقل از آدمی و فارغ از معنویت غافل نباشد. در سیاست نیز جوان مسلمان، نباید به سادگی تسلیم این تصور شود که دموکراسی غربی، شکل آرمانی حکومت است؛ بلکه مشارکت در حکومت، قرنها در کشورهای اسلامی یا لااقل در جوهره اسلام، موجود بوده است و هنوز میتوان نظریههایی از آن استخراج کرد.
سوم در بخش هنر
جوان مسلمان باید با سنت هنری خاص خود و غنای میراث آن (که براساس مراتب ارزشی و فلسفه هنر، متفاوت و برتر از هنر غربی است)، آشنا باشد و اهمیت و شکوه ارائههای ادبی و شعر عرفانی و خوشنویسی و دیگر هنرهای اسلامی را درک کند و خود را در برابر هنرهای دنیای جدید، تهیدست احساس نکند.
چهارم در شیوه زندگی
جوان مسلمان باید مقابل بسیاری از جنبههای زندگی جدید، مقاومت کند و از آنچه میشود پرهیخت، بپرهیزد و از کردارهای مبتنیبر فکر عصیان فرد در مقابل خداوند (یعنی در آنچه به شهادت شکل زندگی جوانان دنیای متجدد، در خشونت، اعتیاد و بیبندوباری تجلی یافته) دوری کند.
جوان مسلمان باید به سنت جاودان و فرهنگ غنی اسلامی و آموختههای وحی، مومن بماند و مسلم بداند که بر خلاف همه آنچه ممکن است در ظاهر بنماید، هیچ وضع بشری و هیچ جهانی که نشود تعالیم اسلام را در آن اعمال کرد، وجود ندارد. اسلام، آیینی جاودان، برای همه انسانها و همه عصرها و محیطهاست. (۳۵)
جهاد و مقاومت اسلامی
جهاد دفاعی یکی از ارکان شریعت اسلامی است که در زمان معاصر مورد سوءاستفاده دشمنان اسلام و افراطیون مسلمان نظیر داعش شده است. «وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّه الَّذِینَ یقَاتِلُونَکمْ وَلَا تَعْتَدُوا ان اللَّه لَا یحِبُّ الْمُعْتَدِینَ» (بقره،۱۹۰) و در راه خدا با کسانى که با شما مىجنگند، بجنگید ولى از اندازه درنگذرید، زیرا خداوند تجاوزکاران را دوست نمىدارد. براساس آیه مذکور اذن جهاد دفاعی به صورت مشروط داده شده است؛ یعنی در صورتی که دشمن حمله نظامی کرد مسلمانان واجب است از خود دفاع و در مقابل دشمن متجاوز ایستادگی کنند. در جهاد نباید تجاوز و ظلم شود که در کتب فقهی بحث شده است، مثلا استفاده از سلاحهای کشتار جمعی ممنوع است، کشتن، آزار و اذیت اسیران جنگی ممنوع است. بدن کشتهشدگان جنگی نباید مثله شود.
حکیم نصر در فصل «عدالت الهی و انسانی، صلح و جنگ» کتاب «قلب اسلام»، با تبیین جهاد در ادیان یهودی، مسیحی و اسلام و تاریخ بشر، «جهاد دفاعی» در اسلام را امری مشروع و مطابق با فطرت بشر معرفی کرده است. در این جهاد دفاعی که عین عدالت است از ظلم و وحشیگری در جنگ براساس آیات قرآنی و فتاوی علمای اسلامی اجتناب میشود.
حکیم نصر جهاد و مقاومت در برابر ظلم را آرمانی انسانی و اسلامی و عدالت را اساسا منوط به ستیز با ظلم و نابرابری میداند. او جنبههای جهادی اسلام را با بیانی رسا و صریح عنوان میکند و گردن نهادن به ظلم را بدتر از خود ظلم میداند. (۳۶)، ولی تاکید میکند که این جهاد باید بسیار هوشمندانه انجام گیرد تا بهانهای برای دشمنان پدید نیاید. شاید بتوان گفت: زندگی و عمل عادلانه، افزون بر پیروی از شریعت و عمل به اصولی که پیش از این از قرآن و حدیث آوردیم، مستلزم ظلمستیزی نیز باشد.
