گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، تاثیرگذاری بر قدرت و جلوگیری از انحراف آن جزو دغدغههای جنبش دانشجویی است. در سالیان پس از انقلاب همواره نوع برخورد با پدیده انتخابات محل اختلاف نظر فعالین دانشجویی بوده است. عدهای ورود مستقیم به عرصه را راهحل دانستند و گروهی دیگر نظارت و مطالبهگری را چاره کار میدانند. در دوره پیشِروی مجلس شورای اسلامی همه جریانات دانشجویی با تفکر خودشان کنشگری خواهند داشت. عدهای از ادوار جنبشهای دانشجویی نامزد شدهاند و برخی دیگر تنها شاخصها را تبیین و مردم را آگاه میکنند.
به سراغ جریانات مختلف دانشجویی رفتهایم تا در مورد نحوه ورود جنبش دانشجویی به موضوع انتخابات بیشتر بحث کنیم. ششمین مهمان برنامه شاخص با موضوع انتخابات، آقای موسوی فرد، دبیر اسبق جنبش عدالتخواه دانشجویی است.
به نظر شما رابطه بین جنبش دانشجویی و معادله قدرت در عصر حاضر چیست؟
جواب دادن به این سؤال هم ساده است و هم سخت. ساده است از این بابت که مثل کسانی که خیلی کلاسیک با ماجرا برخورد میکنند، بگوییم که مطابق تعریف جنبش دانشجویی در فرانسه، جنبش دانشجویی کارکردهایی یا مثلاً جنبش دانشجویی فراقدرت است و پُرقدرت نیست و با جریانهای سیاسی زاویه دارد. اما من اینگونه به ماجرا نگاه نمیکنم. نسبت ما در نظام اسلامی اینگونه تعریف میشود که زمانی در نظام اسلامی افرادی کار دانشجویی میکنند و این موضوع با نظام سکولار تفاوت دارد. کار ویژه و اصلی باید کمک به پیشبُرد اهداف انقلاب اسلامی و نظام اسلامی باشد. حالا ممکن است که این در قالب مخالفت باشد یا در قالب موافقت، در قالب همراهی باشد یا در قالب مقاومت و ضدیت باشد. کمااینکه در عملکرد بعضی از جریانهای دانشجویی مثل گرفتن لانه جاسوسی آمریکا یا حلقه زدن به دور یوسیاف، اینگونه کارها نسبتی با نقد و قدرت ندارد و کاملاً کمک به نظام اسلامی است. به همان دولتی که ممکن است انتقادهای فراوانی وارد باشد، مثلأ در موضوع هستهای و مذاکرات باید کمک کرد که دست دولت پُر شود. در نظام اسلامی تعریفمان این است که جنبش دانشجویی بابد کمک کند که اهداف نظام اسلامی انقلاب اسلامی مُحقق شود.
جریان دانشجویی تقریبأ نسبتی با جریانهای سیاسی موجود در کشور مثل اصولگرا و اصلاحطلب و حتی جریان عدالتخواه ندارد. اما اینکه حالا یک عده از دوستان در جریان دانشجویی از پیشاپیش اعلام میکنند که از فلان لیست حمایت میکنند یا در جلسات بعضی آقایان شرکت میکنند یا احساس نسبتی با آنها دارند، به نظر من میآید که ناشی از روح واقعی جریان دانشجویی و هویت جریان دانشجویی انقلابی بودنش نیست. بیشتر ناشی از آلوده شدنش به فضای سیاسی است که متأسفانه سال گذشته ما خیلی از اینها را شاهد بودیم.
فرق تشکل و جنبش دانشجویی با شاخه دانشجویی حزب چیست و این اصالت را باید به تشکل دانشجویی بدهیم یا به نفس دانشجو بودن؟
تبدیل شدن جنبش دانشجویی به یک شاخه دانشجویی جریان سیاسی کلأ ماهیتش را عوض خواهد کرد و این یعنی دیگر نسبتی با جریان دانشجویی نخواهد داشت. بخاطر اینکه حزب حدود و ثغورش مشخص و واضح است که دنبال چه میگردد. او اراده معطوف به قدرت دارد و مسألههایی را پیگیری میکند که خیلی مواقع ممکن است منافع ملی را تضمین نکند و حتی ممکن است که منافع انقلاب را هم تضمین نکند. در عین حال وقتی جنبش دانشجویی میرود و شاخه دانشجویی یک جریان سیاسی میشود، به جای اینکه یک تشکل یا اتحادیه یا یک جریان دانشجویی باشد، عملأ از ماهیت خود خارج شده و دیگر بر بروی آن نمیتوان نام تشکل یا جنبش دانشجویی گذاشت.
