به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، سردار شهید حسن طهرانی مقدم یکی از نوابغ نظامی و علمی کشور است که توانست تشکیل و توسعه صنعت موشکی ایران را کلید بزند. او نیز همانند بسیاری از شهدای شاخص و بزرگ کشور، روزهای نوجوانی و جوانی اش با مبارزات انقلابی و تلاش برای به ثمر نشستن خون شهدای انقلاب عجین شده بود. حسن طهرانی مقدم ۶ آبان ۱۳۳۸ در محله سرچشمه تهران متولد شد. یعنی وقتی انقلاب اسلامی به پیروزی رسید ۱۹ ساله بود. اما در همین سن هم کارهای بزرگی در مسیر مبارزه با رژیم ستمشاهی انجام داده بود.
روایتی از روزهای مبارزات انقلابی شهید طهرانی مقدم در ادامه میآید: در واقع معلوم نشد آخر برادران طهرانی مقدم چطور انقلابی شدند. علی، حسن را انقلابی کرد یا حسن، علی را؛ یا محمد هر دویشان را. شاید هم دعای مادر و پیگیری او بود که سه برادر افتادند در یک مسیر. نه اینکه احمد و فریده توی این خطها نباشند، ولی آنها که بزرگتر بودند، سرشان به کار و زندگی مشغول بود.
فریده (خواهرشان) خودش درست کردن کوکتل مولوتوف را یادشان داد. معلم شیمی دبیرستان بود و این چیزها را بلد بود. ولی حسن و علی مثل شاگردهایش نبودند که هر چه میگوید را قبول کنند. چند بار که به شیوه فرید بمب دستی ساختند، دیگر خودشان صاحب سبک شدند و روشهای معمول برایشان بچه بازی شد.
تازه زمزمههای انقلاب شنیده میشد که حسن با چند نفر از دوستانش در زیرزمین نسبتا تاریکی جمع شدند که یاد بگیرند چطور با سه راهیهای لوله آب، نارنجک درست کنند. بیستم بهمن ۱۳۵۷ خبر درگیری نیروهای گارد با همافران مردم را به خیابانها کشانده بود. حسن طهرانی مقدم با چند نفر از دوستانش در خیابان نیروهوایی نارنجکهای دست ساز را پای دیوار ساختمان تسلیحات گذاشتند. با انفجار نارنجکها راه مردم به داخل ساختمان باز شد و مردم برای مقابله با گارد مسلح شده بودند.
حسن از همه زودتر انبار اسلحهها را پیدا کرده بود و بزرگترین اسلحهای که دید را برداشته بود. هنوز آنقدر ریز و کوچک بود که اسلحه تا پایینتر از زانویش میآمد. مثل برادرانش احمد و محمد سربازی نرفته بود که سلاحها را بشناسد. برای همین هم تا قبل از اینکه به خانه برسد و احمد بگوید: «چرا این لوله را آوردهای اینجا؟» فکر میکرد که آتش بار دستش گرفته است. همین بود که بعدها همیشه به بچههای زیر دستش در موشکی هم میگفت: «من از جایی شروع کرده ام که فرق لوله و سلاح را نمیدانستم.»
محمد همان روزها از سربازی فرار کرده بود و کانالهای خاص خودش را برای مبارزه داشت. علی هم دانش آموز بود و فقط بعضی از ماموریتهای سخت همراه حسن میآمد. باقی وقتها با چند تا از بچهها در تظاهراتها میچرخید و برای حسن اطلاعات جمع میکرد. دیگر مثل چند سال پیش نبود که محمد و علی تمام وقت در مسجد باشند و حسن وقتش را بین فوتبال، مسجد، مدرسه و کارهای دیگر تقسیم کرده باشد.
بعد از سحری، علی به بهانه مسابقه دو، حسن خواب آلوده را از خانه بیرون میکشید و تا خود مسجد میدواند تا از نماز جماعت صبح جا نماند.
محمد؛ برادربزرگش مسئول گروه سرود مسجد حضرت زینب (س) بود. حسن و برادر کوچکترشان علی هم در همان گروه بودند. گروه سرودی که روز دوازدهم بهمن سال ۵۷ سرود «خمینیای امام» را خواند.
تا قبل از ۱۲ بهمن سال ۱۳۵۷ حسن طهرانی مقدم همه شبها را میخوابید. اما بعد از آن بود که شب بیداری برایش تبدیل شد به موضوعی عادی و تکراری. اوایل که اسمش را در تیم حفاظت از امام نوشته بود و خواسته بود تا صبح اسلحه به دست جلوی مدرسه رفاه کشیک بدهد، عادت به بیداری نداشت و تند و تند خوابش میبرد. آنقدر که پستش را از او گرفته بودند و فرستاده بودند که بخوابد. اما بعدها که عضو کمیته شد و شبها تا به صبح توی خیابانها برای حفظ امنیت مردم کشیک میایستاد، چشمش به بی خوابی عادت کرد.