پژوهشگران و تحلیل گران عرصههای سیاست و اقتصاد در پی ایجاد یک مفهوم عمیق و استراتژیک به مساله سازی بیاندیشند که ما امروزه به آن «دیپلماسی اقتصادی» میگوییم.
گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو-پرهام پوررمضان؛ یک مسئله بسیار مهم را درقرن بیستم شاهد هستیم و آن این است جهانی شدن در عرصههای گوناگون رخ داده است و همین امر موجب میشود که با توسعه تکنولوژی و بـه تبـع آن نیـاز بازارهـای روز دنیـا بـه اجنـاس و کالاهای مناطق دور جهان، روابط اقتصادی در هم تنیده شود و جهانی شدن اقتصاد نیز رخ دهد.
اگر از دیدگاه تبار شناسانه و آن هم تاریخی به این موضوع کنکاشی کنیم با این مساله مواجه میشویم که این روابط با وقوع جنـگهای جهانی اول و دوم دچار چالشهای عدیده شد و به نوعی میتوان مختل شدن این امر را مشاهده کرد.
اما پس از جنگ جهانی دوم وبا ایجاد یک فضا تحت عنوان جنگ سرد و ایحاد یک گفتمان جدید در عرصهی روابط بین الملل که از آن به عنوان به وجودآمـدن دو بلوک شرق و غرب یاد میکنند. شاهد هستیم که روابط اقتصادی کشورهای جهان به طور عمدهای در داخل بلوک خود صورت میگرفت و کشورهای داخل هر دو بلوک سعی در تأمین نیازهایشان از کشورهای هم بلوک خود میکردند.
البته یک تلقی اشتباه بعضا رخ میدهد و آن این است که بعضی از تحلیلگران بر این باورند که بین کشورهای دو بلوک هیچ گونـه رابطهی اقتصادی وجود نداشت، اما شاید سطح تحلیل درستتر این است که شاید بتوان روابـط گسـتردهی اقتصـادی بین آنها را متصور نبود یا اگر هم بود بـا رعایـت تمام جوانب و ملاحظـات امنیتـی صـورت مـیگرفـت و این یک اصل واضح و مبرهن بود که کشورهای تابع ابرقدرتها با نظارت و ریاست رهبران هردو بلوک باید اقدام به تعـاملات اقتصـادی با یکدیگر میکردند.
شاید در اینجای گزارش بد نباشد که به تحلیل این این رویکرد بپردازیم؛ این رویکرد و سیاستهای دوگانهی بلوک شرق و غرب، خسارتهای متعددی را به همراه داشت که در ابتدا در بلندمدت خسارتهای زیادی به خصوص به کشورهای بلوک شرق وارد کرد.
اما در طرف دیگر سطح تحلیل، کشورهایی که عضویت در بلوک غرب را پذیرفته بودند و با در پیش گرفتن سیاست توسعهی روابط هـم بلـوکی، توانسته بودند تـا حد بسیار زیادی اقتصاد خود را ترقی دهند و راه مشخصی را جهت توسـعه در پـیش گرفتنـد وهمین امر سبب شد تا به توفیقات عدیدهای نیز برسند.
بـا پایان یافتن این مرحله یعنی دوران جنگ سرد و رخداد اتفاقی بسیار مهم در فضای بین الملل یعنی فروپاشی دو بلوک، ضربه بسیار شدیدی به کشـورهای عضـو بلـوک شـرق سابق وارد آمد البته این کشورها با در پیش گرفتن یک سیاستگذاری بر مبنای استقلال، سعی در شروع به حرکت کردند، اما با گذشت زمان متوجـه عمـق جریـان شده و از این رو سردر گم شدند. البته یک رویکرد نامناسب نیز در این زمینه پیش آمد و آن این بود که این کشورها عقب ماندگی هـای خـود را از چشـم رقابـت هـای ابرقدرتها دیدند.
برخی تحلیل گران معتقدند که در طرف دیگر ماجرا کشورهای غربی به رخداد فروپاشی بلوک شرق، یک نگاه فرصت محور پیدا کردند و این اتقاق را مسیر تازهای در جهت برقراری روابط گستردهی اقتصادی با این کشورها علی الخصوص کشورهای بازمانـده از بلوک شرق دانستند.
خصوصیت یا مشخصهی اصلی در این دوران این است که در این بازه زمانی تغییرات صـورت گرفتـه در اذهان و گفتمـانهای فضای بـین الملل موجود بر مبنای روند جهانی شدن دارای ویژگیهایی همچون، سیر فزاینده اقتصاد جهانی، نقش پررنگ سازمانهای بین المللـی و ساختارهای جدید اقتصاد سیاسی در دو رکن مهم یعنی اقتصاد و روابط بین الملل پا به عرصهی ظهور گذاشت.