در دو قرن گذشته تمام کسانی که علیه مهاجمان یا اشغالگران در آفریقای غربی، الجزایر، بوسنی، کوزوو، فلسطین، کشمیر یا فیلیپین علیه مهاجمان یا اشغالگران بیگانه به نام «جهاد» به نبرد پرداختهاند، نبردشان جنبه دفاعی داشته است. (۳۷) او علی (ع) را نماد کامل مجاهد اسلامی معرفی میکند که جوانمردی، عدالت و مقاومت را با هم در عملش عجین کرده است و برخی مجاهدان بارز مقاومت اسلامی معاصر را امیر عبدالقادر، عبدالکریم، عمر مختار در شمال آفریقا، شیخ شامل در قفقاز، و احمد شاهمسعود در افغانستان معرفی کرده است. (۳۸) ایشان در گفتگو با این فقیر از مجاهدتهای مردم ایران در دوره دفاع مقدس تمجید کردهاند، و خود و همسر محترمشان از برخی فرماندهان دفاع مقدس مانند سردار سیدرحیم صفوی با احترام و بزرگی یاد کردهاند.
برخی جاهلان که حکیم نصر را متهم به ترویج اسلام رحمانی کردهاند که منجر به وادادگی در مقابل دشمنان اسلام میشود، خوب است یک جو حُریت علمی داشته باشند و فصل «عدالت الهی و انسانی، صلح و جنگ» کتاب «قلب اسلام» دکتر نصر را بخوانند تا متوجه شوند چگونه ایشان حکیمانه از اصل جهاد، دفاع منطقی و علمی در بافت فکری جهان غرب کردهاند و اسلامی که او معرفی میکند اسلام براساس قرآن و روایات معتبر بدون افراط و تفریط است.
مواضع سیاسی در امور بینالملل
پروفسور نصر بارها در مذاکرات حضوری یا تلفنی از واشنگتن به لندن، به این حقیر مخالفت شدید خود را با دخالتهای دولت آمریکا در امور جهان اسلام بهخصوص امور ایران و عراق بیان کردهاند و همچنین بارها بر مخالفت خود با صهیونیسم و اشغال فلسطین تاکید کردهاند و بارها مخالفت خود را با وهابیسم، سلفیسم، بنیادگرایی دینی، افراطیگری دینی، طالبان، داعش و سیاستهای عربستان اعلان کردهاند. ایشان با اینکه در اوایل انقلاب خانه و اموالش در تهران مصادره شد و برخی روزنامههای تندرو علیه او کرارا سمپاشی کردند، ولی هرگز علیه جمهوری اسلامی ایران موضع مخالفت نگرفت و حتی بارها از مواضع مقتدرانه رهبری ایران علیه زیادهخواهیهای آمریکا و اسرائیل تقدیر کرده است. وهابیها و رسانههای عربستان تبلیغات شدیدی علیه ایشان داشتهاند و بهخصوص بعد از انتشار کتاب «شناخت قرآن»، تبلیغات وهابیها علیه ایشان تشدید شد.
