به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، محمود عزیزی تابش دانشجوی دکتری علوم سیاسی یادداشتی را با عنوان «روابط شیعه و سنی: در جهان بودنِ ایرانی» نوشت که متن آن در اختیار خبرگزاری دانشجو قرار گرفت.
متن این یادداشت به شرح زیر است:
اندیشیدن پیرامون روابط دو گروه از افراد که به دلایل مختلف در برابر هم قرار میگیرند و بدل میشوند به ما و دیگران را شاید در نگاهی پدیدارشناسانه در دو سطحِ ساختارهای تصوربخش و تجربههای در جهانی میتوان تشخیص داد. منظور از ساختارهای تصوری ساختهایی است که ابژه را به نحوی داده شده برای فرد ظاهر میکنند تا فرد از طریق مشاهده ابژه را متصور شود، از این رو ابژه برای فرد نیست بلکه امری بیرونی است. حال آنکه در تجربههای در جهانی ابژه به نحوی درونی توسط سوژه ادارک میشود. از این نظر رابطهی ما/دیگران در آنچه روابط اهل تشیع/اهل سنت خوانده میشود نمودی است از آن ساختارهای تصوری که توسط حد سومی پدید آمده که اتفاقاً نه مجرای پیوند این-آن بلکه موجد تناقض میان ایشان به شکل این/آن است. اما در تجربههای در جهانی، زمان و مکان را از روابطمان با دیگران منفک نمیکنیم بلکه در درون آنها عمل میکنیم. این نه به معنای انقطاع از پرتاب شدگی ما در جهان انسان ایرانی است بلکه ما به واسطهی بودن در این جهان سزاوار اندیشیدن به آنیم. اندیشیدن را به معنای تجربه کردن این جهان نیز مراد میکنم. در واقع این دو عمل به واسطهی یگانگیْ در جهان بودنِ ما را به نحوی خودینه حاصل میکند. یعنی در حین اندیشیدن به اینکه تضاد میان ما/آنها نیازمند بازسازی است دست به همان عمل بازسازی میزنیم. رد این ساختارهای تصورساز را میتوان در پیدایش اختلافات قومی و دینی در کشور دنبال کرد نظیر آنچه اخیراً در گلستان اتفاق افتاد. در حالی که در طول سدهها اهل سنت و اهل تشیع در این منطقه و در کل ایران در کنار هم زیستی مسالمتآمیز داشته و دارند هر گاه آن ساختارهای صوری غلبه یافتهاند این ارتباط جای خود را به بدبینی وتخاصم داده است. خطر این دشمنی آنگاه بیشتر میشود که با تعصبهای قومی-قبیلهای همراه میشود و خود را به عنوان در جهان بودنِ حقیقی بر حیات اجتماعی فرد عرضه میکند و خشونت را در روابط افراد جایگزین میکند.
ایران به لحاظ تاریخی سابقهی طولانی در همزیستی سیاسی و فرهنگی داشته است به نحوی که قومیتها و مذاهب گوناگون در کنار همدیگر زیستی مسالمت آمیز داشته اند. در این نوع تجربهیِ زیست هرگاه که دست برده میشد ساختارهای ابژکتیو با وجود تجربههای ذهنی-در جهانی روابط افراد را دستخوش اثراتِ خود ساختهاند. اما این هجوم سبب نشده است تا فرد از ایرانی بودن تهی شود، بلکه این ایرانی بودگی همواره کلیتی تعیین کننده در زندگی همهی ما بوده است. در جهان امروز این ایرانی بودن تنها ناظر به ویژگیهای تاریخی، زبانی و دینی نیست بلکه در کنار همهی اینها آگاهی به ایرانی بودن خویش و البته زیستن با تجربههای روزمره جمعی است؛ مثل وجود حسی مشترک در ارتباط با قهرمانیِ یک ایرانی در مسابقات ورزشی، برنده شدن یک فیلم ایرانی در جشنوارههای جهانی، حضور نخبگان ایرانی در شرکتهای برتر دنیا، کسب جوایز علمی جهانی، یا ناراحتی در مورد توهین به یک ایرانی در مسابقات جهانی، سیلی زدن یک نماینده به سرباز وطن و تجربههای بی شماری از این دست که محدود به دین یا قوم خاصی نیست. این قهرمانها دارای قومیتهای متفاوت و یا مذاهبی مختلف هستند، مردمی که از قهرمانی ایشان شاد و از شکستها غمگین میشوند در درون همین تجربههای ذهنی-در جهانی قرار دارند. در این شکل از هستی خودینه، دین و قومیت به بیرون از جهان پرتاب نمیشوند بلکه اتفاق کاملاً متضادی در حال افتادن است. در این خودبودگی، افراد خود و تفاوتشان را مورد تأکید قرار میدهند، اما از تاریخ و تجربه روزمرهشان که در ارتباط با دیگران رقم میخورد غافل نیستند و بر آن تأکید دارند.
