به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، یونس استادسرایی معروف به «میرزا کوچک خان جنگلی» را همه با خیزش چریکی در جنگلهای گیلان به یاد میآورند؛ طلبه شجاعی که تحصیل در حوزه را رها کرد تا در برابر استبداد و استعمار قد علم کند. او که به اذعان بسیاری از صاحب نظران میتوانست «یک امام جماعت و یا یک مجتهد جامع الشرایط از کار درآید»، هدف را در به دست گرفتن اسلحه و جنگ پارتیزانی با دشمنان ایران دید.
گرچه مجاهدتهای میرزا در تاریخ معاصر ایران بی مانند است، اما عدهای مغرض با تحریف تاریخ به دنبال تخریب نام و وجهه دلاور جنگلی هستند. آنان بدون ارائه سندی، میرزا را به وطن فروشی و تجزیه طلبی متهم میکنند؛ این در حالی است که اسناد و شواهد تاریخی، درست عکس این ادعا را ثابت میکند.
تلاش برای حفظ تمامیت ارضی ایران یکی از مهمترین مؤلفههای مبارزاتی کوچکخان بود. روزنامه جنگل، ارگان نهضت در شماره 28 خود به تاریخ 15 جمادیالآخر 1336 مطابق با 7 فروردین 1297 ذیل عنوان «ما چه میگوئیم؟» درباره اهداف مبارزاتی جنگلیها مینویسد: «.. ما قبل از هر چیز طرفدار استقلال مملکت ایرانیم. استقلال به تمام معنای کلمه. یعنی بدون اندک دخالت و نظریاتی از هیچ دولت اجنبی؛ و از این نقطه نظر تمام دول اجانب چه همجوار چه غیر همجوار یکسانست. با هیچکس نظر دوستی و دشمنی نداریم. با دوستِ ایران دوستیم و با دشمن این آب و خاک با تمام خصومت دشمن [هستیم].» در ادامه این مقاله که به نوعی مرامنامه جنگلی هاست تأکید شده: «به حکم اینکه ما ایرانی هستیم... حفظ این آب و خاک و وطن مقدس ایرانیان در نظر ما بر تمام بلاد و ممالک اسلامی مقدم است.» [2]در شماره 13 نشریه جنگل هم تصریح شده بود: «جنگلیها میگویند ایران مال ایرانی است. دست اغیار باید از استیلای این مملکت به کلی قطع شود... قیام جنگلیها، مسلح شدن جنگلیها، فداکاری جنگلیها، فقط برای تقویت دولت و حفظ مملکت است.» [3]میرزا در دومین نامهاش خطاب به مدیوانی - نماینده دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه - مینویسد: «.. من عاری از شرف میدانم کسی را که حقوق حاکمیت و استقلال مملکت را فدیه شغل و مقام کند... من استقلال ایران را خواهانم و بقای اعتبارات کشور را طالبم...» [4]کوچکخان در مکتوبی به روتشتاین سفیر وقت شوروی در تهران هم متذکر میشود: «.. مقصود من و یارانم حفظ استقلال مملکت و اصلاح و تقویت مرکز است. تجزیه گیلان را که مقدمه ملوکالطوایفی است همچنین ضعف کشور را خیانت صریح دانسته و میدانم.» [5]رهبر نهضت جنگل خطاب به سفیر شوروی تأکید میکند: «من و یارانم در مشقتهای فوقالطاقه چندین ساله، هیچ مقصودی نداشته و نداریم جز حفظ ایران از تعرضات خارجی و فشار خائنین داخلی، تأمین آزادی رنجبران ستمدیده مملکت و استقلال حکومت ملّی... انقلاب، یگانه راه علاج و نجات قطعی ملّت از مشکلات موجوده است.»
