گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو- عباس اسماعیل گل؛ سینمای دفاعمقدس به عنوان ژانر اختصاصی سینمای ایران، در طول 40 سال گذشته همواره تصاویر ویژهای از رشادتها و زاویههای پنهان جنگ را به تصویر کشیده است. نگاهی به فیلمهای ساختهشده پیرامون فرماندهان، نقش آنها در جنگ و عملیاتهای جمهوری اسلامی ایران در دوران 8 سال دفاعمقدس را نشان میدهد. دوربین سینمای ایران همواره توجه ویژهای به قهرمانهای دوران دفاعمقدس داشته است. همچنین آثار سینمای ایران نشان داده پتانسیل خوبی برای ساخت آثاری از این دست با مشارکت نهادهای مختلف دارد و در چهلویکمین سال پیروزی انقلاب اسلامی هنوز نامهای درخشانی هستند که جایشان در ویترین سینمای ایران خالی است که امیدواریم روزی فرا رسد فداکاری و خدمات همه شهدا در آثار مختلف هنری روایت شود. اما دوران 8 سال دفاعمقدس آنقدر نامهای افتخارآمیز در خود جا داده است که ساخت فیلمهایی بر اساس زندگی آنها تا سالها میتواند سوژه فیلمسازان دغدغهمند باشد.
همچنین خبرهایی میرسد که در آینده قرار است روایتهای متفاوتی از برخی چهرههای تاثیرگذار 8 سال دفاعمقدس در قالب فیلم سینمایی ساخته شود. در تازهترین محصول سینمای ایران، موسسه اوج با ساخت فیلم «منصور» سراغ زندگی سردار شهید منصور ستاری رفته است که سیاوش سرمدی در مقام کارگردان و جلیل شعبانی در مقام تهیهکننده، آن را برای حضور در بخش مسابقه سیو نهمین جشنواره ملی فیلم فجر آماده میکنند همچنین فیلم سینمایی «تک تیرانداز» بر اساس زندگی شهید عبدالرسول زرین هم در این بخش حضور دارد. به این بهانه در این گزارش به مرور برخی آثار درخشان سینمای دفاعمقدس در وصف فرماندهان و نامآوران این دوران میپردازیم. آثاری که پرتره فرماندهان جنگ را روایت کردهاند.
«سرزمین خورشید» ساخته احمدرضا درویش در سال 1375 است که خسرو شکیبایی، گلچهره سجادیه و سعید پورصمیمی در آن به ایفای نقش پرداختند. این فیلم محمد جهانآرا در خرمشهر را به تصویر میکشد. جهانآرا در سالهای نخست از جنگ ایران و عراق بعنوان فرماندة سپاه پاسداران خرمشهر فعالیت میکرد و در عملیاتی چون نبرد خرمشهر و حصر آبادان، نقشی کلیدی ایفا کرد. فیلم «سرزمین خورشید»، شروع جنگ را نمایش میدهد که بیمارستانی در خرمشهر به محاصره دشمن درمیآید و از هوا و زمین مورد هجوم قرار میگیرد. محمد جهانآرا، فرمانده جوان سپاه خرمشهر، پیشنهاد میکند مجروحان و پزشکان با یک آمبولانس و لندرور، به دنبال جیپ به غنیمنت گرفته شده که در آن رزمندگان راه را باز میکنند، از بیمارستان خارج شوند. در شهر، نیروهای عراقی که در حال تسخیر شهر هستند، مقابل آنها ظاهر میشوند و رزمندگان برای نجات سرنشینان آمبولانس و لندرور، با عراقیها درگیر میشوند و به شهادت میرسند، سرنشینان لندرور نیز به اسارت گرفته میشوند.
«هیوا» ساخته رسول ملاقلیپور در سال 1377 است که دربارة شخصیت شیهد حمید باکری است. داستان فیلم درباره هیوا اکبری است که پس از گذشت پانزده سال از مفقود شدن همسرش حمید در بحبوحه جنگ، تصمیم میگیرد تا از مناطق جنگی و خانهای که در آن با همسرش زندگی میکرده، بازدید کند. امیر کرمی که اکنون سفیر ایران در سنگال است و زمانی جزو همراهان حمید در جنگ بوده میخواهد با هیوا ازدواج کند، ولی هیوا به رغم نشانههایی از کشته شدن حمید همچنان در پی شوهرش است. ملاقلی پور قهرمان اصلی فیلم خود یعنی هیوا را از شخصیت واقعی همسر شهید حمید باکری وام گرفته است. زنی که به گفته وی حضور همسرش را کاملا واقعی و عینی ترسیم کرده و از او حرف میزند.