این تجربهی در جهان بودن منحصر به عواطف مشترک و یک تخیل ایرانی نیست چرا که یک احساس مشترک تنگنظرانه و یک خیال ملی خشن رهاوردی جز خشم در مقابل غیر و از طرفی در مقابل خودِ متکثر ندارد. وقتی که در مقابل ملل دیگر بر ایرانی بودن خود و نفی آنها تأکید میکنیم چه ضمانتی دارد که در مقابل همین تکثر ایرانی نیز چنین سلبی نباشیم. مسئلهای که در اختلافات قومی، دینی و سیاسی دیده میشود و باعث شده است تا گروه اقلیت خود را در تقابل با ایرانی بودن تعریف کند. در کنار این تخیل ایرانی چیزی به نام خِرد ایرانی نیز وجود دارد که تجربهی در جهان بودن را واجد عنصر آگاهی میکند. نمود این خرد را ما در کلیت ایران فرهنگی، دولت ممالک محروسهی ایران و اندیشهی ایرانشهری میبینیم. در این آخری بیش از هر اندیشهی دیگری پیوند دین و سیاست و یگانگی ملت در کنار هم نمود دارد. پادشاه در آن همچنانکه پاسدار دین است مظهر آزادی دینی و یگانگی ملت نیز هست. در واقع دین در این اندیشه به معنی عدالت و نیکی بود و دولت وظیفهی گسترش و حراست از آن را برعهده داشت. در مقابل، نگاهی شکل گرفت که بر اساس آن دین توجیهگر قدرت بود و در مقابل قدرت نیز افتراقی برساختی و خشن را در جامعه نهادینه میکرد. با وجود این ساختارهای تصورسازِ بیرونی، دیالکتیک خرد و عاطفه -و پدیداری تجربهای ویژه از ایرانی بودن- همان چیزی است که در طول قرنها ضامن یکپارچگی ایران بوده و ایران را متفاوت از سایر کشورهای اسلامی ساخته است.
در ایران امروز مسائل چندی وجود دارد که از سمت همین ساختارها زندگی عقلانی و خیالانگیز فرد ایرانی را مورد هجوم قرار میدهد و به جای مدارا و تفاهم متقابل دشمنی و جنگ را جایگزین روابط مابین افراد میکنند. برای کاهش دادن یا پایان بخشیدن به اختلافات دینی و قومی تغییراتی چند ضروری است که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد:
- برقراری تساهل: ایران به لحاظ تاریخی حکومتهایی را به خود دیده است که رویهی مدارای دینی را در برخورد با اقوام و مذاهب مختلف در پیش گرفتهاند و به این دلیل آنها را با خود همراه ساخته به نحوی که آن اقوام حکومت ایران را واقعیتی بیرونی تلقی نمیکردند. حتی با وجود حکومتهای متعصب مذهبی، شیوهی زیست مسالمتآمیز در ایران امری مرسوم بین مردم عادی بوده است. هر چند امروزه مدارا که از ارکان هر دولت مستدام و مشروعی است (مدارا رکن جدایی ناپذیر دولت ایرانی در تقابل با حکومت قبیلهای عربی است) در ایران از میان نرفته، اما از اهمیت آن کاسته شده است. دولت ایران در جهت پایان دادن به نزاعهای دینی و قومی میبایست مدارای مذهبی را که هم مسئلهای است جهانی و هم امری است درونی (مربوط به جهان ایرانی) جایگزین شیوههای سلبی کند تا هم اختلافات در جامعه را کاهش دهد و هم مشروعیت خود را افزایش دهد.
- توافق و تفاهم میان دولتها: احتمال پیدایش اختلافات و جنگهای مذهبی زمانی بیشتر میشود که حکومتها در ظاهر با داعیههای مذهبی در مقابل هم قرار میگیرند -همچون رویارویی دولتهای صفوی و عثمانی-، اما این نزاعها تابعی بودهاند از اختلافات سیاسی و تلاش برای محدود ساختن دیگری. از این رو دولتهای دارای جهانبینیهای مختلف همواره سعی دارند حوزههای تحت نفوذ خود را گسترش دهند و به همین جهت سطح تخاصم را میان خود و میان مردمان افزایش میدهند. برای پایان دادن به این اختلافات و دشمنیها در قدم نخست لازم است تا میان دولتهای این چنینی (مثل ایران و عربستان) سطحی از گفتگو و هماندیشی وجود داشته باشد که نتیجتاً به کم رنگ شدن و یا محو این اختلافات انجامد.
