گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجوـ شادی رضایی؛ از دخترک ۲۲ سالهی خوزستانیای گفت که مادر بود و از دل گرمای خوزستان به سرمای قم آمده بود و بایدبه بهترین شکل برای ۴ فرزندش مادری میکرد. دخترکی که هنوز هم به بازگشتن همسرش باور داشت، اما اطرافیان طور دیگری ماجرا را رقم میزدند. نسرین باقرزاده، همسر شهید بهمن باقری و راوی کتاب ساجی اینبار بی واسطهی قلم و دوات کاغذ کتابهای قفسههای کتابفروشیها، روایت روزهایی را میگوید که از جنس دیگری است.
خبرگزاری دانشجو: چه مزیت یا ویژگی خاصی در خاطرات خود دیدید که باعث شد دست به تبدیل آنها به ادبیات مکتوب زدید؟
نسرین باقرزاده: به دلیل اینکه افراد مشابه زیادی در اطرافم حضور داشتند واقعا به این موضوع فکر نکرده بودم. من کار خاصی نکردم و یک زندگی عادی را گذرانده ام. اما اطرافم قهرمانهای زیادی بودند، بنابراین اصلا به انجام این کار فکر نکرده بودم، اما دستنوشتههای زیادی داشتم. از زمان جنگ در یک سررسید اتفاقات مهم را روزانه یادداشت میکردم. بعد از زمان شهادت همسرم به جایی رسیدم که هرروز دست به قلم میشدم و روزمرگیها و تمامی اتفاقاتی که رخ میداد را مینوشتم. تا اینکه با روایت فتح و خانم مروی در نشستهای مختلف آشنا شدم و به من گفته شد که این خاطرات مناسب نگارش یک کتاب است. پیش از آن هم به دلیل زندگی مادرم و سختیهایی که در زمان رضاشاه و درباره نحوه از دست دادن پدرم کشیده بود، پیشنهادات بسیار دیگری برای مکتوب کردن خاطراتم داشتم.
خبرگزاری دانشجو: واکنش اطرافیانتان به چاپ کتاب خطراتتان چه بود؟ چه بازخوردهایی دریافت کردید؟
نسرین باقرزاده: از دودستگی فرزندانم بر سر این ماجرا شروع میکنم، دونفرشان موافق بودند و دوتای دیگر مخالف و هرکدام دلایل خودشان را داشتند. بعد از شهادت شهید زین الدین شهید باقری به جای ایشان فرمانده لشکر ۱۷ علی ابن ابیطالب شدند. یک روز از طرف قرارگاه لشکر ۱۷ علی ابن ابیطالب آمدند و به ما گفتند چطور ما پیش از این شما را پیدا نکرده بودیم؟ و میخواهم از این ماجرا مظلومیت شهید باقری را عرض کنم. دونفر از فرزندانم این موضوع را عنوان میکردند و میگفتند خواست خود پدر است که دیده نشود.
این قرارگاه به ما گفته بود درنظر دارد هرهفته در ارتباط با رشادتهای شهید باقری یک مطلب کار کند و تعداد زیادی گفتگو از ما گرفته شد، اما مجددا در حق شهید باقری کوتاهی شد و بعد از انتشار یک صحبت از من و یک مطلب کوتاه در یکی از هفته نامههای مجله این قرارگاه دیگر اتفاقی نیفتاد و تدوام نیافت.
ما در سالهای اول شهادت همسرم به همراه خانواده همسرم در قم زندگی میکردیم. در آن سالها من آنقدر جوان و کم سن و سال بودم که نمیدانستم چه افرادی و برای چه مقاصدی به بنیاد شهید مراجعه میکنند، در حالی مدتها قبل از این شوهرخاله من به شهادت رسیده بود.