پاسخ به مدعیان
برخی از استاد نصر برای قبول منصب فرهنگی و سیاسی در یک مدت کوتاه چندماهه در دفتر فرح پهلوی انتقاد کردهاند و برخی حتی تندتر هم گفتهاند که اگر معنویت او نجاتبخش بود خودش را از گرفتاری این منصب نجات میداد و با این روش کوشش کردهاند اهمیت تعالیم او را کمرنگ کنند اولا نقد معرفتی هر عالمی باید مبتنیبر تحلیل آرای وی باشد، اما از آن مهمتر آیا فقط نصر در حکومت سلطنت قبول منصب کرده است و لذا قابل تخطئه است یا اینکه سنت قبول منصب در نظام خلافت و سلطنتبخشی از سیره و سنت بزرگان دینی ما برای خدمت به دین و ملت بوده است؟
سلمان فارسی در دوره خلافت خلیفه دوم -که از منظر شیعیان خلافتش غصب منصب امامعلی بوده است- منصب استانداری مداین را قبول و تا آخر عمر شریفش داشته است. (۳۹) علیبنیَقْطینبنموسی بغدادی (۱۲۴-۱۸۲ق)، محدث، فقیه، متکلم و از بزرگان شیعه در دوران امام صادق و امام کاظم (ع) با وجود شیعه بودن، از وزیران حکومت عباسی و مورد اعتماد آنان بود. عالمان شیعی نظیر نجاشی، شیخ طوسی، علامهحلی، ابن شهرآشوب، مامقانی و سیدابوالقاسم خویی وی را از خواص یاران امام کاظم (ع) شمردهاند که جایگاه والایی نزد آن امام داشته و هیچکس سرزنشی نسبت به او گزارش نکرده است. این افراد علیبنیقطین را فردی دارای کتاب، فقیه، متکلم، ثقه، جلیلالقدر و مورد اعتماد توصیف کردهاند. او خدمات زیادی به شیعیان کرد. حکیم ابوعلی حسین بنعبدالله بنسینا، فیلسوف و پزشک بینظیر جهان اسلام با دربار سامانیان همکاری داشت. مشاورت خواجهنصیرالدین طوسی در دستگاه هولاکوی خونخوار مغول بود و لایخفی که کتب ابنسینا و خواجهنصیرالدین طوسی حتی امروز جزء منابع اصلی دروس عالی حوزههای علمیه شیعه در مباحث حکمت و کلام است. محقق کرکی مرجع عالیمقام تشیع و مولف جامع المقاصد، شیخ بهایی، میرداماد، علامه مجلسی صاحب بحارالانوار از شخصیتهای طراز اول حکومتی سلطنت صفویه بودند. میرداماد حتی داماد شاه عباس صفوی نیز شد. علامهمجلسی نیز عقل منفصل شاهسلطانحسین صفوی بود و در مقدمه برخی کتبش مداحی شاهان صفوی را کرده است. شیخبهایی که هم شیخالاسلام بود و هم مقام صدارت یعنی نخستوزیری شاه عباس را داشت و انصافا نیز همه این شخصیتها منشأ خدمات زیادی شدند بهخصوص جناب شیخبهایی.
علمای شیعه توسط شاهان صفوی بهعنوان شیخالاسلام منصوب میشدند و آنها نیز همکاری با سلطنت میکردند. شیخالاسلام، بالاترین منصب دینی شیعی در دوره صفوی و پس از آن تا پایان دوره قاجار. وظایف و اختیارات شیخالاسلام در دوره زندیه و قاجاریه هم کم و بیش پایدار ماند، اما در دوران پهلوی، لقب شیخالاسلام از مناصب رسمی کنار گذاشته شد. رسیدگی به امور حسبیه، عزل و نصب قضات، حضور در مراسم و تشریفات گزینش سلطان و تاجگذاری، صدور اجازات و گواهیهای علمی از اختیارات شیخالاسلام بوده است. علاوهبر پایتخت، شهرهای مختلف نیز شیخالاسلام داشتهاند. (۴۰)