جریان دانشجویی شکل میگیرد تا موتور حرکت یک جریان سیاسی باشد. اینکه جریان دانشجویی به دنبال احزاب باشند، دیگر نمیتوان آن را جریان دانشجویی نامید. یعنی آن عنصر حُریت و آزادگی و پیگیری منافع انقلاب و نظام اسلامی را ندارد. حالا این که یک عدهای تلاش میکنند همیشه با دوقطبی و صفر و صد کردن ماجراها برای خودشان از شاخه دانشجویی یار بگیرند، یک ماجرای دیگری است، ولی در نسبت واقعی به نظر میآید که در شرایط فعلی کشور جریانهای سیاسی متأسفانه جریانات به شدت موسمی و ناپایداری هستند و حرفهای علمی مشخصی ندارند و منافع ملی را پیگیری نمیکنند.
ما با دو سطح از مسأله مواجه هستیم. یک زمانی میگوییم که انتخاب بین دو جریان و یا گرایش به یک جریان، همان پیگیری اهداف انقلاب است و زمانی که آن جریان را نگاه میکنیم، میبینیم که واقعأ مسألهاش، مسأله انقلاب اسلامی است و جریانهای مقابلش هم مسأله ضد انقلاب را دارند دفاع میکنند. اینجا چون مسأله، مسأله انقلاب است، به نظرم حتی اگر آن جریان دانشجویی از ظرفیت تشکیلاتی خود نیز استفاده بکند، میصرفد. بخاطر اینکه تشکیلات دانشجویی برای چیست؟ برای همین کار است، برای دفاع از انقلاب و اصول آن است. اما خیلی مواقع این اتفاق رُخ نمیدهد. یعنی دانشجویان در دوگانهی کاذبی قرار میگیرند که فکر میکنند که اِلله و بلله این جریان حق است و اگر به این جریان رأی ندهند، فلان جریان سر کار خواهد آمد. با این حربه تشکلهای دانشجویی را به خودشان جذب میکنند و به کار میگیرند. این کار عملأ نابودکردن هویت آن مجموعه و استفاده از ظرفیتیست که میتواند در اختیار انقلاب و اهداف آن قرار بگیرد.
زمانی تعدادی از تشکلهای دانشجوییبلاتکلیف هستند که بروند در سیستم انتخاباتی کار بکنند یا نه. من نگاهم این است که آنها به یک روش دیگری میتوانند انقلاب را کمک بکنند. به جای اینکه بخواهند بروند و پادوی جنگ سیاسی باشند، بیایند و بر روی گفتمان انتخابات کار بکنند. این به چه معناست؟ به معنای آنست که به جای اینکه بخواهند درمورد اشخاص صحبت بکنند، درمورد ویژگیهای افراد شایسته و لایق و بر روی مبانیای که مردم و جامعه باید در انتخابات، با توجه به آنها به افراد رأی بدهند، کار بکنند یا حتی بروند سراغ افراد و جریانهایی که دنبال حقیقت و کار هستند، اما تریبونی ندارند.