«به کبودی یاس» به کارگردانی جواد اردکانی در سال 1387 ساخته شده است. فیلم «به کبودی یاس» داستان زندگی شهید غلامحسین برونسی را به تصویر میکشد که فرمانده تیپ جوادالائمه از لشکر ۵ نصر بود. این فیلم با نقل خاطرات اطرافیان، آشنایان و همرزمانش همراه است. در خلاصه داستان «به کبودی یاس» آمده است: برونسی فرماندهای است که لحظهای در اصول خود تردید نمیکند، برونسی از جبهه به شهر میآید تا همزمان عملیات خیبر را جمع کرده و برای عملیات بدر به جبهه بروند، اما هر یک از آنها مسائلی دارند که برونسی باید حل کند.
«شور شیرین» ساخته جواد اردکانی محصول 1388 است. این فیلم ماجرای آزادسازی شهر بوکان توسط یکی از فرماندهان جنگ را روایت میکند. داستان فیلم مقاطعی از زندگی شهید کاوه، یکی از فرماندهان کردستان را به تصویر میکشد که بوکان را آزاد میکند. شهید کاوه از فرماندهان سپاه پاسداران ایران در جنگ ایران و عراق بود، او در بدو تشکیل سپاه به عضویت سپاه مشهد درآمد و در ۲۲ سالگی به فرماندهی تیپ ۱۵۵ ویژه شهدا در غرب کشور که بعدها به لشکر ارتقا یافت، منصوب شد. او در شهریور ماه ۱۳۶۵ و در حین عملیات کربلای۲ به شهادت رسید.
فیلم در کردستان آغاز میشود، در جاده سقز. داستان فیلم، داستان پدری است که برای حضور در مراسم عقد پسرش راهی مناطق غرب کشور که ضد انقلاب درآنجا حضور پررنگی دارد، شده است. در میانه راه نیروهای حزب دموکرات آنان را از ماشین پیاده میکنند و به اسارت میگیرند. نهایتا پدر خانواده از طرف ضد انقلاب مامور میشود تا برای به چنگ آوردن شهید کاوه با دشمن همکاری کرده و خانواده خود را نجات دهد.
«زیباتر از زندگی» ساخته انسیه شاهحسینی محصول 1390 است که در این فیلم زندگی شهید محمدحسین علمالهدی فرمانده حماسه هویزه به تصویر کشیده شده است. با شروع جنگ تحميلي، حسين علمالهدي فرمانده سپاه هويزه، به همراه نيروهاي مردمي به کمک مردم روستاها ميشتابند، اما با دست خالي. نيروهاي ارتش، عليرغم مخالفت بنيصدر، به کمک آنها شتافته و ضمن ارائه کمکهاي تسليحاتي، در يک عمليات مشترک، دوش به دوش هم بر دشمن يورش ميبرند.
حسین علمالهدی به عنوان فرمانده سپاه هویزه از محور (جنوب هویزه) چند کیلومتر قبلتر از تانکها حرکت کرد و در مدت ۵ ساعت قبل از شروع عملیات ۲۰ کیلومتر از اراضی اشغالی را آزاد و چند هزار عراقی را اسیر کردند. پس از پاتک عراق، از سوی فرماندهی ارتش، به نیروهای زرهی دستور عقبنشینی داده میشود. به دلیل نابسامانی اوضاع این دستور به بعضی از واحدها از جمله علمالهدی و ۶۰ تن از افرادش با وجود داشتن بیسیم ابلاغ نمیشود و آنها بیخبر از عقبنشینی تانکها در دام نظامیان عراقی میافتند و پس از انهدام تعداد زیادی از تانکهای عراقی و کشته شدن افرادش، خودش نیز شهید میشود.
«یوسف هور» به کارگردانی علی شادروان محصول 1392 است. این فیلم به زندگی سیدعلی هاشمی یکی از فرماندهان جنگ میپردازد که بخشهایی جالب از زندگی، مبارزات و شهادت این فرمانده در منطقه هور را به تصویر میکشد.