از این رو در فضای جامعهی بین الملل رویکرد جدید و متناسب با آن فضا پدید آمد این رویکرد یک مشخصه اصلی داشت و آن این بود که دولتها با اولویت اقتصاد، به برقراری روابط گسترده با یک دیگر تلاش کردند و مخاصـمات گذشـته را کنار گذاشتد و همین امر سبب شد تا پژوهشگران و تحلیل گران عرصههای سیاست و اقتصاد در پی ایجاد یک مفهوم عمیق و استراتژیک به مساله سازی بیاندیشند که ما امروزه به آن «دیپلماسی اقتصادی» میگوییم.
امروزه در عصر جهانی شدن دیپلماسی اقتصادی به مثابه یکی از مهمترین ابزارهای دولتها برای پیشبرد اهـداف بلنـد مـدت توسعهی اقتصادی و اجتماعی است، و همین امر سبب میشود که امروزه در وضعیتی موسوم به جهانی شدن، دولتها برای دست یابی اهدافی همچون موقعیت بهتر در اقتصاد جهانی تلاشهای عدیدهای را انجام دهند البته امروزه بر کسی پوشیده نیست که این تلاشها مستلزم بهره گیـری مناسـب از فن دیپلماسی برای افزایش فرصتها در زمینهی جـذب سـرمایه هـای خـارجی، انتقـال تکنولوژی، صدور خدمات و گسترش تجارت خارجی است.
یک تحلیلگر غربی، درتحلیلی بر دیپلماسی اقتصادی بیان میکند که دیپلماسی اقتصادی یک علم است، امروزه در عصر جهانی شدن با یک نگاه دقیق میتوانیم این علم جدید را یک مجموعه بدانیم که این مجموعه مشتمل است بر فعالیتهای مرتبط با فعالیتهای خارج از مرزهای اقتصادی یعنی صـادرات، واردات، درآمـد، وام، مساعدت، مهاجرت و همین امر سبب میشود که به این مهم یعنی دیپلماسی اقتصادی بسیار پراهمیت بنگریم.
علم دیپلماسی اقتصادی یک جامع نگری کاملی دارد به طوری که میتوان در یک دیدگاه کلی بیان کرد که مبنای علم دیپلماسی اقتصادی بر پایهی همکاری دو یا چندجانبـه میـان کشـورها، سازمانها و دیگر بازی گران بین المللی است و همین امر موجب میشود سیاست به اقتصاد کمک مـی کنـد و موانـع همکـاریهـای اقتصـادی را کاهش دهد.
در ایـن حین در کشورهای مختلف استراتژیهای مختلفی صورت میگیرد تا هدف مهمی تحت عنوان همکاریهای مالی صورت گیرد یکی از مسائلی که در این بین چالش عدیده اجرا میکند این است که بـه طـور سـنتی اهـداف اصـلی دیپلماسی را همکاری در سطح بین المللی و تأمین صلح میانگاریم.
به همین دلیل نمیتوانیم تغییـرات عمیـق جهانی را که ما سالها و دهههای اخیر تجربه کرده ایم را به عنوان یک مانع در تحقق این اهداف بدانیم از این رو دیدگاه متناسب با این امر الویت را به سیاست خارجی میدهد.
حال با توجه به مطالب که تا کنون در این گزارش مطرح شد میتوان اینطور برداشت کرد که هدف دیپلماسی اقتصادی در واقع ادغام منافع ملی در حوزه سیاسـت خـارجی و بازرگانی خارجی است تا ابزار دیپلماتیک را به شیوههای مختلف در خدمت تولیدکنندگان داخلی قرار دهد.
امروزه با رشد و فراگیر شدن روند جهانی شدن اینطور به نظر میرسد که کشورها سیاستگذاری خود را در تعامل با مسائل ناشی از جهـانی شـدن و یـا بـا نفـوذ فزاینـدهی سازمانهای تدوینگر استانداردهای اقتصاد بین الملل نظیر سازمان جهـانی تجـارت، بانـک جهانی، صندوق بینالمللی پول، اتحادیهی بین المللی مخابرات، سازمان بین المللی کار و.. در عرصهی جهانی تنظیم میکنند.
دیپلماسی اقتصادی مولفههای گوناگون و فراوانی دارد که از جملهی آنها میتوان به مواردی همچون استفاده از توان چانه زنی هم در منظر سیاست و هم در منظر اقتصاد در جهت تعاملات اقتصادی با دیدگاه صادرات، ایجاد همکاریهای گوناگون در غالب تفکرات چند جانبه گرایی، ارتباط مستمر وزرات خارجه با تولید کنندگان و مبادی داخلی اشاره کرد.