علاوه بر این بسیاری از نویسندگان و صاحب نظران اذعان میکنند که میرزا خواستار حفظ تمامیت ارضی کشور بود. به نوشته یحیی دولتآبادی: «میرزا کوچکخان مردی است... دوستدار عالم اسلامیت و طرفدار استقلال و آزادی ایران و مخالف حکومتهای استبدادی خودی و بیگانه». [6]شاپور رواسانی نیز معتقد است: «میرزا و یارانش با هر نوع فکر تجزیهطلبی و جدایی از کشور مخالف بودند و هدف اصلیشان که بارها اعلام میشد به دست آوردن استقلال و آزادی برای کل جامعه ایرانی بود نه یک منطقه.» به نوشته ابراهیم فخرایی: «میرزا و دیگر یارانش هیچگاه به این مسئله [جداییطلبی]نمیاندیشیدند، زیرا معتقد بودند اعلام خودمختاری نوعی پراکندگی و تجزیه مملکت است.» [7]عارف قزوینی هم درباره میرزا و نهضت او مینویسد: «یکی از تشکیلات به جا و به موقع که خدمات بسیار گرانبهایی به آزادی و استقلال ایران کرد، همانا تشکیلات مقدس و سودمند و میهنپرستانه فدائیان جنگل تحت سرپرستی میهن دوست نامی، شادروان میرزا کوچک خان جنگلی است.» [8]خارجیانی که به نوعی با نهضت میرزا در ارتباط بوده و یا از آن شناخت داشتند هم نظرات جالبی درباره وطنپرستی جنگلیها ابراز مینمایند. چالرز ماری، کشیش و مبلغِ مسیحیِ مقیم رشت، میرزا را وطنپرستی صادق میخواند. ژنرال دنسترویل، فرمانده نیروهای مسلح انگلیس در ایران که در جریان عبور از گیلان به قفقاز خاطرات تلخی از مواجهه با جنگلیها و کوچکخان دارد، «وطنپرستی» میرزا را ستایش کرده و درباره او مینویسد: «به عقیده من میرزا کوچکخان از وطنپرستان حقیقی است و امثال او در ایران نادر و کمیاب است...» [9]از دیگر اسنادِ معتبر در رد ادعای شبهه افکنان علیه نهضت جنگل و میرزا، دست نوشته شهید آیتالله سید حسن مدرس است. همزمان با مبارزات نهضت جنگل و هجمههای داخلی و خارجی علیه جنگلی ها، جمعی از مسلمانان درباره ماهیت نهضت جنگل از آیت الله مدرس استفتاء کردند. مرحوم مدرس در جمادیالثانی 1338 (اسفند 1298) در پاسخ نوشت: «.. حقیر از آقای میرزا کوچکخان و از اشخاصی که صمیمانه و صادقانه با ایشان هم آواز بودند، نیت سوئی نسبت به دیانت و صلاح مملکت نفهمیدم؛ بلکه جلوگیری از دخالت خارجه و نفوذ سیاست آنها در گیلان، عملیاتی بوده بس مقدس که بر هر مسلمانی لازم [است]. خداوند همه ایرانیان را توفیق دهد که نیت و عملیات آنها را تعقیب و تقلید نماید. پر واضح است که طرفیت و ضدیت و محاربه با همچه جمعیتی، مساعدت با کفر و معاندت با اسلام است.» [10]چنان که از اسناد و روایتهای متقن تاریخی بر میآید، قیام میرزا کوچک خان تماما در مسیر حفظ تمامیت ارضی ایران بود. او متهورانه در برابر قوای بیگانه ایستاد و تسلیم تهدیدها و تطمیعها نشد. چنان که خود در پاسخ به نامه رئیس آتریاد تهران نوشت: «مرا تهدید و تطمیع از وصول به معشوق یا مقصودم باز نخواهد داشت. وجدانم به من امر می¬کند که در استخلاص مولد و موطنم که گرفتار چنگال قهاریت اجنبی است کوشش کنم.»
امروز که صد سال از شهادت میرزا کوچک خان میگذرد، چنان که بایسته و شایسته است، نهضت جنگل و قیام میرزا به نسل جوان معرفی نشده؛ همین خلاء، کج اندیشان را بر آن داشته تا به تخریب دلاور جنگلی دست یازند و برچسب تجزیه طلبی به او بزنند. امید است مراکز و نهادهای تاریخنگاری با عزمی جدی، از زاویهای نو به بازخوانی آراء و اندیشههای میرزا و نیز واکاوی اهداف و نتایج نهضت او بپردازند تا جایی برای تحریف تاریخ باقی نماند.