به گزارش خبرگزاری دانشجو، پایگاه خبری-تحلیلی "نشنال اینترست" در گزارشی، به روندهای قابل توجهِ تنشزدایی منطقه ای در میان کشورهای خاورمیانه ای اشاره کرده و به طور خاص این نکته را مورد اشاره قرار داده که این روندها بیش از آنکه بازتاب دهده نیات واقعی بازیگران منطقه ای جهت تنش زدایی و برقراری روابط دوستانه در خاورمیانه باشند، نمودهایی عینی از بکارگیری تاکتیک های موقتی از سوی این دسته از بازیگران، به دلیل شرایط خاص بین المللی و منطقه ای هستند که اکنون جهان و خاورمیانه با آن ها رو به رو شده است. از این منظر، تنش زدایی های جاری در خاورمیانه را نَه لزوما یک نشانه مثبت، بلکه در بهترین حالت بایستی تعلیق موقتِ تنش ها در این منطقه دانست.
نشنال اینترست در این رابطه می نویسد: «اینطور به نظر می رسد که منطقه خاورمیانه در جوی از آشتی و تنشزدایی قرار گرفته است.
در این راستا، رقبا و دشمنانِ منطقه ای به نحو قابل توجهی کار می کنند تا پیوندها میان خود را ترمیم کرده و روابطشان را احیا کنند. ظاهرا بحران در روابط کشورهای عربِ حاشیه خلیج فارس با "نشستِ العلا" حل شده است. پس از تقریبا یک دهه دشمنی و خصومت، ترکیه و امارات متحده عربی روندی سریع از تنش زدایی در روابط دوجانبه را آغاز کرده اند. به نحو مشابهی، ایران و امارات نیز تشن زدایی در روابط دوجانبه را در دستورکار قرار داده اند. مذاکرات عادی سازیِ روابط میان قاهره و آنکارا نیز همزمان با اوج گیری رویه های تنش زدایی در روابط عربستان و ترکیه در مدت اخیر، در جریان است.
با این حال، علی رغمِ افزایش قابل توجه تحرکات دیپلماتیک در راستای تنش زدایی و آشتی در منطقه خاورمیانه، هنوز هیچ منازعه و درگیری در این منطقه، به پایان نرسیده و با راهکارهای عینی و ملموس جهت حل آن ها نیز رو به رو نیستیم. منطقه حاشیه خلیج فارس، لیبی، سوریه، یمن، شرق مدیترانه، و شاخ آفریقا، همچنان با تنشهای ژئوپلیتیکی گسترده ای دست و پنجه نرم می کنند. یکچنین تحولاتِ متناقضی، دو سوالِ مرتبط با یکدیگر را برجسته می سازند: اول، دقیقا در منطقه خلیج فارس چه اتفاقی در حال وقوع است و دوم(و البته مهمتر از همه)، چه مولفه هایی این تحولات را راهبری و هدایت می کنند؟
مفاهیمِ عادی سازی و تمایل به برقراری روابط دوستانه، تا حد زیادی از سوی ناظران و تحلیلگران منطقه ای و بین المللی جهت توصیف تحولات جاری در خاورمیانه مورد اشاره و استناد قرار گرفته اند. با این حال، اینطور به نظر می رسد که همانطور که پیشتر نیز اشاره شد، مفهوم "تنش زدایی و کاهش تنش ها"، جهت توصیفِ وضعیت کنونی در خاورمیانه، بهترین واژه است زیرا همسوییِ ایجاد شده در منطقه در شرایط کنونی، نمودی از یک ابتکارِ جدید از سوی کشورهای خاورمیانه ای نیست بلکه باید آن را پیامد و نتیجه بازنگریِ بازیگران منطقه ای از تحولات ژئوپلیتیکی جدیدی دانست که عملا به تنش زدایی در مقایسه با جنگ و منازعه، وزن و اهمیت بیشتری بخشیدهاند. در یک معنا باید گفت، آنچه اکنون در اقصی نقاط خاورمیانه مشاهده می کنیم، بیش از همه شبیه به منجمدسازیِ موقتِ منازعات منطقه ای است و نباید آن را نتیجه موفقیت آمیزِ تلاش های واقعی و خلاقانه جهت حل و فصل آن ها دانست.
باید توجه داشت که گرایش کشورهای منطقه به این روند تنش زدایی ناشی از شماری از مولفه هایی است که عملا اولویت های راهبردیِ قدرت های منطقه ای را تغییر داده اند. در این راستا به طور خاص می توان به عقبنشینی نظامی آمریکا از خاورمیانه و یا رویکرد دولت بایدن به منازعات و مناقشات در خاورمیانه، بن بست ها در حوزه های مختلف رقابت ژئولیتیک، فرسودگی مواضع ایدئولوژیک میان کشورهای خاورمیانه و همچنین مشوقهای اقتصادیِ پیش روی آن ها در حرکت به سمت تنش زدایی اشاره کرد.
محرک های تنش زدایی در خاورمیانه
اولا، عقب نشینی جزئی(ناقص) آمریکا از عراق و سوریه، عقب نشینی کامل آن از افغانستان، و عدم تمایلِ دولت بایدن جهت به عهده گرفتن تعهدات بیشتر سیاسی و امنیتی در خاورمیانه به دلیل تمرکز آن بر منطقه ایندو_پاسفیک(با هدف مقابله با چین)، بازیگران منطقه ای را واداشته تا نسبت به هزینه های بی ثباتیِ ژئوپلیتیک به صورت جدی فکر کنند.
