گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو- نرگس روزبه؛ «رئیس صداوسیما از رئیس جمهور عذرخواهی کرد»، این جمله قبل از اینکه تیتری باشد در یکی از سایتهای خبری، تیری بود برپیکرهٔ رسانهملی. درسالهای اخیر برای صداوسیما اتفاقهایی افتاد که فرسخها آن را از نفسِ رسانه بودن دورکرد و حالا با سرچ واژهٔ «عذرخواهی» و «صداوسیما» به تیترهایی میرسیم که به احتمال زیاد در دراز مدت همهجور نتایج نامطلوبی را همراه خود خواهد داشت. وضعیتی که عوامل خودش را دارد، اما مهمترین آن بیمعنایی و گمگشتگی ناشی از پناه بردن رسانه به پیلههای محافطهکاری است؛ محافظهکاری که برای به یادآوردنش هرکس مثالهای محبوب خودش را دارد.
محدودیتهای خودخواسته که چهره واقعی رسانه را مخدوش و آن را با خطر پذیرفته نشدن مواجه کرد. صداوسیما جز معدود نهادهایی است که از مردم و مسئولین تا اصلاحطلب و اصولگرا، حزباللهی و غیرحزباللهی از عملکرد آن راضی نبودند. نه مردم صدای خودشان را از این رسانه شنیدند و نه مسئولین از بازتاب عملکرد و خدماتش در رسانهملی رضایت داشتند. رسانه بحث مدرن پیچیدهای بود که مدیران سالها که از آن تلقیهای سادهانگارانه داشتند و حالا بابت تمام این فرصت سوزیها یک عذرخواهی به مردم بدهکارند.
اینکه ایجاد بایدها و نبایدها برای هر رسانه لازم و ضروری است، انکار ناپذیر است، اما گذر از مصلحتاندیشی و رساندن رسانه به مرحله محافظهکاری رویکردی است که توجیه پذیر نیست.
محمدامین ایمانجانی مدیرمسئول روزنامه فرهیختگان چندی پیش در نشستی در دانشگاه امیرکبیر با موضوع «محافظهکاری در رسانه با رویکرد ویژه صداوسیما» پیرامون مرز باریک بین مصلحت اندیشی و محافظهکاری، گفت: «درک مصلحت، ایجاد مصلحت و مدیریت مصلحت در یک رسانه کار بسیار عقلانی است، اما مشکل از زمانی شروع میشود که مدیران رسانه نمیتوانند مصلحتاندیشی را از محافظهکاری تمیز دهند. گاهی میگویند محافظهکاری از اول انقلاب هم بود و اتفاقاً خیلی هم خوب بود، اما آقایان نمیدانند که آن مصلحتاندیشی بود نه محافظهکاری. محافظهکاری حاصل مصلحتاندیشیهای مدیریت نشده است. زمانی که رسانه آنقدر مصلحتها را زیاد میکند که خودش هم در دام محدودیتها میافتد؛ و رسانهای که دچار محافظهکاری شود یعنی رسانهای که به فکر قدرت است و این رسانه، رسانهای است که مخاطبش را برای رسیدن به امر دیگری از دست میدهد.»
ایمانجانی ادامه داد: «در رسانههای ما جنگ سوریه همیشه به نفع جبهه مقاومت درحال پیشرفت بود. ما هیچ وقت شکستها را نگفتیم و این درحالی بود که مخاطب همزمان پیگیر این اخبار از رسانههای دیگری هم بود که شکستها و پیروزیها را در کنار هم داشت و برای مخاطب سوال میشد که خب چرا در رسانهٔ ما همهاش پیروزی؟ و دقیقا مرز محافظهکاری و مصلحتاندیشی همینجاست؛ و هنر رسانه ایجادمصلحت است، حتی مصلحتی که در آن بحران باشد.»
مدیرمسئول روزنامه فرهیختگان درباره رعایت توازن بین مصلحتاندیشی و رادیکالیسم نیز گفت: «هرچقدر که مصلحتاندیشیهای مدیریت نشده میتواند به جامعه و مخاطب ضربه بزند، فضای رادیکال کنترل نشده هم میتواند مخاطب را دچار آسیب کند. وقتی رسانه یک مرتبه فضا را رادیکال میکند و مثلا در برنامههای گفتگو محور، موضوع را به سمت نقدهای تند و غیراصولی میبرد و روی فرعیات میماند، برعکس به فضای محافظهکاری کمک میکند و دوباره رسانه دچار بحران میشود. اما اگر نقد روی موضوعات اصلی پیشبرود حواشی ایجاد نمیشود و به مصلحتاندیشی درست هم کمک میکند.»