جنبش دانشجویی، با توجه به اینکه پروسه انتخابات در کشور ما دیر برگزار میشود، چقدر ظرفیت این را دارد که جریانسازی کند؟
ما در قانون انتخاباتمان مشکل جدی داریم و متأسفانه خروجی این فرآیند انتخاباتی نیز کمرنگ شدن نقش مردم و از سمت دیگر بیعدالتی، فساد، ناکارآمدی و کیفیت پایین نمایندگان مجلس هم میباشد. من نمیگویم که ما تلاش بکنیم و حدود نود نماینده به مجلس بفرستیم. من میگویم جنبش دانشجویی وقت در همین زمان کم وقت بگذارد و پنج نماینده باکیفیت به مجلس بفرستد. متأسفانه خیلی مواقع دانشجویان ما چشمشان به جریان سیاسی رایج است که اصولگرایان و اصلاحطلبان لیستشان چه میشود. این را باید کنار گذاشت. آیا واقعأ آدم مستقلی پیدا میشود که انسان سالمی باشد و دانشجویان بروند و از آن حمایت بکنند؟ حتمأ پیدا میشود، ولی باید وقت گذاشته شود و این افراد را شناسایی و به مردم معرفی کنند. به نظر من آن شور و نشاط و آن اخلاصی که دانشجویان دارند و با آن حمیتی که معمولأ از آدمهای انقلابی دفاع میکنند، این در مردم به شدت پذیرش دارد. نظرسنجیها را اگر نگاه بکنیم، دیگر مردم از جریانات سیاسی رایج رویگردان هستند و به دنبال این هستند که چهره جدید به آنها معرفی شود. این وظیفه جریان دانشجویی است که افراد را شناسایی بکند و این اتفاقأ پیگیری اهداف انقلاب اسلامی است و اصلا اسم ان سیاسیکاری نیست.
نظرتان درباره فعالیتهایی که جنبش دانشجویی در دهه 70 و حمایت علنی از یک فرد داشت، چیست؟
اگر واقعأ جریان دانشجویی داشته باشیم که بتواند یک جریان سیاسی را شکل بدهد و خودش هضم در این جریان سیاسی نشود، این چیز مطلوبیست. یعنی یک جریان دانشجویی وجود داشته باشد که یک جریان سیاسی را شکل بدهد و بعد از اینکه این جریان شکل گرفت، خودش بشود منتقد و نگهبان همان جریان که فاسد نشود. آن اتفاقی که در دهه هفتاد افتاد چه بود؟ این بود که آنها این جریان را شکل دادند و برخی آقایان رفتند و مسئول شدند و آن جریان دانشجویی عملاً پیادهنظام آن آقایان شدند. انتقادشان این نبود که مثلاً چرا آرمانهای انقلاب اسلامی را پیگیری نمیکنند؟ آنها مسألهشان تندروی بود. مسألهشان این بود که آقای خاتمی چرا کارهایی مانند ضدانقلاب انجام نمیدهی؟ یا الان آقایان اصلاحطلب دعوایشان با آقای روحانی سر این نیست که چرا سرعت هضم شدن او در غرب کم است. دعوا سر منافع ملی به آن معنا خیلی مواقع نیست. یعنی آفتی که الان جریان دانشجویی با آن مواجه هست، این است که یک عده به واسطه فرصتها و رانتها و رتبههایی که پیدا کردند، بروند در مجلس و حاکمیت و مدیر بشوند. این اتفاق افتاده است و این جریانی که در گذشته عقبهی اینها بوده است، عضو این جریان بودهاند و طبیعتاً این جریان در مقابل عملکرد آنها دیگر ساکت مانده است. این آقایان هم دائم میروند در این جریان دانشجویی و محافظهکاری، ملاحظات و دوقطبیسازیهای سیاسیهای خودشان را تزریق میکنند.
ما در حال حاضر پنج اتحادیه دانشجویی داریم و تقریباً از سه اتحادیه جریان دانشجویی هیچموقع اسمی به میان نمیآید و حرف و کار و نقشآفرینی جدیای ندارند. چرا این اتفاق افتاده است؟ محافظهکاری دوستانی که در گذشته دانشجو بودند و در حال حاضر مسئول هستند، به آنها تزریق شد و این جریان امروز تقریبأ خنثی و نسخ شده است. جریان دانشجویی که باید از پایین به بالا باشد و یک جریانی را شکل بدهد و آدمهایی را بالا بیاورد، خودش منتظر این است که این آدمها یک فرمان بدهند و پیادهنظام همین جریان سیاسی در انتخابات شوند. این تجربه را ما جلوی چشممان داریم. یعنی من تجربه تحکیم و تجربه دوستان تشکلهای حزباللهی که نزدیک به جریان اصولگرا شدند را جلوی چشمانم دارم. اگر جریان دانشجویی واقعأ میخواهند کار جدیای بکنند، فارق از نگاههای سیاسی رایج، باید از آدمهایی که اخلاص، تعهد و توانایی حل مشکلات کشور را دارند، حمایت بکنند. ممکن است آن آدم در جریان اصولگرایی باشد یا در جریان اصلاحطلبی یا در هیچ کدام از این جریانها نباشند.
