به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، یکی از معضلاتی که در جامعه دیده میشود آدرسِ درست به نوجوانان و جوانان نسل جدید است که قهرمانان واقعی خودشان را بشناسند. بخش عمدهای از این رسالت را صدا و سیما برعهده دارد که در دهههای قبل بیشتر به چشم میخورد و البته با شروعِ سریالهایی مثل شهید باکری و شهید صیاد شیرازی و امثال این مجموعهها شاید بتوان این نسل را با حقیقتهایی مواجه کرد که همیشه دیدنی و فرهنگسازند. اما همیشه در فرآیند تحقیق و پژوهش دچارِ شتابزدگی شدهاند که یا کارها ماندگار نشدهاند و یا به پرترهها و شخصیتها لطمه زدهاند.
همان اتفاقی که بسیاری از جمله امین زندگانی بازیگر شناخته شده سینما و تلویزیون را نگران کرد درباره تولید و ساخت کارهایی مثل "حاج قاسم سلیمانی" اتفاق بیفتد و یا حتی فقدان خط و مشی و برنامهای برای تولید آثاری برای زنده نگه داشتن یاد شهدا و معرفی قهرمانان واقعی دفاعمقدس که خانوادههایشان این انتظار و توقع را از رسانه ملّی دارند تا جوانان این اقشار را بهتر بشناسند شاید در انتخاب سبک زندگی و پرورش شخصیت در خانوادهها حرکت رو به جلویی را شاهد باشیم.
برای پیگیری این موضوع به سراغِ امین زندگانی بازیگر سینما و تلویزیون رفتیم و با او لحظاتی به گفتگو نشستیم که چرا در این سالها کمتر به سراغِ چنین آثار فرهنگسازی رفتهایم و برنامه و خط مشی که به صورت نظاممند و با قاعده باید حاکم باشد؛ مشروح این گپ و گفت را در ادامه بخوانید:
نه میتوانم بگویم موفق عمل نکردیم و نه میتوانم بگویم موفق عمل کردیم؛ به هزار و یک دلیل، بد عمل کردیم. کسانی که تمایلی داشتند به ساخت چنین آثاری، شاید از مشاوره با عزیزانی که عرصه رسانه و عرصه سینما را خوب میشناسند استفاده نکردند یا بالعکس کسانی که به دلایلی مثلاً مناسبت یا باکسِ پخش خاصی بوده، چنین آثاری را ساختند اشراف کاملی به فرهنگ این قضایا نداشتند و البته یک عامل سومی هم وجود داشت؛ همانطوریکه بزرگی اعلام کردند در ساخت کارهای جنگی چرا دشمن آنقدر ضعیف نشان داده میشود، پس چرا ما ۸ سال جنگیدیم؟ در حالی که اگر رشادت و شجاعت رزمندگان ما نبود الان مرزها جا به جا بود و کشور الان سر جای خودش نبود.
به نظرمن ما بد عمل کردیم حمایتی که باید از آثار این چنینی اتفاق بیفتد، را شاهد نبودیم؛ اتفاقاً تولید چنین آثاری، به گوشهای رانده شد. خود من کار سینمایی با آقای بهمنی داشتم که در بخش مسابقه جشنواره فیلم فجر این کار، داوری نشد. در واقع فراموش کردند این کار را قضاوت کنند. بحث آثار دفاع مقدس پیش میآید و بزرگانی از جنگ و شهدا، آن حمایتی که توقع دارند نمیشود و جایی معضلاتی وجود دارد براساس استنادات زندگی آن بزرگواران و در بسیاری از موارد خانوادهها مساعدت نمیکنند و در برخی از مواقع نیز نیازهایی که برای ساخت یک اثر سینمایی و تلویزیونی وجود دارد مثل استفاده از تخیل نویسنده، مخالفت میشود و یک کلاف سردرگمی که نیاز به کارشناسی دارد؛ واقعاً سالها سوژههای بسیار درجه یکی در این زمینه داریم که میتوانیم بسازیم و در عینحال الگوسازی بکنیم.
من فکر میکنم برای چنین رویکردی الان برای سال ۱۴۰۰ دیر است. باید کنداکتوری تنظیم کنیم که براساس اولویتهایمان در چنین آثاری پیش برود. زندگی چه کسی و چه شهید بزرگواری را تبدیل به اثر سینمایی و تلویزیونی کنیم؛ که نیاز به کار تحقیقی و پژوهشی دارد. الزاماً از ترکیب کارشناس و در حوزه صنعت فیلمسازی و کارشناس در حوزه شناخت فرهنگ دفاع مقدس و این بزرگواران عزیزی که جان برکف از شهدا بهره ببریم. این تلاقی فکر میکنم خیلی کم اتفاق میافتد و آثاری مثل از کرخه تا راین، دیدهبان و کارهای این چنینی ساخته شد، این تلاقی به وجود آمد آثار ماندگاری ساخته شد که آدمها با آن کارها و مجموعهها ارتباط گرفتند. در این راستا باید تعامل بین تفکرهای مختلف داشته باشیم تا به اثر مطلوب برای همگان برسیم.