- تغییر نگاه امنیتی: حاکم شدن نگاه امنیتی بر درک مسئولان از بحران باعث شده است تا دایرهی تعریف بحران آنچنان گسترش یابد که حتی اظهارات و خواستهای مختلف را در برگیرد. تحت این شرایط امر ملی آنچنان متصلب میشود که افراد و گروههای مختلف را از دایرهی خود بیرون میاندازد و جامعه را دچار نزاعهای لاینحل بر اساس منطق موجود میکند. اما بر اساس نگاه فرهنگی عقاید و خواستهای گوناگون از حقانیت برخوردارند و دولت نیز موظف است به آنهای جامهی عمل بپوشاند.
- حمایت از دیگری: لازم است تا افراد در سطح جامعه بتوانند در بستری آزادانه و فارغ از اجبار خواستهای مختلف خود را بیان کنند و جامعه نیز به حمایت از ایشان بپردازد. مثلاً در مورد خواستهای ابتدایی مثل اقامهی نماز در تهران توسط اهل سنت یا اشتغال در مناصب مهم کشوری و لشکری نیاز است تا مورد حمایت دیگر شهروندان نیز قرار بگیرد. با وجود آنکه ممکن است خواستی مثل برگزاری نماز جداگانه بر علیه باهمبودگی جامعه باشد، اما با این وجود جمعی شکل نمیگیرد اگر افراد فکر کنند از طرف حکومت نادیده گرفته میشوند یا مورد حمایت هموطنان خود قرار ندارند. در نتیجه خود را بیگانهای در وطن میدانند و تعلق خود را در ورای مرزها میجویند.
- گفتگو بیرون از قدرت: رسانههای مجازی از آنجا که تحت کنترل دولتها نیستند بستر مناسبی هستند تا افراد در این بستر به گفتگو با هم دیگر بپردازند، و در نتیجهی فهم متقابل، منطق مدارا پرورش یافته و از حقوق همهی افراد حمایت میشود. در این شرایط که قدرت برداشتهای ذهنی افراد را متأثر یا تعیین نمیکند، افراد میتوانند از طریق ایجاد جنبش اجتماعی دولت- یا دولتها- را به حرکت در این مسیر تشویق و حتی مجبور کنند.
- توجه به عرف: قوانین آن میزان تمام کنندگی ندارند که عادتوارهها و مناسبات عمومی جامعه را به صورت مطلق تعیین کنند. در جهان امروز فرهنگها بر هم اثر میگذارند، حق آزادی و نیز حق تفاوت فرد مورد پذیرش عمومی قرار گرفته است، از این رو ممکن است برخی قوانین، ساختارها، عقاید و رویکردها در تضاد با عرف داخلی-جهانیِ همواره در حال شدن که بر این حقوق تأکید میکنند قرار بگیرد. به همین خاطر لازم است تا قانونگذاران و حاکمان در وضع قوانین و تجمیع منافع سعی داشته باشند تا عرف روز جامعه را نیز لحاظ و خواستهای متنوع و متضاد افراد و گروههای مختلف را در نظر داشته باشند. تأمین خواستهایی که تعلق افراد به کشور را افزایش، از حجم اختلافات کم میکند و میزان گرایش افراد به واگرایی و رادیکالیسم را کاهش خواهد داد.
در کنار این دگرگونیها باید رابطهی فرد با کشور نیز مورد توجه قرار گیرد تا برقرار شدن آنها به صورت باژگون به افزایش سطح خشونت و چند پاره شدن جامعه و کشور منجر نشود. منظور از این رابطه تأکید بر نوعی از ایرانی بودن است که البته منبع صیانت از تفاوتها نیز هست. این ایرانی بودن نه حرکت به سمت نوعی از ناسیونالیسم دولتی بلکه تلاش برای استوار شدن نوعی هستیِ مشترک بر پایههای تخیل-خرد ایرانی و در جهان بودن امروزی است. این در جهان بودن امروزی تفاوتها را پیشفرض میگیرد و در درون آنها زندگی میکند نه اینکه رابطهای بیرونی با آنها داشته باشد. تخیل و خرد ایرانی نیز موجب خواهد شد تا هر فرد در درون رابطهای مداراآمیز با دیگران قرار گیرد و از رابطهی سلبی با آنها بیرون آید همچنان که در این وضعیت امر ملی نیز تقویت خواهد شد. در این شیوه از بودن، این افراد هستند که جهان را متعین میسازند نه بالعکس. حتی دولت نیز برآیندی است از حضور آگاهانه و خواست افراد که وظیفهی آن فراهم آوردن زمینههای زیستی مسالمتآمیز و از بین بردن رویههای ناسالم است که هم به ایجاد دستهبندیهای سیاسی و گسترش خشونت میانجامد و هم تعلق به میهن را کاهش میدهد و تعلقاتی دیگر را جایگزین آن میکند.