به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، زمانی که سال 1393 خندوانه کارش را شروع کرد، شاید خیلیها فکر نمیکردند این برنامه آنقدر ادامه پیدا کند و بتواند اینقدر مخاطب داشته باشد. رامبد جوان در گفتوگویی که دیماه امسال با ایسنا داشت در مورد هدف شروع این برنامه گفته بود: حدودا ۱۸ سال پیش روزی که تصمیم گرفتم برنامهای با موضوع خنده و خندیدن بسازم، وضعیت بهتر از الان بود. گرفتاریهایمان را داشتیم، ولی اوضاع آرامتر بود.
قرارمان ساعت 5:30 عصر است، اما با ترافیکهای اسفند یکربع دیرتر میرسم و انگار برنامه شروع شده، صدای محمد بحرانی را میشنوم که طبق معمول همیشه درحال کلکل و خنده با رامبد جوان است و با خواندن آهنگهای جنوبی همیشگیاش، صدای خنده و تشویق تماشاگران را با خودش همراه میکند. یک قسمت از یک آهنگ را مدام تکرار میکند. کمی صحبت میکند و دوباره با تکرار همان آهنگ، خنده را به لب تماشاگران میآورد. خودم را به نگهبانی که جلوی در ایستاده معرفی میکنم و با هماهنگیای که انجام میدهد وارد استودیو میشوم. از یک راهروی باریک وارد همان راهرویی میشوم که این شبها درخندوانه زیاد دیدهاید، همان راهروی نورانی که محمود کریمی با بچههای خندانندهشو مصاحبه میکند و غم و شادیشان را ثبت میکند.
وارد اتاقی میشوم که برخی بچههای برنامه درحال تماشای بخش اول ضبط امشب هستند و به حرفهای جنابخان میخندند. در اتاق روبهرویی هم بچههای این دوره خندانندهشو جمع شدهاند و قرار است امشب فینالیستها مشخص شوند، برای همین مدام در اتاق راه میروند و استرس دارند.
با نازنین متیننیا، مدیر رسانهای برنامه در مورد انجام مصاحبهها صحبت میکنم و قرار میشود خودم سراغ عوامل بروم. چشمم به محمد بحرانی میافتد که بعد از ضبط بخش اول خودش را به پشتصحنه رسانده و درحال خوشوبش کردن با بچههاست از اتاق بیرون میآیم، نزدیکش میشوم و صدایش میکنم و بعد از معرفی، میگویم تقریبا یک سالی هست که درتلاشم تا گفتوگویی با او داشته باشم و میخواهم اگر چنددقیقهای فرصت بدهد با هم صحبت کنیم. عذرخواهی میکند و میگوید خیلی گرفتار است و باید به کارهای دیگر ضبط امروز برسد، اما آنقدر برخورد خوبی دارد که از اینکه مصاحبه را قبول نکرده، ناراحت نمیشوم و بعد از صحبتهایی که با هم میکنیم، حق میدهم که نخواهد فعلا گفتوگویی داشته باشد.
مطمئنا یکی از ویژگیهای این برنامه با شروع «خنداننده شو» بحث استعدادیابی بوده است، استعدادهایی که شاید تا قبل از این کارشان را در گوشهای از صحنه تئاتر اجرا میکردند، اما حالا استندآپ یکی از بخشهای مهم طنز است. خندوانه یکی از آن برنامههایی است که بسیار توانسته در مورد استندآپ کمک کند.
از یکی از بچههایی که آنجا هستند سراغ تیم نویسندگی برنامه را میگیرم و راهنماییم میکند و اتاقی را نشان میدهد. وارد اتاق میشوم و سلام میکنم. میثم درویشانپور درحال نوشتن روی کاغذی است که جلویش قرار دارد و بعد از خوشوبش و معرفی میگویم که میخواهم گفتوگویی در مورد برنامه داشته باشم، قبول میکند. دیگر همه میدانیم که او در اولین دوره خندانندهشو توانست رتبه اول را کسب کند و آنچنان توانایی نشان داد که توانست خودش را بهعنوان یک کمدین اثبات کند و حالا در این دوره از خندانندهشو بهعنوان مربی درکنار بچهها حضور دارد و آنها را راهنمایی میکند.