به هر حال اگر قرار است اثری در ارتباط با شهدای بزرگوارمان در حوزههای مختلف و دفاع مقدس ساخته شود نباید به گونهای این آثار تولید شوند که گویی فیلمساز و مجمومه عوامل کار تنها توجهشان به طیف خاصی از جامعه بوده است. ما باید برای نسلی این کارها را بسازیم که این الگوها و قهرمانان را نمیشناسند؛ اینجاست ما دچار مشکل میشویم، چون با کارشناسی و شناخت سلایق و ذائقهها پیش نمیرویم؛ در واقع زبانِ این نسل را نمیشناسیم تا بتوانیم برای آنها حرف بزنیم نه به زبان خودمان، بلکه به زبانی که آنها کاملاً میشناسند. اما متأسفانه در عمل فرسنگها با این نسل فاصله داریم و به این فرهنگ اشراف ندارند. معمولاً این طور میشود که از عبارت و کلیدواژه "خودی و غیرخودی" استفاده میکنیم.
فلان فرد باید این کار را کارگردانی کند یا این طیف و عده خاص، این اثر را بسازند. در حالی که باید به تخصص آدمها در حوزههای مختلف توجه کنیم و بتوانیم با شناخت درست نیاز جامعه با مسائل برخورد کنیم. برای اینکه دستاندرکاران امر بتوانند تصمیم بهتری برای رویکردها و اولویتهای سریالسازیشان بگیرند در وهله اول باید اولویتها پایهای سنجیده شوند و کارشناسان دور هم جمع شوند تا جنبهها و جذابیتهای بصری و سینمایی و داستانسرایی سر جایِ خودشان درست انتخاب شوند.
مگر میشود که دوست نداشته باشم در چنین اثری ایفای نقش کنم. اما نکتهای که برایم قابل توجه بود، بعد از شهادت ایشان خیلیها فکر کردند این کار باید به سرعت ساخته شود. همچون تندیسهایی که ساخته شد که بدون هیچ نظارتی بیش از اینکه تأثیرگذار باشد بیشتر لطمه زد. فکر میکنم در اینگونه موارد بیش از ضوابط، روابط مؤثر است و بیشتر میگویند اگر فلان دفتر با مشخصات و سابقه کاری بخواهند یا فلان فرد، تمایل داشته باشد چنین اثری را به او واگذار کنند در حالی که باید اینگونه کارها که خیلی حائز اهمیتاند را به افرادی واگذار کنند که به لحاظ تکنیک و شناخت فیلمنامه از تسلط خوبی برخوردار باشد. من وقتی این اتفاقات شتابزده را میدیدم نگران میشدم که چنین اثر مهمی مشمول این عجله و شتابزدگی نشود. فکر میکنم ساخت آثار چنین بزرگانی، به مسابقهای تبدیل میشود که هرکسی روابط بیشتری داشته باشد موفقتر خواهد بود؛ در حالی که ساخت و تولید و تأثیرگذاری آن آثار، قدری ارزشمند و حائز اهمیت است که دیگران فکرش را بکنند.
اگر اثری با اعتقاد قلبی و برپایه تخصص و تکنیک ساخته شده، ماندگار شده است؛ باید راه را برای ورود جوانان علاقهمند این حوزه که بسیار تکنیک سینما و رسانه را میشناسند، باز کنیم و به کمک پیشکسوتان، آن اتفاقات ماندگار دورههای گذشته را تکرار کنیم. باید دست از دخالتهای سلیقهای برداشت و نگذاریم اینچنین رویکردهایی، سینما و تلویزیون ما را همچنان بدون قهرمان واقعی تنها بگذارد. به گونهای که اعتقاد دارم گاهی از یک موضوع خوب، بد دفاع میشود و یا آنقدر شعارگونه رفتار کردهایم که آن شخصیتها دور از دسترس خواهند بود. گویی موجودات آسمانی بودند و فقط روی زمین صرفاً زیست داشتهاند. جایی برای مخاطب نگذاشتیم که بتواند با آن شخصیتها همذاتپنداری درستی داشته باشند؛ در حالی که باید میان مخاطبین و آن قهرمانان، نقاط اشتراک زیادی ایجاد کنیم تا افراد بدانند برای خوب شدن باید از چه مشخصههایی بهره ببرند. حیف است که از منابع ارزشمند جنگ و زندگی شهدایمان بهره نمیبریم که میتوانند زمینهساز بسیاری از آثار ماندگار تلویزیونی و سینمایی شوند.