یک هفته پیش از وضع حملم، چرا که در زمان شهادت همسرم باردار بودم، برادر همسرم مرا به بنیاد شهید برد و گفت شهادت بهمن تایید شده است و از این به بعد هرکاری که داشتم مثلا برای ثبت نام بچهها داخل مهد یا مدرسه باید به اینجا مراجعه کنم.شاید باورش سخت باشد، اما خجالت میکشیدم و اصلا نمیدانستم آنجا کجاست و برای امور تحصیلی و گرفتن نامه باید به کجا مراجعه کنم، از طرفی هم باردار بودم و چهارطبقه را با پله بالا رفته بودم. سحر آمادگی بود، علی کلاس اول و برای سجاد هم نامه مهدکودک میخواستم. ما از اهواز آمده بودیم و تنها بودیم و جایی نداشتیم. به تازگی هم همسرم را از دست داده بودم و عزاداریها تمام شده بود و از خانواده همسرم جدا شده بودیم. یک خانه بسیار کوچک با امکانات ضعیف به بهای ۱۰۰۰ تومان اجاره کردم، من آن زمان کلا ۳۰۰۰ تومان حقوق میگرفتم و تا سالها بعد که همچنان قم زندگی میکردیم افزایش مختصر سالانه مثلا ۳۰۰ تومانی داشت؛ و حتی نمیدانستم که آیا به میزانی که حق من است دریافت میکنم یا خیر تا زمانی که من به تهران آمدم. حتی به این مطلب را هم اشراف نداشتم که سپاه برای میزان حقوقی که دریافت میکنم، حکم میزند. جالب آن است، حتی سالها بعد که به تهران آمدیم و دوستانمان را دوباره پیدا کردیم میگفتند ما مجدد شمارا پیدا کردیم و تنها نخواهیم گذاشت و ما خواب شهید باقری را دیدیم که گفته است به همسر و فرزندان من رسیدگی کنید، اما آنها هم نماندند. اولین باری که به دفتر بنیاد رفته بودم به گریه افتادم و به قدری ناتوان بودم که به عنوان یک خانم ۲۲ ساله نمیدانستم باید چه کار کنم. چراکه هنوز هم معتقد بودم که همسرم پیدا میشود و شهید نشده است. ناگهان خانمی را دیدم که آشنا بود و همسر برادر جاری من بود و من حتی همین موضوع را هم نمیدانستم، همین که مرا دید در آغوش کشید و برای من آب آورد و تسلیت گفت و کمکم کرد که کارهایم را انجام دهم. در آن روزها تعداد زیادی از همسران شهدا ازدواج مجدد میکردند و همه گمان میکردند که، چون باردارم من هم از آن دسته هستم و ازدواج مجدد کردهام. همین جا بود که تازه پرونده را بررسی کردند و متوجه شدم که باید به نیروی دریایی مراجعه کنم چرا که همسرم فرمانده نیرو دریایی بود. به سختی نیروی دریایی را یافتم و متوجه شدم که داخل پرونده فقط اسم همسرم، من و آن فرزندم که شهید شده است، ثبت شده و اسامی ۴ فرزند دیگرم داخل پرونده ثبت نشده است. به همین دلیل دونفر از فرزندانم معتقد بودند که این مظلومیت همان چیزی است که پدر میخواست و نباید چیزی جار زده شود.
برخلاف دوتای دیگر من و علی، پسرم، معتقد بودیم که اتفاقا باید این موارد گفته شود و مردم بداننند که اگر امروز فشارهای اقتصادی و اجتماعی و امثالهم را متحمل میشویم، این فشارها برای ما بیشتر است، از این رو که تاوان زیادی بابت انقلاب و جنگ دادهایم. اما با این وجود نه تنها آرامش نداریم بلکه به انواع گوناگون مورد تهمت و قضاوت مردم هستیم که میگویند شما از سهمیه استفاده میکنید یا شما زندگیهای خیلی خوبی دارید در حالی که واقعیتا اینگونه نبود و به معنای واقعی کلمه با سیلی صورت خود را سرخ میکردیم.
زمانی یک همایشی در مشهد با حضور سردار فدوی، تنگسیری و حاج قاسم سلیمانی برگزار شد. آنجا شخصا از حاج قاسم و سردار فدوی خواستم که علی را هم ببرند که به من گفتند شما سختی زیادی کشیدهاید و این امر جایز نیست. همه این بزرگواران لحظه شهادت همسرم حضور داشتند و میدانستند که همسرم فداکاری کرده بود و شهید شد.
فقط در روزهای ابتدایی اندکی حساسیت آن هم یک یا دومورد مشاهده کردم که معمولا از این حساسیتها و گاردها همه جا هست، اما در مجموع بازخوردهای خوبی دریافت کردم.
خبرگزاری دانشجو: جایی از کار بود که مجبور به کاهش یا حذف مطلب بشوید؟
نسرین باقرزاده: خیر، حقیقتا این اتفاق نیفتاد، چه در یادداشتهای روزانهام چه در گفتگوهایی که با خانم ضرابیزاده داشتم. آقای سرهنگی گفتند ساجی کتاب جنگ و صلح ایران است و تا این حد نگاه باز و خوبی به این کتاب داشتند.