شهید هاشمی یکی از فرماندهان سپاه در جبهه جنوب در استان خوزستان بود که از ابتدای جنگ حضور فعالی داشت و به ویژه در زمانی که جنگ در جبهه سوسنگرد شدت داشت وی در آن منطقه فعال بود، اما نام شهید علی هاشمی با قرارگاه نصرت و تلاشهای شبانهروزی و گروه وی برای بررسی منطقه هورالهویزه به منظور انجام عملیات خیبر و بدر گره خورده است.
«چ» به کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا در سال 1392 ساخته شد. این فیلم داستان علی اصغر وصالی و مصطفی چمران دو فرمانده جنگ را به تصویر میکشد. فریبرز عربنیا نقش مصطفی چمران و بابک حمیدیان، نقش علی اصغر وصالی را به عنوان فرمانده پاسداران حاضر در شهر پاوه در این فیلم ایفا میکنند.
در اواخر مرداد سال ۱۳۵۸، مصطفی چمران (فریبرز عربنیا) از طرف دولت موقت مأموریت پیدا میکند به پاوه برود و درگیری داخلی بهوجودآمده در آنجا را خاتمه دهد. سه رأس درگیری موردنظر را مردم پاوه، کردهای جداییطلب و رزمندگان پاسدار تشکیل میدهند. چمران با تکیه بر نگاه عرفانی و بینش صلحجویانهاش، هم باید در برابر جسارت و میل به عدالتطلبی اصغر وصالی (بابک حمیدیان) به عنوان فرمانده پاسداران مستقر در پاوه مقاومت کند و هم عنایتی (مهدی سلطانی) به عنوان رئیس کردهای شورشی را قانع کند که دست از درگیری بردارد. چمران دو روز سخت و طاقتفرسا را پشت سر میگذارد، در حالیکه نیروهای معارض در حال تسخیر شهر هستند. تا اینکه به فرمان مستقیم امام خمینی نیروهای رزمی کافی از مرکز به سرعت به محل اعزام میشوند و درگیریها پایان مییابد.
«ایستاده در غبار» ساخته محمدحسین مهدویان ساخته سال 1394 است که دربارة زندگی احمد متوسلیان است که در بحبوحه جنگ ایران و عراق است که به دستور محسن رضایی فرماندة وقت سپاه و با تأیید سید علی خامنهای (رئیسجمهور وقت) در بحبوحه جنگ ایران و عراق به همراهی تعدادی رزمنده به سوریه اعزام میشوند تا از آنجا برای یاری حزبالله لبنان و مبارزه با اسرائیل به جنوب لبنان بروند، اما با مخالفت امام خمینی(ره) برای این عملیات از آنها خواسته میشود که به ایران برگردند. اما متوسلیان به بیروت رفته و از آنجا با همراهی سید محسن موسوی (کاردار ایران در لبنان) برای بررسی وضعیت میرود که دیگر از سرنوشت او و همراهانش خبری در دست نیست.
«ماجرای نیمروز رد خون» فیلمی ساخته محمدحسین مهدویان محصول 1397 است که بخشی از زندگی شهید صیاد شیرازی به عنوان فرمانده عملیات مرصاد در آن به تصویر کشیده شده است. روایت کلی این فیلم پیرامون اتفاقات بعد از پایان جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۷ و عملیات مرصاد است. عملیات مرصاد یا عملیات فروغ جاویدان نام نبردی است که توسط سازمان مجاهدین خلق طرحریزی شد و میان جمهوری اسلامی ایران و سازمان مجاهدین خلق در اواخر جنگ ایران و عراق، در سال ۱۳۶۷ درگرفت. فرماندهی نیروهای ایرانی در این عملیات بر عهده شهید صیاد شیرازی و فرماندهی مجاهدین خلق در این ماجرا مسعود رجوی بود. پس از چند روز درگیری در نهایت نیروهای ایران بر سازمان پیروز شدند و تعداد زیادی از نیروهای مهاجم در این نبرد کشته شدند.
داستان فیلم «ماجرای نیمروز رد خون» این گونه روایت میشود که نیروهای امنیتی ایران متوجه حضور نفوذیهای سازمان مجاهدین خلق در جبهه میشوند و با ارسال دو مأمور امنیتی به بغداد میخواهند قبل از شروع عملیات فروغ جاویدان، عباس زریباف فرمانده این عملیات را ترور کنند، اما داستان طور دیگری رقم میخورد.