سیدعلی میرفتاح سردبیر مجله کرگدن و سردبیرسابق روزنامه اعتماد نیز در این نشست دربارهٔ اهمیت رعایت مرز بین رادیکالیسم و مصلحتاندیشی میگوید: «به همان اندازه که مدیریت مصلحتاندیشی سخت است، مدیریت رادیکالیسم هم هنر میخواهد. سالها در دهه ۷۰ و ۸۰ هر روزنامهای حرف از فساد زد، آن را تعطیل کردیم. بیتوجه به آنکه خبرنگاران چشم و گوش جامعه هستند و هرنقطهای که فلان مسئول نمیتواند ببیند، قرار بود خبرنگار ببیند. حالا یکمرتبه بعد از آن همه بگیرو ببند فضا را آنقدر روی موضوع فساد باز کردیم که هررسانهای را باز میکنیم فساد بیرون میزند.
روزنامه را بازمیکنیم حرف فساد است، تلویزیون روشن میکنیم همانطور، خبرگزاری را بازمیکنیم همه اخبار فساد؛ خب مخاطب نمیگوید این چه جامعهای است که همهاش فساد است؟ ما توجه نمیکنیم که این رادیکالیسم مدیریت نشده هم تزریق ناامیدی میکند. ولی حالا اگر قبلتر حساب شده و سیستماتیک اجازه میدادید مطبوعات چندوقت به چندوقت از فساد بنویسند یک شوروحالی هم در جامعه بوجود میآمد و مردم آماده پذیرش اخبار بعدتر میشدند. منتهی ما حتی راه اصلاح مطبوعات را هم بلد نبودیم و فقط به توقیف فلهای رو آوردیم غافل از اینکه هرچقدر در روزنامه و مطبوعات در سروکله هم بزنیم، جامعه آرام تری خواهیم داشت.»
ایمانجانی با تاکید بر همراهی مصلحت اندیشی و ذائقه سنجی، گفت: «یکی از الزامات مدیریت درست مصلحت اندیشی، ذائقه سنجی است. شما اول باید ذائقه مخاطبت را بشناسی تا بفهمی که به مصلحتاندیشی باید از چه زاویهای وارد شوید؛ و سختترین کار، با طرفیت روی ذائقه مخاطب ایستادن است. گاهی میآیم حرف انقلاب را بزنیم آنقدر گلدرشت این کار را میکنیم که مردم هضم نمیکنند. البته که کار صداوسیما بخاطر برند ملی بودنش بسیار سخت است. باید زاویه دید مخاطبهای مختلف را بگیرد، برآیند آن را ترسیم کند و بعد برای آنها برنامهسازی کند.»
اخباری که دیر اعلام شد، برنامههایی که تعطیل شد، مجریهایی که از قِبَل حرف کارشناس برنامه برکنار شدند، هرکدام بحرانهایی بودند ک صداوسیما از دام محافظهکاری برای خودش رقم زد و همه اینها دست به دست هم داد تا از اعتبار این رسانه بکاهد. بحرانهایی که کسی برای مدیریت آن تلاشی نکرد و تصور شد با گذر زمان فراموش خواهند شد. اگرچه اوضاع سانسور و محافظهکاری در مقایسه با قبل از انقلاب بهتر است، اما همهچیز به نسبت اقتضائات زمانه عقب است. رسانهملی به گفته امام خمینی (ره) قرار بود دانشگاه باشد و اگر بخواهیم عمیقتر به این جمله نگاه کنیم، دانشگاه به عقب برنمیگردد.
ایمانجانی با یادآوری سخن رهبر انقلاب درباره نگاه دانشگاه محور بر رسانهملی، گفت: «دانشگاه نماد گفتگو است، نماد مجموعهای که افراد با آرا و نظرات مختلف و بدون هیچدغدغهای باهم بحث میکنند تا به نتیجه برسند. دانشگاه با اقداماتی تلاش میکند تا اتفاقاتی در جامعه نیفتد. خودش عامل پیشگیری و پیشبرنده است. از طرفی پایههای اصلی یک دانشگاه، ایجاد مسئله، پیگیری مسئله و حل مسئله برپایه علمی است؛ و مشکل این است که ما چنین نگاهی به رسانهملی نداریم فقط میگویم امام فرمودند، صداوسیما، دانشگاه است.»
میرفتاح با مقایسه روند رابطه صداوسیما و مردم از انقلاب تاکنون، گفت: «حکمرانی دهه ۶۰ حکمرانی بسیار راحتی بود، ما با همین صداوسیما یک جنگ را پیشبردیم، هربار میخواستیم مردم به میدان بیایند آهنگران پخش میکردیم و مردم میآمدند. ما با همین صداوسیمای دو سه شبکهای بیشترین حرف مسئولین را به مردم و بیشترین حرف مردم را به مسئولین منتقل کردیم.