نظرتان راجع به افراطیگریهایی که جریان دانشجویی در دهه هفتاد داشت، چیست؟
اگر واقعبینانهتر به ماجرا نگاه کنیم، این مشکل بیشتر فکری بود تا اقدام سیاسی. زمانی که در بدنه جریان دانشجویی افراطیگری دامنه و توسعه پیدا میکند، روابط ناسالم هم شکل میگیرد. این آقایانی که الان در خارج از کشور هستند به جریانهای سیاسی بدنام وصل بودند و این روابط آنها را به عبور از خاتمی کشاند. خاتمی در دوره خودش تلاش کرد که خیلیها از دایره نظام خارج نشوند، اما این آقایان هی اصرار داشتند که آقای خاتمی را از دایره نظام خارج بکنند و نظرم میآید که خیلی از این آقایان، آقای خاتمی را فرصتی برای این دیدند که بتوانند مسائل خودشان را پیگیری بکنند و زمانی که دیدند مسائلشان را نمیتوانند پیگیری کنند، از آقای خاتمی هم عبور کردند. یعنی اصل مشکل، مشکل عبور از نظام بود و خاتمی هم بهانهای در این ماجرا بود. باید گفت، دوری و نزدیکی جریان دانشجویی با جریانهای سیاسی خودش باعث این افراط و تفریطها میشود. هر جا جریان دانشجویی نزدیک شد و رنگ و بوی جریانات سیاسی را پیدا کرد، آن جریان یکی جریان محافظهکار و ساختارشکن و افراطی و در آخر دچار رکود شد.
ما با دو پدیده مواجه هستیم. یکی محافظهکاری که تولید رضایت میکند و یکی ساختارشکنی که تولید انتظار میکند. زمانی که جریان دانشجویی نزدیک به جریانات محافظهکار میشود، در انتخابات از آنها حمایت و دعوت به میتینگهای خود به عنوان مراد و مریدشان میکنند این کار باعث میشود، تولید رضایت تشدید شود. یعنی این جریانهای دانشجویی ابزار تولید رضایت میشود. از آن سمت زمانیکه جریان دانشجویی به ساختارشکنها نزدیک میشوند، تولید انتظار به ساختارشکنیها و بحرانهای جدید و حرفهای ممتد میکنند. اینگونه رفتارها هم در زمان حاکمیت جریان اصولگرا و هم در دوره حاکمیت جریان اصلاحطلب بود. هر دو تا آنجا جریان دانشجویی را به محافظهکاری و افراطیگری و نتیجهای برای انقلاب اسلامی حاصل نشد. اگر جریان مستقلی شکل بگیرد که بتواند از میانهی این دو راه باطلی که یک سمتش رکود و سمت دیگرش افراط است، یک جریان سومی را معرفی کند، آن موقع جریان دانشجویی راه جدیدی را انتخاب کرده است.
اگر تشکل دانشجویی بخواهد وارد فاز عملیات شود، مهمترین کارویژهای که باید انجام بدهد، چیست؟
آن چیزی که اولویت دارد، این است که جریان دانشجویی باید فضا را شفاف بکند و ملاک و میزان در اختیار فضای جامعه قرار دهد. جریان دانشجویی کارش باید این باشد که در حال حاضر جامعه به چه انسانهایی و با چه ویژگیهایی نیاز دارد. اگر در ادامه توانست افرادی را مطابق یا نزدیکه به این معیارها پیدا کند، دیگر تکلیف این است که برود و حمایت هم بکند. برای مثال در شهر مشهد دانشجویانی این کار را انجام میدهند. یعنی با استفاده از اندیشههای انقلاب و نظرات حضرت امام و نیازهای شرایط موجود کشور، یکسری ملاک و میزان معرفی میکنند و برایش کار فرهنگی و ترویجی انجام میدهند. در آخر نیز یک لیست از آدمها معرفی میکنند و میگویند که آنها کفی از صلاحیتها را دارند و تضمین میدهند که این آدمهایی که انتخاب کردند خیلی فاسد نیستند و کفی از صلاحیت را دارند.