شهید حاج قاسم سلیمانی در دیدارش با خانواده شهدا وعده داد که پیکرهای آنها بازخواهد گشت. این جمله سردار وعده صادقی بود که امروز در روزهایی که حاج قاسم نیست باز هم به وقوع پیوست.
گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو؛ میگویند خاک سرد است. وقتی کسوکار آدم پر میکشد به دیار باقی و جسمش را به خاک میسپارند، اگر از نزدیکان داغدیده بیتابی کنند، مینشینند کنارش، و وقتی دارد ضجه میزند که: من بدون او دیگر نمیتوانم زندگی کنم، میگویند (یا اگر شرایطش نباشد، از ذهنشان میگذرد که): خاک، سرد است! و این یعنی هرچقدر داغداری و هرچقدر داغ هستی، میگذرد... شب اول دفن میگذرد، ختم گرفته میشود، سوم و هفتم هم. بازماندگان به خانه برمیگردند، جای خالی متوفی را میبینند و باز گریه، و این ماجرا تا چهلم و گذر سالها آنقدر تکرار میشود که... سرد میشود.
دروغ است که هر خاک سردی میآورد؛ هنوز بعد از گذشت ۵ سال و شش ماه داغ خانطومان بر دل مردم سنگینی میکند.
اردیبهشت تلخ ۹۵، ۱۶ رزمنده لشکر ۲۵ کربلای مازندران در این منطقه در حالی به شهادت رسیدند که آن ایام آتش بس اعلام شده بود، اما دشمن از این موضوع برای رسیدن به هدف شوم خود یعنی احاطه بر منطقه استراتژیک خان طومان که چند ماه پیش رزمندگان اسلام از چنگشان درآورده بودند، استفاده کرد.
محسن بهاری از رزمندگان مازندرانی حاضر در منطقه خان طومان اینگونه میگوید: «این منطقه به لحاظ جاده کمربندیای که ۸ کیلومتر است و داعش از این راه به ترکیه نفت میفروشد و تجهیزات نظامیانش را تهیه میکند، موقعیت استراتژیکی برای تروریستها محسوب میشود.
شهید عابدینی
ما در حال پیشروی و گرفتن این جاده بودیم و درصورت پیروزی قوای ما حلب به صورت کامل در محاصرهمان قرار میگرفت. ترکیه به تروریستها خبر داد که باید هر چه زودتر تکلیف این کمربندی و شاهراه روشن شود، چون در صورت بسته شدن آنجا توسط ایرانیها دیگر ارسال سلاح، مهمات و نیرو از این مسیر امکان پذیر نیست که در این صورت خیلی دوام بیاورید ۱۰ روز است.
روسیه شبانه روز در حال بمباران این منطقه بود تا اینکه آمریکا به روسیه اعلام کرد دو روزی دست نگه دارد و در واقع آتش بس شود و حملات توپخانهای و هوایی اش را متوقف کند تا کشتهها و زخمیها جمع آوری شوند.
آمریکا با این امر به نوعی دو روز روسیه را از بازی نظامی خارج کرد. گروههای مختلف تروریستی هم که بعضا با هم مشکل داشتند در این قضیه متحد شده و تصمیم گرفتند وضعیت خان طومان را مشخص کنند و بعد راجع به مشکلاتشان بحث کنند.».
اما شهید قنبری که از رزمندگان و جانبازان هشت سال جنگ تحمیلی نیز بوده در حال دیده بانی متوجه میشود دشمن در حال آماده شدن است. نیروهای حاضر در صحنه خود را آماده میکنند تا در صورت درگیری، علی رغم اینکه آتش بوده، بتواند منطقه را حفظ کند.
در خان طومان تپهای قرار دارد به نام تل اربعین که خانههایی با دیوارهای زرد روی آن بنا شده، به همین علت به خانههای زرد معروف هستند. اگر کسی بر این خانهها احاطه داشته باشد در واقع دست برتر را برای تصرف حلب خواهد داشت.
همانطور که پیش بینی میشد دشمن نقض آتش بس کرد و به شدت هر چه تمامتر منطقه و رزمندگان ما را زیر آتش خود قرار داد. آتشی که رزمندگان حاضری که از آن مهلکه جان سالم به دست بردند معتقدند در طول خدمتشان مثل آن را ندیدند. تقریبا برای هر نفر یک خمپاره شلیک میشد.
۷۰ رزمندگان مازندرانی در کنار رزمندگان فاطمیون و سوری حضور داشتند و جانانه با تمام وجود جنگیدند و سرانجام ۱۶ نفر از آنها به شهادت رسیدند. البته شهدای دیگری هم بودند، اما چون تعداد شهدای مازندرانی بیش از بقیه بود معمولا خان طومان را با آنها میشناسیم.
درگیری آنقدر شدید بوده که امکان برگرداندن پیکر شهدا وجود نداشته است. حتی چند رزمنده که اقدام به برگرداندن پیکرها میکنند توسط تک تیراندازهای تکفیری با تیر مستقیم به سرشان به شهادت میرسند.
ایستادگی این شهدای عزیز موجب شد تا تروریستها خواب تصرف کامل حلب را به گور ببرند. بهاری میگوید: «شهیدان سید طاهر و حسین مشتاقی در این مرحله شهید شدند و شهید قنبری دیده بان ما هم، چون در همان ساعت اول به شهادت رسید، توانستند پیکرش را به پشت جبهه برگردانند، اما بقیه ساعت ۴ به بعد شهید شدند و پیکرشان در دست نیروهای داعش ماند. قبلا به راحتی با گرفتن مبلغی پیکرها را میدادند، اما الان عربستان آنقدر در گوششان خواندند که جسدها را ندید تا خانوادههای آنها تا قیام قیامت در ذهنشان باشد که پیکر عزیزان شان ماند آنجا.»
وعده صادق حاج قاسم! شهید حاج قاسم سلیمانی در دیدارش با خانواده شهدا وعده داد که پیکرهای آنها بازخواهد گشت. این جمله سردار وعده صادقی بود که امروز در روزهایی که حاج قاسم نیست باز هم به وقوع پیوست.
همسر شهید کمالی از شهدای خانطومان گفت در دیداری که با حاج قاسم داشتیم به او گفتم: «ببخشید سردار میتونم یک سوال بپرسم؟ گفت: بله. پرسیدم: از شهدای خانطومان خبری نیست، پیکر همسرم و چند شهید دیگر هنوز برنگشته، و با حالت مستأصل گفتم: بالاخره برمی گردن؟! حاجی دوباره چند لحظه سکوت کرد و بعد سه مرتبه گفت: میان، میان، میان.
سخن از شهدای خانطومان برای قلم و زبان ما گزاف و سوزان است؛ حق همان بود که همسر شهید محمد بلباسی سال گذشته وقتی خبر تفحص مقتل همسرش را شنید، نوشت: «نمیدانم خبر درست است یا شایعه، شنیدهام که قرار است مقتل تو تفحص شود، شاید نیزه شکستهها را کنار بگذارند و پیکر رنجورت از دندان گرگها را بیابند، سخت میشود تو را از گودال برگرداند عزیزم، کاش بوریا داشته باشند... خواستم بگویم محبوبه هنوز روی حرفت حرف نمیآورد، حرف آخر را تو بزن، خواستی بیایی، بیا، قدمت روی چشم، به تو حق میدهم دامن دختر رسولالله، زهرای اطهر را به خاک سرد ترجیح دهی، ولی مرد مؤمن! بچهها دلشان پدر میخواهد، کاش میشد یک توک پا میان بوریا میآمدی و باز میرفتی، قدر یک نگاه، قدر یک لبخند.»