گردانندگان رسانه بزرگی به عنوان صداوسیما قاعدتاً با طیف گستردهای از مخاطب سر و کار دارند و ساخت آثاری که باب طبع همه مخاطبین باشد، کار دشواری است. فکر میکنم صداوسیما یکی از نهادهایی است که به خاطر بازیهای سیاسی، بسیار لطمه دید. شاید در حقیقت این لطمه را بیش از هرکسی هنرمندان دیدند. با تزریق بدموقع بودجه، خیلی از پروژهها مشکل پیدا کردند و خیلی از اتفاقاتی که شاید ما اندکی خودگردان میتوانستیم باشیم به عنوان خانواده صدا و سیما، شاید آثار بهتری تولید میشد. من همیشه فکر میکنم راضی نگه داشتن مخاطب کار بسیار سختی است و من مدتها نظری راجع به عملکرد رسانه ندارم، چون همهچیز را همانگونه میشنویم، میفهمیم و اطلاع پیدا میکنیم، نیست و لایههای مختلفی در هر معضل و مشکلی وجود دارد. شاید یک موقع خویشتنداری میخواهد فرد دچار موجِ اتفاقات نشود و بخواهد لطمهای به جایی بزند که سالها خودش در آنجا فعال بوده است.
من فکر میکنم وجود رسانههای تصویری به عنوان رقیب خیلی خوب هم هست، اگر رقابت نباشد پیشرفتی بهوجود نمیآید. اما خوب است همسانسازی اتفاق بیفتد؛ ما ببینیم چه عواملی باعث موفقیت سریالها در نمایشخانگی میشود و آن عوامل یا آن محدودیتهایی که نمایشخانگی را خیلی کمتر از تلویزیون محدود میکند، چیست؟ باید اتفاقاتِ میان این دو، به یک تعادل نسبی برسند؛ در حقیقت خودمان با خودمان به جدل نیفتیم! یک مقداری رویکردهای جدیدتری داشته باشیم نسبت به خواستِ بیننده و مخاطبمان و اینکه در حقیقت فرهنگ سلیقهسازی هم ایجاد کنیم. یعنی اینکه زمانی متأسفانه بازار تقاضا جنس کار را تعیین میکرد و ما نتوانستیم خط بینابینی را پیدا کنیم. هم سمت بازار تقاضا حرکت کنیم و هم بازار تقاضا را ارتقای سلیقه بدهیم و در واقع خواسته و توقعشان را بالا ببریم. در صورتی که نیاز مخاطب شناسایی شود مخاطب به آثار ساخته شده توجه نشان میدهد و متأسفانه در تعریف، ما اینگونه رفتار کردیم براساس خواست مخاطب اثری را بسازیم، اما تقریباً به فرهنگ سلیقهسازی و ارتقای سلیقه مخاطب، توجهی نشد.
این غفلت ما است که خلأهایی بهوجود میآید ما از اصل خودمان دور بشویم و چیزی را جایگزین نداشته باشیم؛ چطوری بسازیم جذاب و مخاطبپسند باشد و در حقیقت نسل جوان ما به این سمت برود. مدیران فرهنگی ما باید بپذیرند غفلت کردهاند؛ شبکههای ماهوارهای و برخی از رسانههای غربی سبک خودشان را دارند و کار خودشان را میکنند؛ اگر میلیونها بار توسط نوجوان ما دیده میشوند، ما چه جایگزینی برای آن نوجوان تهیه کردهایم و یا اینکه چقدر نوجوانمان را میشناسیم و میدانیم او در چه دنیایی زیست میکند و به چه ملزوماتی نیاز دارد.
یکی دو کار پیشنهاد شده برای اردیبهشتماه؛ قرار است فیلمبرداریشان شروع شود، اما به هیچ قطعیتی نرسیدهایم. یک مقداری شاید سن بالا میرود آهستهتر تصمیم گرفته میشود تا مثلِ گذشته هیجانزدهتر انتخاب کنیم. در حال حاضر کار خاصی به عنوان بازیگری در دست ندارم و چند پیشنهاد کاری بوده با هیچکدام به هیچ نتیجهای نرسیدهایم؛ اگر قسمت بود پروژهای باب طبع بود برای تابستان، انشاءالله کاری خواهیم کرد.