با خوشرویی مصاحبه را پذیرفت، ابتدا از سختیهای این دوره خندانندهشو پرسیدم و اینکه برخی معتقدند، چون این دوره از خندانندهشو رقبای زیادی در فضای مجازی و شبکه نمایش خانگی داشت، قدری دیر توانست مردم را با خودش همراه کند. سری تکان میدهد و در جواب میگوید: «فصلهای قبلی خندانندهشو هم تقریبا از مرحله یکهشتم برای مردم جذابتر میشد، چون شرکتکنندهها دیگر غربال شده و برای مردم شناخته شدند، اما این دوره، بهشخصه، برای من که مربی بودم سختتر بود و انگار اگر اجرا داشتم راحتتر بود. امسال روند مسابقه هم متفاوت با دورههای قبل است. مربیها در تمام مراحل درکنار شرکتکنندهها بودند. در ابتدای این دوره برخی از بچهها بهصورت حرفهای با نگارش متن استندآپ آشنا نبودند و تیم نویسندگان به آنها کمک کردند، البته با گذشت زمان و رسیدن به مرحلههای بعدی شرکتکنندهها هم در نوشتن بهتر شدند و جنس اجراهای خود را پیدا کردند.»
از تمرینها میپرسم و خندهای میکند و میگوید: «تمرین زیاد داشتیم، من و افشاری و حسینی و فتوحی در شروع مسابقه مربی پنج نفر از بچهها شدیم. در مرحله اول فرصت بیشتری داشتیم و با هرکدام از شرکتکنندهها فرصت کافی برای تمرین داشتیم، اما رفتهرفته تعداد اعضای گروهمان کمتر شد و فاصله اجراها هم کمتر، البته گاهی هم مسائلی مثل ممیزی به مشکلات اضافه میشد، چون ناگهان متن اجرا رد میشد و مجبور بودیم در فاصله کوتاهی متن جایگزین را آماده کنیم و این کار را سخت میکرد و درنهایت میتوانم بگویم که اجراها استاندارد و در حد و اندازه اجرای روی استیج خندوانه بود.»
سوال بعدی را به سمتوسوی خندانندهشوهای قبلی میبرم و میپرسم: «اگر با آن دورهای که خود شما در خندوانه بودید مقایسه کنید، چطور ارزیابی میکنید؟ بچههایی که الان میآیند یک آمادگی داشتند و چند دوره را دیدند و یکسری چیزها را میدانند. اما این مساله مخصوصا در دوره شما نبود و مطمئنا کار را سختتر میکرد، چقدر این موضوع را قبول دارید؟»
سری تکان میدهد، تایید میکند و در ادامه میگوید: «بله، این اجتنابناپذیر است. ما دوره اول بودیم و نمیدانستیم چه اتفاقی میافتد حتی برنامهسازی رامبد جوان در خندوانه برای خندانندهشو هم یک مسیر تاریکی بود، چون نمونهای دیگر از این مسابقه در ایران وجود نداشت و رامبد جوان و خندوانه اولین بودند. ما مرحلهبهمرحله جلو میرفتیم و چراغها روشن میشدند، بنابراین در سریهای دوم و سوم مسیر شناخته شدهتر شد. مهمترین تغییر این فصل نیز همین حضور داوران و مربیها بود و اینکه دیگر داورها مربی شرکتکنندهها نبودند و فقط داوری میکردند.»
درحال صحبت هستیم که ابوطالب حسینی وارد میشود و در مورد متنها با هم صحبت میکنند و بعد از تمام شدن صحبتهایشان از کمک خندانندهشو به حوزه طنز میپرسم و میگوید: «خندانندهشو از قسمت اول برای مردم جذاب بود و دوست داشتند کمدینهای جدیدتری را ببینند. این برنامه یک صحنه استاندارد و قابلاعتماد برای کسانی است که میخواهند استندآپ کمدی را انجام دهند. این برنامه تاثیر زیادی در آشنایی مردم با استندآپ داشت؛ اجراهای کمدی در کافهها راه افتاد، مردم با مفهوم استندآپ آشنا شدند و جوانهای علاقهمند به این حوزه هم به ادامه کار امیدوار شدند.»
سوال بعدی را به فضای اینستاگرام میبرم و اینکه در شرایط فعلی با حضور فضای مجازی، مردم هر چیزی را که میخواهند در آن فضا پیدا میکنند، برای همین به نظر میرسد کار طنز در تلویزیون سختتر خواهد بود، با حرفم کمی مخالف است و میگوید: «آن زمان هم اینستاگرام بود. هرکسی که تلویزیون نگاه میکند میداند که قواعد بههرحال با فضای مجازی متفاوت است و نهفقط خندوانه که همه برنامهها باید چهارچوب و قواعدی را رعایت کنند، اما در همین چهارچوب هم بهنظرم بچهها خوب اجرا کردهاند، البته از همین فضای اینستاگرام هم در خندوانه استفاده شد و پیج خندوانه بلافاصله اجرا را منتشر میکردند و لینک رایگیری هم بود و درواقع فضای مجازی به کمک برنامه آمد.»
