به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو، فاطمه خضری؛ با سردرد عجیبی از خواب های آشفته ام بیدار میشوم. نگاهی به ساعت می اندازم. یک ظهر بود؟ نه! بازهم زیاد خوابیده بودم درحالی که باید محدثه را به دکتر میبردم، یک سر بانک میرفتم، خانه را مرتب میکردم و شب هم مهمان داشتیم. روی تخت مینشینم. بغض کرده، زانوهایم را بغل میکنم. احساس بی مصرف بودن میکردم. کلافه سمت آینه میروم. زیر چشمانم گود افتاده و لباس هایم به تنم زار میزنند. از دیدن خودم در آینه متنفر بودم. نا خود آگاه زیر گریه میزنم. اما نه، الان وقتش نیست. تا شب هزارتا کار دارم. راستی برای شب غذا چه درست کنم؟ باید به دکتر محدثه هم زنگ بزنم که یک وقت دیگر بدهند. شام هم قیمه درست کنم خوب است. باید جارو هم بکشم. کاش تا یک ظهر نخوابیده بودم. یاد بحث دیشب مان با مرتضی می افتم. کاش زودتر به خانه برمیگشت. ذهنم مثل کشوی اسباب بازی های محدثه بهم ریخته است. شاید بخاطر همین بود که الهام، دوست صمیمی ام خیلی وقت پیش بهم پیشنهاد داده بود پیش مشاور بروم. به مرتضی بگویم که میخواهم پیش مشاور بروم، اگر فکر کند که روانی شده ام چه؟ سرم دوباره تیر میکشد و زیر گریه میزنم. من به کمک نیاز داشتم، اما همین نفر اول خواهرم که بفهمد پیش روانشناس رفته ام، سوژه ی مهمانی های زنانه شان میشوم. الهام گفته بود هزینه های مشاوره بالا است اما ارزشش را دارد. با مرتضی درموردش صحبت کنم، نگوید زن تو که شرایط من را میبینی میخواهی باز هم خرج تراشی کنی؟ خانه تاریک تر شده است. مگر یک ظهر نیست؟ شاید نیست ولی هرچیزی که هست، من خیلی وقت است که خوب نیستم. کاش یک نفر از قفس ذهنم نجاتم بدهد.
امروزه، که شرایط زندگی ها پیچیده تر شده، تنهایی آدم ها وسعت پیدا کرده و مدیریت و تصمیم گیری در زمان سختی ها فرسایشی بنظر میرسد، حساسیت و اهمیت کار مشاوران بهتر قابل درک است. بسیاری از مردم خصوصا در جامعه ما، بر این باورند که فرد تنها زمانی باید به خدمات مشاوره مراجعه کند که مشاعرش را از دست داده و به صحبت با در و دیوار و موجودات فضایی رو آورده درحالی که اکثر اوقات ما آدم ها خیلی ساده، درمانده از چالش هایی مانند از دست دادن عزیزان، ازدواج، طلاق، استرس شغلی حتی زندگی روزمره، نیاز داریم با کسی حرف بزنیم و از او کمک بگیریم. جالب است بدانید که حتی شعار سازمان جهانی بهداشت در سال ۲۰۱۷، "بیاید حرف بزنیم" (let’s talk) بوده است. اما در جامعه ی ما اینطور جا افتاده است که گاهی سکوت کردن و حرف نزدن، معقول تر از حرف هایی است که ممکن است دیگران پشت سرمان بزنند.
به گزارش خبرگزاری ایرنا، شیوع کرونا و کاهش رفت و آمد ها، تغییر شرایط اقتصادی و دست و پنجه نرم کردن مردم با مشکلات معیشتی باعث گوشه گیری ، انزوا و افسردگی در اکثریت افراد جامعه شده است. بهزاد وحیدنیا، مدیرکل مشاوره و امور روانشناختی سازمان بهزیستی، بیان کرده که اضطراب و افسردگی در ۶ ماه اول شیوع کرونا نیز ۹ تا ۱۱ درصد افزایش داشته است! این درحالی است که پیش از شیوع کرونا نیز مردم ایران وضعیت ایده آلی نداشتند و بر اساس آمارهای موجود، ۲۴ درصد از جمعیت کشور به نوعی درگیر افسردگی بوده اند.