از منظر کشورهای خاورمیانه ای، نه تنها آمریکا در حال کاهش دادنِ شدید تعهدات امنیتی خود است بلکه این کشور همچنین به نحو فزاینده ای به یک شریکِ غیرقابل اعتماد تبدیل شده است. روشن ترین نمونه از این مساله این است که شاهدیم دولت بایدن در منازعات میان کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس و ایران، اقدام به طرفداری از هیچکدام نکرده و نمی کند.
این در حالی است که در دوره ترامپ، آمریکا یکی از ستون های اصلیِ سیاست های ضدایرانی نه تنها در منطقه بلکه در جهان بود. در شرایط فعلی شاهدیم که دولت بایدن به دنبال احیای "برجام" است. همان توافقی که ترامپ یک طرفه آمریکا را از آن بیرون کشید. این مولفهها، عملا بازیگران منطقه ای را به این سمت سوق داده اند تا: گزینه های خود را بالا و پایین کنند، روابطشان با رقبا را ترمیم کنند، و با دیگر بازیگران مهم بین المللی نظیر چین و روسیه نیز به توسعه روابط بپردازند.
در این راستا شاهدیم که تقریبا تمامی بازیگران منطقه ای در حال توسعه رواط با پکن و مسکو هستند. این مساله مخصوصا با توجه به تقویت چشم اندازها مبنی بر رقابت جدی و فراگیر میان آمریکا با چین و روسیه، بیش از پیش از اهمیت برخوردار می شود.
دوم، در بسیاری از مناطق و حوزه های مورد منازعه، بن بست های قابل توجهی ایجاد شده است. بحران سال 2017 در میان کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس با هیچ برنده ای به پایان رسید(اگرچه بازندگان زیادی داشت). در سوریه، مخالفان بشار اسد شکست خورده اند و البته نظام سیاسی این کشور نتوانسته به طور کامل بر سوریه مسلط شود. به همین منوال، علی رغم تشدید تنش ها در منطقه مدیترانه شرقی میان ترکیه و گروهی از کشورهای متحد یونان و قبرس(نظیرِ فرانسه، اسرائیل، مصر، و امارات متحده عربی)، نقشه منازعات هنوز به نحوی معنادار تغییر نکرده است.
در این راستا، طرف های مختلف خاورمیانه ای نمی توانند در مورد هیچ چیز الا منجمدسازیِ موقت اختلافات خود توافق کنند. به نحو مشابهی، کارزار طولانی مدتِ "خلیفه حفتر" جهت فتح طرابلس پایتخت لیبی با حمایت مصر و امارات نیز پس از آنکه ترکیه و روسیه با متارکه جنگ موافق کردند، خاتمه یافت. در این فضا، نبودِ تنش و درگیری، عملا چهارچوب و زمینه ای را برای تعامل و مذاکره میان طرف های مختلف منازعات خاورمیانه ای و حامیان بین المللی آن ها ایجاد کرده است.
سوم، باید توجه داشت که ژئوپلیتیک و ایدئولوژی، دو مولفه اساسی بوده اند که در طی دهه اخیر، تا حد زیادی دستورکارهای منطقه ای را به تسخیر خود درآورده اند. در نتیجه، شاهدِ نوعی انشقاق و جدایی میان سیاستهای خارجی و منافع اقتصادیِ رقبای منطقه ای بوده ایم. پس از کاهش شدید قیمت های نفت در سال 2014، این شکاف عملا خسارت های قابل توجهی را بر تجارت و همکاری در حوزه سرمایه گذاری میان کشورهای همسایه از خود برجا گذاشت. محاصره قطر در سال 2017 از منظر اقتصادی، عملا خسارت های قابل توجهی را قبل از پاندمی ویروس کرونا از خود برجا گذاشت و منطقه را در رکودی جدی فرو برد.
در این راستا، با توجه به عدم قطعیت هایِ ادامه دار در اقتصاد جهانی، دولت ها عملا بازیایی و بهبود وضعیت اقتصادیِ خود را اولویت گذاری کرده اند و در این مسیر توسعه روابط اقتصادی خارجی را به یک اولویت جدی برای خود تبدیل کرده اند. این مساله در شرایط کنونی به طور خاص در روابط ترکیه و امارات و همچنین در پیش گرفتنِ تنش زدایی از سوی آن ها در قبال دیگر رقبای منطقهایشان به خوبی قابل مشاهده است. درست با توجه به همین انگیزه هاست که می توان نسبت به ابتکارهای عربستان جهت توسعه روابط سیاسی و اقتصادی این کشور با رقبای مهمش در منطقه نظیر ایران و ترکیه نیز امیدوار بود».
به طور کلی، با توجه به آنچه گفته شد می توان گفت: روندهای فعلیِ تنشزدایی در منطقه خاورمیانه، بیش از آنکه راهبردهایی واقعی باشند، عملا تاکتیک هایی هستند که کشورهای خاورمیانه ای با توجه به شرایط جدید پیش آمده در عرصه روابط بین الملل و تغییر معادلات منطقه ای، آن ها را در پیش گرفته اند. از این رو، این روندها در بهترین حالت نوعی منجمد سازی موقتِ تنش های منطقه ای هستند و نباید آن ها را چیزی بیش از این در نظر گرفت. در این چهارچوب به هیچ عنوان بعید نیست که با ایجادِ شرایط جدید، بار دیگر شاهدِ اوج گیری تنش ها میان رقبای قدیمی باشیم.