باید برای دیدن برنامه به کنار بچههای کمدین برود و برای همین سوال آخر را میپرسم و میگویم: «مطمئنا الان بهلحاظ اقتصادی در شرایط سختی هستیم، بهنظرتان چقدر برنامههایی مثل خندوانه میتواند در این شرایط به مردم کمک کند؟» در جواب رسالت این برنامهها را در زمان بحران، سختی و دغدغه میداند و میگوید: «نهتنها خندوانه که هر برنامه طنز دیگری رسالتش در زمانهای بحران و سختی مردم بیشتر میشود. مردم به دقایقی برای جدا شدن از دغدغهها و مشکلاتشان نیاز دارند و این برنامهها به این نیاز کمک میکند. برنامههای اینچنینی میتواند حال دل مردم را خوب کند و این همان رسالتی است که برای این برنامهها چیده شده است.»
صحبتهایمان که تمام میشود، تشکر میکنم و نگاهی به بیرون از اتاق میاندازم، هانا ستوهی، علی غریب و محمدحسین توسلی درحال صحبت هستند و مشخص است استرس دارند که بالاخره امشب کدامیک باید برای فینال انتخاب شوند. جنبوجوشی که در پشتصحنه وجود دارد، انسان را بهوجد میآورد و ناخودآگاه میخواهی این همه جنبوجوش را در نوشتن به تصویر بکشی.
زمانی که سال 1393 خندوانه کارش را شروع کرد، شاید خیلیها فکر نمیکردند این برنامه آنقدر ادامه پیدا کند و بتواند اینقدر مخاطب داشته باشد. رامبد جوان در گفتوگویی که دیماه امسال با ایسنا داشت در مورد هدف شروع این برنامه گفته بود: «حدودا ۱۸ سال پیش روزی که تصمیم گرفتم برنامهای با موضوع خنده و خندیدن بسازم، وضعیت بهتر از الان بود. گرفتاریهایمان را داشتیم، ولی اوضاع آرامتر بود. در آن سالها این برنامه را طراحی کردم تا ببینم چقدر نیاز به خندیدن داریم و چقدر خندیدن در زندگی ما موثر است. این طرح منجر به گفتوگویی میان من و دکتری به نام اردکانیان شد که دکترای اوقات فراغت از یک دانشگاه انگلیسی در هندوستان را داشت. ایشان میگفتند در دنیا درباره خنده و خندیدن تحقیقات زیادی شده، اما ما در ایران و در این زمینه و در حوزههای آموزش بهداشت روانی جامعه، پزشکی و بیولوژیک، روابط اجتماعی، خانوادگی و... ضعف داریم. ایشان دو هزار مقاله از تحقیقات دانشمندان و پزشکان جهانی جمعآوری کرده بودند که از میان آنها ۹۰۰ مقاله ترجمه و تبدیل به پایه علمی خندوانه شد، مثلا در این مقالات ثابت شده بود که اگر بخندید مغز فریب میخورد و شروع به ترشح هورمونهای شادیآور میکند، درنتیجه حالتان بهتر میشود و... همینها باعث شد برای ساخت خندوانه اصرار داشته باشم و این برنامه کلید بخورد.»
جوان در ادامه صحبتهایش گفته بود: «یک آدم افسردهای که برای بهتر شدن حالش میجنگد و تلاش میکند، نسبت به آدمی که افسردگیاش را پذیرفته و کاری نمیکند آدم موثرتری بوده و بهتر از پس زندگیاش برمیآید. وقتی شما افسردهای، حال بدت مدام بیشتر و بیشتر میشود و با ناله کردن حالت بهتر نمیشود. اینکه مدام از حال بد بگوییم، سادهترین نوع برخورد است. اینطور نیست که شرایط را درک نکنیم، خود من هم برای اینکه حالم بد باشد دلایل بسیار زیادی دارم، چون من هم در همان شرایط و روزگاری زندگی میکنم که بقیه زندگی میکنند و سختیها را درک میکنم. من هم میدانم اوضاع و شرایط مساعد نیست، اما انتخابم حال بهتر است، با این انتخاب میتوانم با بیش از ۱۰۰ نفری که با من کار میکنند، بهتر رفتار کنم، بهتر شرایط را مدیریت کنم و پروژه را پیش ببرم. اگر من عصبی و افسرده باشم این پروژه میتواند پیش برود؟ با عصبیت و حال بد و تن دادن به آن، چه کاری از دست ما ساخته است؟ باید بدانیم که هرچقدر هم حالمان بد باشد، نیاز داریم به اینکه یک نفر تکانمان بدهد و بگوید دوام بیاور و قوی باش. خندوانه به مردم میگوید که دوام بیاورید، حتی اگر سخت باشد، کوچکترین روزنه امید را پیدا کنید. این را مخاطبان خندوانه آنهایی که همیشه برنامه را دنبال میکنند بهخوبی درک کردهاند، اما وقتی کار به انتقاد میرسد، اکثر منتقدان کسانی هستند که برنامه را کامل نگاه نمیکنند و اگر از آنها بپرسید گزیدهای از برنامه را در شبکههای مجازی دیدهاند. گزیدههایی که ممکن است با شیطنت انتخاب شده باشد و مفهوم کلی برنامه را نشان ندهد.» او بار دیگر تاکید کرد: «خائنانهترین رفتار با آدمها این است که امید را از آنها بگیری. وقتی امید نباشد آدمها از بین میروند. ما باید تا لحظه آخر به یکدیگر امید بدهیم.»