دکتر خدابخش احمدی، استاد رونشناسی دانشگاه بقیه الله اعظم ، پژوهشی بر ۱۸۹۲خانواده انجام داد که بررسی نتایج به دست آمده، خالی از لطف نیست. طبق یافته های این پژوهش، حدود ۶۲درصد از خانواده ها در صورت بروز مشکل، خواستار استفاده از خدمات مشاوره و روان شناس هستند؛ با این حال تنها ۱۸ درصد از این آمار، در عمل نیز به متخصصین مراجعه میکنند و ۵۸ درصد دیگر، باز کردن سفره دل پیش خانواده شان را ترجیح میدهند! هرچند میدانیم واقعیت این است که نمیتوان خیلی از مسائل را بی پرده با خانواده ها بازگو کرد و حتی اگر درموردشان هم صحبت شود، آنها متخصص نیستند؛ شاید شما را نصیحت کنند که سخت نگیرید و خودتان را آزار ندهید اما نمیتوانند مانند یک روانشناس، برای مثال مشکلاتی را که ریشه در دوران کودکی شما دارند را پیدا کرده و آنها را ریشه ای حل کنند.
در ادامه، آمار جالب دیگری که از این پژوهش به دست آمده، این است که اکثر افراد شاغل ترجیح میدهند محل مشاوره شان خارج از محل کار و دور از چشم دوستان و همکارانشان باشد! و این موضوع به این معناست که مشکل شان را میپذیرند اما به دنبال کتمان آن هستند.
حول موضوع سلامت روان با سرکار خانم دکتر سیده سلیل ضیایی، متخصص روان شناسی بالینی، پژوهشگر و مدرس دانشگاه فردوسی مشهد، به گفت و گویی پرداختیم. او در ابتدا بیان کرد که در کشور های پیشرفته، مردم در صنف های مختلف مانند کارمندان، تجار، معلمین و حتی زنان خانه دار به طور متداول پیش مشاور میروند و همانطور که سالی یکبار برای معاینه دندان هایشان به دندانپزشک مراجعه میکنند، سری هم به پزشک روان شناس میزنند.
اما سوالی که ممکن است پیش بیاید این است که افراد دقیقا چه زمانی باید به روان شناس مراجعه کنند. به گفته خانم دکتر ضیایی، هر زمان که فرد با افت عملکرد مواجه میشود، مانند افت در عملکرد شغلی، اجتماعی، تحصیلی و غیره، باید این سوال را از خود بپرسد که آیا این افت، علل روان شناختی دارد؟ از کجا نشأت میگیرد؟ و اگر علل جسمانی ندارد بهتر است که هرچه سریع تر به مشاور مراجعه کند. ایشان به طور کلی مسائلی که باید برای آنها نزد مشاور برویم را به سه دسته تقسیم کردند. دسته اول، دوره های بحرانی رشدی مانند ازدواج، طلاق، بچه دار شدن، مدرسه رفتن، میان سالی و سالمندی که ذاتا مراجعه به روان شناس را میطلبند. دسته دوم، چکاپ های سالیانه هستند و دسته سوم زمانی است که فرد با علائمی رو به رو میشود مانند نوسانات شدید خلقی، دوره های غمگینی طولانی مدت که بعضا به متغیر های محیطی مربوط نیست و ناگهانی اتفاق می افتد یا اینکه میزان تغیرات خلقی فرد نسبت به یک موقعیت بیش از حد است برای مثال غمگین شدن شدید در مواجهه با ناکامی که باقی مردم آن میزان غمگینی برایشان متداول نیست.
