کد خبر:۹۲۲۹۰۹
یادداشت| به بهانه اکران آنلاین؛

«شنای پروانه»؛ فیلمی که پایش روی زمین است

محمد کارت، فیمساز جوانی‌ست که سال‌ها در در سینمای مستند کار کرده. این عقبه به او کمک کرده تا نسبت پررنگ و جدی‌تری با واقعیت داشته باشد. شنای پروانه بیش از هر چیز مدیون تجربه زیسته محمد کارت، و شناخت او از آدم‌های جنوب شهری و حاشیه‌نشین است. به عبارت دیگر شناخت واقعیت.

«شنای پروانه»

گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو- فردین آریش؛ مشکل بسیاری از فیلم‌ها و فیلمسازان ایرانی انقطاع از واقعیت است. نتیجه آنکه با عده‌ای فیلمساز محفلی، با زیست‌هایی نحیف و مستقل از جامعه طرفیم که معلوم نیست در کجای این سرزمین و در چه زمانی زندگی کرده‌اند که تا این حد بی‌ربط از مردم و زمانه‌شان هستند.

آن‌ها تصور می‌کنند به مدد تخیل می‌توانند بی‌نیاز از واقعیت دست به تولید بزنند و اثر درخوری بسازند، حال آنکه تخیل مستقل از واقعیت نیست، بلکه ادامه واقعیت است. آنچه مستقل از واقعیت است، توهم است. از این گذشته، واقعیت به اندازه کافی تناور و مملو از ایده‌ها و سوژه‌ها و موقعیت‌های دراماتیک و ناب هست. باید به جای انزوا و گریز از واقعیت، به استقبال آن رفت.


محمد کارت، فیمساز جوانی‌ست که سال‌ها در در سینمای مستند کار کرده. این عقبه به او کمک کرده تا نسبت پررنگ و جدی‌تری با واقعیت داشته باشد. در سینمای مستند الزام به واقعیت بیشتر به چشم می‌خورد و فیلمساز ناگزیر از پایبندی به واقعیت است. این وجه تمایز و برگ برنده کارت، در اولین فیلم بلند سینمایی او هم نیز مشهود است.

«شنای پروانه»

شنای پروانه بیش از هر چیز مدیون تجربه زیسته محمد کارت، و شناخت او از آدم‌های جنوب شهری و حاشیه‌نشین است. به عبارت دیگر شناخت واقعیت. شناختی که در جزئیات بکار گرفته شده در تصاویر و موقعیت‌ها، جنس و نوع دیالوگ‌ها که اندازه دهن شخصیت‌هاست و بیرون نمی‌زند، و به طور کلی، در همه فیلم مشهود است. نتیجه اینکه شنای پروانه با اینکه به اندازه کافی تلخ است، اما آزاردهنده و سیاه نیست. اگزوتیک هم نمی‌شود و حد نگه می‌دارد.


شنای پروانه ریتم خوبی دارد؛ و این بیش از هر چیز به خاطر فیلمنامه است. آن‌طور که رابرت مک‌کی در کتاب مهم و خواندنی خود «داستان، ساختار، سبک و اصول فیلمنامه نویسی» می‌گوید: «در یک داستان خوب، پیشروی صحنه‌ها و سکانس‌ها همراه با افزایش سرعت است. ما در حرکت به سمت نقاط اوج پرده‌ها، از ریتم و تمپو استفاده می‌کنیم تا صحنه‌ها را بتدریج کوتاه‌تر و تحرک درون آن‌ها را بتدریج سریعتر نماییم. تعلق یک صحنه به نقطه اوج به معنی کوتاه و انفجاری بودن آن نیست بلکه به این معناست که در آن تغییری بنیادی به وقوع می‌پیوندد.»

«شنای پروانه»

به عبارت دیگر، این طول صحنه‌هاست، که ریتم را تعیین می‌کند و در شنای پروانه، تعدد موقعیت‌ها و جابجایی کاراکتر اصلی -در راستای کشف معمای فیلمی که باعث مرگ پروانه شده- فیلم را پیش می‌برد و اجازه خستگی به مخاطب نمی‌دهد.


شنای پروانه فیلم شخصیت هم هست. ما جابجا و به وفور تنهایی‌ها و غم و سرگشتی درونی حجت –جواد عزتی- را در طول فیلم شاهدیم. لحظه‌ای هست که روی سکوی توی حیاط خانه پدری نشسته و بدنش به یک‌سو کج شده. در خود غرق است و از غمی بی‌نهایت سرشار. خودش را مسئول مرگ پروانه می‌داند و دارد از درون خودش را می‌خورد.

«شنای پروانه»

همه این حس‌ها به لطف بازی درونی و خوب جواد عزتی برای مخاطب ساخته می‌شود. به نظرم از بازی شلوغ و اُوراَکت امیر آقایی –هاشم- کار به مراتب سخت‌تر و پیچیده‌تری را انجام داده که در جشنواره فجر آن‌طور که حقش بود دیده نشد. از نقش و بازی پدر خانواده هم نباید غافل شد. شخصیتی سمپاتیک و مهربان با یک بازی ساده –گویی فاصله‌ای بین نقش و بازیگر وجود ندارد- که در خاطر می‌ماند.


با این وجود شنای پروانه فیلم درخشانی نیست. نحوه گره‌گشایی و برملا شدن معمای فیلم کمی ساده‌سازی شده است و می‌توانست منطق و شکل بهتری داشته باشد. شخصیت‌پردازی هاشم هم می‌توانست کیفیت بهتری داشته باشد و واکاوی دقیق‌تری از او بدست می‌داد. اما تا همین جا هم با فیلم خوبی طرفیم که می‌توان در قحطی سینمای بی‌مسأله و اخته ایران از تماشایش لذت برد و امیدوار به فیلم بعدی فیلمساز جوانش بود.

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار