اگر بازیچه دست جاهلان فضای مجازی که همیشه دور از جامعه بودهاند و حرف زدند شویم، آنوقت آنچه که میماند قاب عکس پدر است در دستان فرزند کم سن و سالش که نه برای نان و آب فرزند خودش که برای جان و مال مردم کشورش از میان رفته است.
گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو_سیده زهرا حسینی؛ اول: روی یکی از صندلیهای ایستگاه دروازه شمیران نشستهام و منتظر قطار، سر و صدایی از سمت دیگر ایستگاه مترو توجهام را جلب میکند تا نگاهم را برگرداندم، ناگهان یک نفر روبروی من،کمی آنطرفتر بر زمین افتاد. قصه درست از همین لحظه شروع شد، از لحظه ترسی که به جان من افتاد و من هیچکاری از دستم برنمیآمد؛ قصه دعوای «قُلدران محل» بود که تا ایستگاه مترو کشیده شده بود. دعوا آنقدر شدید بود که از چاقوکشی و زخمی شدن هر دو رسید به اینکه یکی از قلدران تلاش میکرد تا دیگری را جلوی قطاری که درحال ورود به ایستگاه بود، پرت کند.
دوم: مردم ترسیدهاند و مضطرب چشم میچرخانند تا به کسی تکیه کنند و از او بخواهند این غائله را زودتر تمام کند قبل از اینکه یکی از آنها روی خط مترو پرت شود و حادثه دلخراشی رقم بخورد. اما هیچکس جرات دخالت در این دعوای ترسناک که سرو صورت هر دو طرف دعوا از ضربات چاقو، خونآلود شده بود را نداشت الّا پلیس مترو.
سوم: آن لحظه که مامور نیروی انتظامی مستقر در مترو به دعوای این دو رسید و غایله را ختم کرد در نگاه مردم میشد خیال راحت و آرامش را خواند. میتوانستی ببینی که حالا قلبشان مضطرب و نگران نمیتپد و آرام شده و این یعنی احساس حفظ جان. احساس آرامش از این که اتفاقی دلخراش نیافتاده و این یعنی احساس امنیت. نفسی عمیق از اینکه کسی هست که در بلواهای شهر و جامعه، مراقبت باشد.
چهارم: «شما در خانههایتان نشستهاید از مرز چه خبر دارید؟ چه خبر دارید از آن که در مرز ایستاده و جلوی دشمن را گرفته که وارد نشود، او دارد چه میکشد؟». «شهدای مرزی ما مظلوماند؛ این طفلکها دیده هم نمیشوند؛ مردم بدانند که اینها چقدر دارند به مردم خدمت میکنند. خدمت که فقط آبونان نیست؛ بالاتر از آن، امنیت است».
این سخنان رهبر انقلاب است در دیدار با خانواده شهدای مرزبان و ماموران نیروی انتظامی است.
پنجم: سالانه تعداد زیادی از ماموران انتظامی در طی درگیری برای حفظ امنیت و جان تکتک مردم، به شهادت رسیده و جانبازان میشوند از ابتدای انقلاب اسلامی تا امروز ١۴هزار مامور نیروی انتظامی شهید شدهاند؛ هر روز در کشور عملیاتهای مختلفی برای برخورد با خلافکاران و بذهکاران و تامین امنیت جامعه وجود دارد و روزانه هزاران مورد در کشور به دست ماموران ناجا کشف و ضبط میشود، اما این ماموران رسانهای نداشته و ندارند تا کسی بتواند این تلاشها و جسارتهایش در حفظ جان و امنیت ما را ببیند البته وقت و زمانی هم برای اینکار ندارند.
در عوض اما کسانی هستند که چند سالی است خارج از انچه که میدانند، مغرضانه نظر میدهند و جو روانی جامعه را بهم میریزند؛ همان جوی که مامور نیروی انتظامی آرام و امن میکند را، او برهم میزند تا ثابت کند که مأموران نیروی انتظامی به دنبال ایجاد ترس و وحشت هستند. جانی را که مامور نیروی انتظامی از هر اتفاق دلخراشی حفظ میکند، او متشنج میکند تا بگوید که این ماموران به دنبال آسيب به جان مردم هستند و این افراد که گویا فقط در خانه نشستهاند و تمام دنیایشان همین شبکههای اجتماعی در فضای مجازی است، تلاش میکنند تا با سو استفاده از شرایط، به منافع شخصی خود دست یابند و در این میان، این روان و فکر مردم است که قربانی خواستههای آنها میشود و این فقط اقتدار پلیس است که تلاش میکنند تا کمرنگ شود و عرصه را برای جولانهای ضدفرهنگی و ضد اخلاقی و در موارد متعدد ضدامنیتی خود در حامعه فراختر کنند.
ششم: اما آنچه که میماند یاد رشادت و جسارت است؛ جسارتی که همان خطهای اول برایتان نوشتم که هیچکس جرات نداشت به دعوای آن دو نفر ورود کند و غایله را ختم. جسارتی که نگاه لرزان و مضطرب مردمی که آنجا و در آن ایستگاه مترو بودند را آرام و امن کرد. آنچه که میماند یاد تلاش برای حفظ جان و مال مردم است و اگر خودمان را بازیچه دست جاهلان فضای مجازی که همیشه دور از جامعه بودهاند و حرف زدند کنیم، آنوقت آنچه که میماند قاب عکس پدر است در دستان فرزند کم سن و سالش که نه برای نان و آب فرزند خودش که برای جان و مال مردم کشورش از میان رفته و یک بشقاب از روی سفرهشان کم شده و حسرتی که بعد از شبها تا صبح نبودن پدر، حالا برای هیچوقت نبودن او، بردل میماند.
هفتم: بچگیمان را با شعرهایی قد کشیدیم که ما خواب خوشیم و پلیس بیدار؛ این خواب را تعمیم دهید به خواب بودن عدهای در ندیدن تلاش و دویدن ماموران انتظامی و آن خوش قطعا برای آنهایی است که پلیس را مظهر اقتدار دانسته و به او تکیه و اعتماد کردند.