در ادامه از او در مورد کسانی پرسیدیم که مراجعه شان به روان شناس را از دیگران پنهان میکنند؛ به گفته ی وی، در جوامع درحال توسعه مراجعه به متخصص بهداشت روانی همچنان یک تابو است و افراد با اینکه نقص جسمی را میپذیرند و برای آن دارو مصرف میکنند اما مراجعه به روان شناس را یک نقص عقلی به حساب می آورند. نکته ی جالب این است که اگر مشاوره درمورد کودک باشد افراد استقبال میکنند و ابایی ندارند که بگویند فرزندشان دچار مشکل است درحالی که در بسیاری از مواقع فرزندان آینه ی رفتار پدر و مادرشان هستند و درواقع والدی که نتوانسته به درستی فرزند پروری کند، کودکش دچار مشکل میشود.
خانم دکتر ضیایی خاطر نشان کرد که چنین مسائلی اکثرا از این نشأت میگیرند که در جامعه ی ما تفکر کامل گرایانه و صفر تا صدی حکم فرما است یعنی یک فرد در جامعه در صورتی قابل پذیرش است که کامل باشد اما اگر عیب های خودش را ببیند بجای اینکه او را آدمی خود آگاه ببینیم، آدمی دچار مشکل میبینیم. به عنوان نمونه هم میتوان به مسئله ی بابک خرمدین و پدر و مادر او اشاره کرد؛ حاضر به انجام آن جنایات وحشتناک شدند اما وقتی ازشان پرسیده شد که چرا از نهاد ها کمک نگرفتید به راحتی پاسخ دادند که آبرویمان میرفت! گویا آبروی فرد در اثر قتل کمتر میریزد تا در اثر کمک گرفتن و دیده شدن ضعف ها و عیوب...
امروزه زندگی های پیچیده، تحفه ای از قرن بیست و یک، فشار های زیادی به مردم آورده وآمار افسردگی، خودکشی، طلاق و بیماری های روانی دیگر را به طور متداوم بالا برده. اما برای این مشکلات، راه حل ساده ای به اسم مشاور وجود دارد که با استفاده از آن، میتوانیم حداقل کمی از وزن مشکلاتمان را سبک کنیم همانطور که بسیاری از کشور های توسعه یافته مانند نروژ، سوئد و استرالیا نیز، از مدت ها پیش این مسئله را حل کرده اند و مردم شان میتوانند در صورت بروز هرگونه مشکل، در سریع ترین زمان ممکنه و بدون ترس از قضاوت شدن، به خدمات مشاوره مراجعه کنند.
مشکل بسیاری از از مردم جامعه ی ما این است که هرکدام یک پزشک نهفته در وجودشان دارند و گوششان از نصیحت های مختلف پر است درحالی که کار یک مشاور یا روانشناس، نصیحت کردن نیست. او مادامی که محرم اسرار شما است، باتوجه به طرز رفتار شما، صحبت های شما، حالت چهره ی شما و حتی طرز نشستن شما تشخیص میدهد که از چه مشکل روحی رنج میبرید و به شما نشان میدهد که مانند بیماری های جسمی، بیماری های روحی هم منشأی دارند که میتوان آن را شفا بخشید. همچنین یک روان شناس نمیتواند مانند پزشک عمومی حال شمارا با قرص و دارو خوب کند و بسیاری از روش های درمانی آن به نوعی آموزشی هستند که فرد باید با یادگیری یک سری مهارات و انجام آنها مانند تکلیف، در درمان خود نقش فعال داشته باشد.
به گفته ی کارشناسان روانشناسی، بسیاری از بیماری های روحی با گفت وگو و مشاوره قابل معالجه و درمان است؛ اما انکار و کتمان بیماری سبب تشدید آسیب و ماندگاری آن می شود. مراجعه ی شما به مشاور، نشاندهنده ی ضعف یا ناتوان بودن شما در مدیریت زندگی نیست! بلکه نشاندهنده ی اهمیتی است که شما برای درست زندگی کردن قائل هستید و این خود به نوعی بازتاب شعور و قدرت شما است.