خبرگزاری دانشجو: به نظر شما کتابهای خاطرات همسران شهدا آسیبزا هستند؟
نسرین باقرزاده: بله قطعا آسیبزا بوده و هستند. همین فانتزیهای صورتی و خاطرات عاشقانهی صرف آسیبزاست. همه یک چیزهایی را داخل خانه و خلوت خود دارند که نیاز به عنوان کردن آن نیست و اصلا جایز هم نیست. بیان این موارد منهای مسئله رمان یا خاطرهنویسی بزرگترین ایراد این قبیل کتابها این است که خوانندگان کتاب با شخصیت کتاب همزادپنداری میکنند و با آن رویاها زندگی میکنند. وقتی شما سر مزار شهدا، خصوصا شهدای مدافع حرم بروید همیشه چندتا دخترخانم شیک و لاکچری نشستهاند و در حال گریه و خواندن اشعار عاشقانه و شمع روشن کردن هستند که این موارد برای نسل شهدای دفاع مقدس غریبه است. الان کمی باب شده است و عدهای مزار شهید باقری هم میروند. دخترانی که آرزو میکنند همسرشان مدافع حرم باشد، این یعنی چه؟ ما هرگز آرزو نمیکردیم جنگ بشود که همسرمان رزمنده باشد و به جنگ برود. جنگ به جز زشتی چیزی ندارد، اما این افراد در ذهنشان با کتابهای سبک همسران شهدا چنین ایدهآلهایی برای خود میسازند. خطر این کتابها خاطرات غیرواقعی یا پرداخته نشده است.
خبرگزاری دانشجو: ایراد دیگری که به این کتابها وارد است حذف کردن بخشی از شخصیت و خاطرات شهید به بهانه قداست داشتن شهید است، با این مطلب موافقید؟
نسرین باقرزاده: دقیقا این هم مسئلهای است که در صحبت با افراد مختلف درارتباط با کتابهای خاطرات شهدا مطرح است. یک کلیشهای در زندگینامه و وصیتنامههای شهدا هست که شهید در خانوادهای مذهبی در جنوب شهر به دنیا آمد و فردی مسجدی و باایمان و اخلاص بود، در حالی که ما شهدای لات هم داریم، شهدای شبیه بهمن هم داریم. خانواده ما منهای پدربزرگم که نمازخواندن را به مادرم هم آموزش داده بود باقی افراد نمازخوان نبودند. من هم نمازخواندن بلد نبودم و پس از ازدواج از همسرم یاد گرفتم. چرا واقعیتهارا نگوییم؟ صفر یا صدی عمل میکنند و نمیگذارند آنچه که واقعیت است نمایش داده شود. من گاها جایی صحبت میکنم میگویند اصلا شبیه خانوادههای شهدا نیستید. خانواده شهدا که از فضا نیامدند ما هم شبیه شما هستیم و کنار شماییم، از خانواده شهید بت نسازید. چرا نباید گفته شود از دل چنین خانوادههایی شیرمردانی چنان شهدا درمیآیند؟ یا اینکه اختلاف عقیده، دعوا، بحث، اختلاف سلیقه اموری عادی هستند که برای همه اتفاق میافتد و خب باید گفته شود. شب مراسم عروسی ما جنگ شد و سه ماه بعد جنگ همگانی شد. انسان از دردهایش به کمال میرسد و نباید اینهارا مخفی کرد و نگفت. نویسندههای اینگونه کتابها هم موثرند، شاید منی که در حال گفتن خاطراتم هستم متوجه نیستم که نباید چه مواردی را بگویم، اما شمایی که کارتان نویسندگی است باید این موارد را حذف کنید. گاها حتی شان نویسندگی خود را پایین میآوردند و یا حتی برای فروش بیشتر ادامه میدهند. خاطرات و مطالب اغراقآمیز و غلوانگیز است که آسیبزاست. چراکه واقعیتها به خودی خود به جهت برانگیختگی هایشان زیبا هستند و تاثیر بیشتری دارند.
خبرگزاری دانشجو: وقتی کتاب ساجی که نتیجه کار بود را در دست گرفتید، چه حسی داشتید؟
نسرین باقرزاده: از این اتفاق و استقبال زیادی که شد خوشحال بودم، اما هنوز هم حس میکردم در حق شهید باقری کوتاهی کردم و حق مطلب را آنطور که باید ادا نکردم کافی نیست. دراصل ما کاری نکردیم و کار اصلی را شهدا کردند.
خبرگزاری دانشجو: اتفاقات پشت جبهه مغفول مانده اند و در بازتابهای جنگ کمرنگاند، جایگاه این روایتهای زنانه خصوصا در ادبیات چقدر اهمیت دارد و باید به آن پرداخته شود؟
نسرین باقرزاده: از قضا دوستی دارم به نام خانم آزرنگ که فعال این حوزه هستند و کتابهای چنین بانوان مجاهدی که در آن سالها فعالیت میکردند را تهیه میکند. ما این روزها به وجود این مطالب نیازمندیم و جای خالی آنهارا حس میکنیم. پرداختن به این سوژهها موثر و کارآمد خواهد بود.