اعتبار رسانه به حدی بالا بود که کسی میخواست بگوید ساعت مچیام دقیق است، میگفت آن را با رادیو تنظیم کردم. آن زمان جامعهٔ بسیار بسیط و سادهای داشتهایم. مردم آماده داده گرفتن بودند. شبکهٔ معاندی نبود، یکی دوتا رادیو بود که کسی نگاه نمیکرد. حالا الان ما اگر بخواهیم یک حرفی را مثل آن زمانها با همهٔ مردم بزنیم، بلندگویمان کجاست؟ اگر شما الان یک حرف مهم را از صداوسیما بزنید چندنفر میشوند؟ اصلا فرض که شنیدند، چندنفر قانع میشوند؟»
مدیرمسئول روزنامه فرهیختگان نیز دراین باره ادامه داد: «با فضای حال حاضر جامعه نمیشود برخوردهای دهه ۶۰ داشت البته که میتوانم بگویم صداوسیمای الان از ۲۰ سال گذشته از نظر ایدئولوژی واندیشه عقبتر است. رسانهملی از منظر شجاعت، صداقت و برخورد با نقد نسبت به گذشته رو به افول است. آن زمانها مدیران صداوسیما فقط به رهبری پاسخگو بودند و از او مشورت میگرفتند، اما الان رسانه فکرمیکند باید به همه پاسخگو باشد و میترسد که مبادا کسی چیزی بگوید.»
محمدهاشمی که ریاست صداوسیما را در دهه ۶۰ برعهده داشت در بخشی از خاطرات خود از چالشهای مدیریت صداوسیما دراین دهه در مصاحبه با خبرگزاری مهر میگوید: «نسبت به صداوسیما اعتراضات آنقدر زیاد بود که هفتهای چند بار مجبور بودم نزد امام خمینی (ره) برود و از ایشان کسب تکلیف کند. امام همیشه میفرمودند که با سینما و تلویزیون مخالف نیستند با ابتذال مخالف هستند. خاطرم هست آن زمان عدهای نامهای نوشته بودند که در آن از موسیقیهای تلویزیون بد گفته بودند. در آن دوره اختلاف نظرها درباره موسیقی به گونهای بود که وقتی ما یک بار به دیدن یکی از مراجع رفتیم با دست یا یک شیء ضربههای ممتدی به میز نواخت و گفت این صوت که از میز بلند میشود موسیقی است و حرام است.
حتی آن زمان بسیاری به مارش نظامی که قبل از خبر پخش میشد ایراد میگرفتند و آنقدر اعتقاد داشتند که تلویزیون را خاموش میکردند. من در بسیاری از موارد نظر امام را جویا میشدم، چون وقتی نظرشان را میدانستم خیالم راحت بود و هر نامه و نظر و بازخوردی که از تهران و شهرستان داشتیم برایم چندان اهمیتی نداشت. اعتراضات زیادی به من میشد، ولی چون امام حمایت میکردند من خیلی نگرانی نداشتم، چون میدانستم ایشان تلویزیون میبینند و رادیو را میشنوند و تذکرات را هم بیان میکنند. البته من در زمان خودم جلوی اعتراضات بیهوده ایستادم. ما هم تلاش کردیم صداوسیما ضابطهمند شود که البته بعد از آن بسیاری از این قوانین عدول کردند.»
ایمانجانی با یادآوری اتفاقاتی که حول محور خبر شهادت شهیدفخری زاده افتاد، گفت: «مدیر یک رسانه باید آنقدر قدرت داشته باشد تا بتواند با مصلحتاندیشی خود خبر مهم را کارکند حتی اگر از آن سمت عزلت کنند. بالاخره یکجایی رویه درست میشود. هنر مدیر رسانه باید این باشد که بتواند مدیر بالاسری خودش را بابت آنچه روی آنتن میرود قانع کند. ما هیچ رسانهٔ مستقلی نداریم، هرسازمان رسانهای به نحوی به جایی وابسته است و نمیشود هر مشکلی را به وابستگی رسانه ربط داد.
روزنامه فرهیختگان هم به یک نهادی وابسته است آیا ما در روزنامه آموزش عالی را نقد نکردیم؟ کار اصلی آنجایی است که من بتوانم بالادستیها را مجاب کنم. مدیریت رسانه یک مدیریت اقناعی است. معنا ندارد که رئیس رسانهملی بابت صحبتی که در یکی از شبکهها شده است سریع عذرخواهی کند. خب شما با این کار رسانه را در یک لاک دفاعی فرو میبرید و شجاعت را از مدیران آن میگیرید.»
مرهم درد بسیاری از مشکلات رسانهملی، کمی شجاعت و آزادگی است؛ و راه ورود به آن تربیت نیروهای قوی و متخصص در امر مدیریت رسانه است. کسانی که مانندگذشتگان از رسانه فهم منبر نداشته باشند. اقتضائات آن را درک کنند تا بتوانند به سمت آن حرکت کنند. صداوسیما چندسالی است که در خوشبینانهترین حالت بازنشر کننده شبکههای اجتماعی است و به جای آنکه پیشرو باشد، فقط پیرو است. خیلی از نیروهایی که با همین رسانه رشد کردند الان دیگر حاضر به همکاری با صداوسیما نیستند.
میرفتاح در پایان درباره تربیت نیروی متخصص در صداوسیما میگوید: «ایران قحط الرجال نیست. همیشه نیروی متخصص هست، اما ما هیچ مکانیسمی برای شناسایی آنها نداریم و در یک سیکل بسته فقط اطراف خودمان را میبینیم. این رسانه نیازمند تزریق نیروی جوان و متخصص است که متعهدانه و باورمندانه برای نظام و مردم کارکند.»