آیتالله العظمی میرزا ابوالقاسم بنمحمدحسن شفتیقمی معروف به «میرزای قمی»، «صاحب قوانین» از مراجع تقلید شیعه در قرن دوازدهم و سیزدهم قمری از علمای دوره فتحعلیشاه قاجار و حامی وی، «معتقد است، خداوند پادشاهان را برای محافظت دنیای مردمان و حراست ایشان از شر مفسدان قرار داده است، پس «اهل دین» و دیگر مردمان به آنها محتاج هستند. از طرفی خداوند، روحانیان را برای محافظت دین مردم و اصلاح دنیای ایشان و برای رفع دعاوی، مفاسد، اجحاف، تعدی و تجاوز از راه حق که باعث هلاک دنیا و آخرت است، قرار داده است. در نتیجه برای یافتن راه حق از باطل، پادشاه و دیگر مردمان به آنها نیاز دارند و «چنانکه این فرقه درویشان را [روحانیان]از درگاه معدلت و حراست آن مجال گریز نیست؛ همچنین آن طبقه رفیع مکان را از التفات به این قوم گمنام و نشان و مداوا جستن از انفاس ایشان راه پرهیز نه.» (میرزای قمی، ۱۳۴۷: ۳۸۲) این نظریه در واقع نوعی تقسیم وظایف دینی و دنیوی بین روحانیان و شاه و مشروعیت اقدامات شاه در امور مربوط به سیاست و حکومت بود و راه را برای همکاری گسترده میان طرفین باز کرد. میرزای قمی از روحانیانی بود که در عمل نیز روابط دوستانهای با فتحعلیشاه برقرار کرد (مدرس تبریزی، ۱۳۷۴: ۶/۶۸ تا ۷۱؛ حبیبآبادی، ۱۳۵۱: ۳/۹۱۱ تا ۹۱۹؛ مدرسی طباطبایی، ۱۳۵۴: ۲۴۵ تا ۲۷۵). آیتاللهالعظمی ملااحمد نراقی، استاد شیخ مرتضی انصاری نیز روابط بسیار نزدیکی با فتحعلیشاه داشت. او به درخواست فتحعلیشاه، کتاب معراجالسعاده را در اخلاق نگاشت و به وی تقدیم کرد. او به ولایت فقها معتقد بود؛ اما اغلب، بهویژه در بین عوام، از شاه و اقتدار حکومت وی حمایت میکرد (حائری، ۱۳۸۷: ۳۴۱ و ۳۴۲). نراقی با قید شرایطی، فتحعلیشاه را سایه خداوند روی زمین نامید. برخی علما عضو مجلس موسسان مظفرالدین شاه بودند. آیتالله سیدحسن مدرس، عضو مجلس دوره پهلوی بود. آیتالله ابوالقاسم کاشانی در سال ۱۳۰۴ عضو مجلس موسسان مظفرالدین شاه شد و به تاسیس سلسله سلطنتی پهلوی رأی مثبت داد. در دوره پادشاهی پهلوی نیز عضو مجلس شورای ملی و در دوره اوج اختلاف شاه با مصدق رئیس مجلس شورای ملی در سال خورشیدی ۱۳۳۱شد.
جمعبندی
تعالیم معرفتی معلم چهارم حاصل مطالعات و تجربیاتی است که در دامان دو سپهر جهان معاصر سنت و مدرنیته به دست آمده است. حکیم نصر معتقد است که عنصر معنوی در فرهنگ اسلامی برای مواجهه با غرب نقش اساسی ایفا میکند و رمز مشکلات گذشته و اکنون مسلمانان را در فراموشی معنویت و تعقل اسلامی میداند. دغدغه فکری او دفاع از سنت ایرانی ـ. اسلامی است. مرکز ثقل مجموعه اندیشه معلم چهارم آن است که معرفت اصیل و رهاییبخش معرفت قدسی است و «معرفت قدسی مبتنیبر معنویت» است. اسلام سنتی نماینده اسلام اصیل است که با سکولاریسم و بنیادگرایی میانهای ندارد. اسلام سنتی رهاییبخش مبتنیبر سه منبع اصلی قرآن، سنت معصومین و عقل است. اسلام سنتی اصیل دارای ابعاد اعتقادی، اخلاقی، معنوی، اقتصادی و سیاسی است و بالاخص در تشیع با زنده بودن اجتهاد پاسخگوی نیازهای معاصر فکری و عملی انسان است. شورا و عدالت بنیادهای سیاست و اقتصاد در اسلام هستند. معنویت و اخلاق قلب تپنده اسلام است. اسلام رحمانی نصر براساس قرآن و روایات معتبر بدون افراط و تفریط است. اسلام نصر مبتنیبر حکمت، معنویت، اخلاق، فقاهت و سیره علمی و عملی اولیاءالله و مراجع عظام است. اسلامیت جمع بین شریعت، طریقت و حقیقت است. اسلام حِکَمی نصر جمع بین وحی و روایات و معارف عقلی و قلبی است.