صدای مهدی شاهحسینی که دیگر در خندوانه معروف شده است، میآید که از همه میخواهد برای ضبط بخش دوم برنامه آماده شوند. از این فرصت استفاده میکنم و دوباره به اتاق نویسندهها برمیگردم تا یزدان فتوحی را ببینم و با او گفتگو کنم. کسی که به یک مهره اصلی در تیم نویسندگی تبدیل شده است.
یزدان فتوحی، سرپرست تیم نویسندگان در این فصل از برنامه خندوانه همراه با تیم این برنامه شده است و با نگاهی که دارد توانسته اتفاقات خوبی را در برنامه رقم بزند. بعد از اینکه گفتوگویم با درویشانپور تمام شد، قرار شد با فتوحی صحبت کنم. او درحال گفتگو با حسن معجونی بود و بعد از 10 دقیقه کارش تمام شد و سوال اول را از کارکرد اجتماعی خندوانه میپرسم.
میگوید: «برنامههایی مثل خندوانه در کنار سرگرمی، کارکرد اجتماعی هم دارند. قرار نیست بیخودی سر شما گرم شود و باید آموزشی هم در کار باشد. وقتی شما گروه میشوید و دستبهدست میدهید میتوانید از مشکل یا بحران عبور کنید. چیزی که در خندوانه سالها به دنبال آن بودیم هم همین است؛ اینکه درکنار هم باشیم و با دستبهدست هم دادن بتوانیم کاری برای خودمان و مردم انجام دهیم. به نظرم تا زمانی که یک تیم متحد و قوی نباشیم، نمیتوانیم کار بزرگی انجام بدهیم. کارکرد برنامهسازی هم همین است که به شما یادآوری کند تنها نیستید و با جمع، آدمها و کسانی که شاید همزبان شما نباشند میتوانید کاری را جلو ببرید.»
صحبتهایش تمام میشود و چند نفر از بچهها در مورد اتفاقات برنامه از او سوال میکنند و جواب میدهد و سوال بعدی را میپرسم که این برنامه در این 7 یا 8 سالی که درحال فعالیت است، مطمئنا رقبای زیادی پیدا کرده و فضای مجازی و شبکه نمایش خانگی دو نمونه از این رقبا هستند. از نوع رقابتشان میپرسم و اینکه چگونه میتواند مردم را سرگرم کند، کمی فکر میکند و میگوید: «نگاه اصلی و اشتباهی که وجود دارد همین رقابت است. این دیالوگ به حدی بین کسانی که برنامهسازی دارند، اتفاق افتاده است که به آن اهمیت میدهیم.»
میپرسم یعنی نباید رقابت وجود داشته باشد؟ و میگوید: «خیر، من این اعتقاد را ندارم. در همه جای دنیا همین است. یکسری برنامهها هستند که باید مخاطب خاص خود را در یک حوزه داشته باشند و یکسری برنامههای دیگر هم مخاطب خاص خود را در حوزههای دیگر دارند. یعنی شما نمیتوانید برای سلیقه همه آدمها یک برنامه ثابت بسازید. مثلا وقتی من سریالی میسازم نمیتوانم و نباید رقیب رامبد جوانی باشم که خندوانه میسازد، چون او لاینی از مخاطب را درگیر میکند و من لاین دیگری را. حتی با همین خندوانه مردم با طنز آشنا میشوند و تربیت میشوند تا به تماشای سریال من بنشینند. رقابت در هنر اصلا معنی ندارد؛ چون شما یک وظایفی با یک جهانبینی دارید و هنرمندی دیگر با یک جهانبینی دیگر وظیفه دیگری دارد و درنهایت همه کنار هم هستیم.»
میگویم یعنی رقابت باعث پیشرفت نمیشود؟ سری تکان میدهد و میگوید: «در برنامهسازیهای اینچنینی خیر. اگر خلاقیت داشته باشید و هر روز خود را بهروز کنید هیچ نیازی به رقابت با دیگران ندارید.»
از خلاقیت در خندوانه میپرسم و میگوید: «خندوانه اهمیت در جمع و با جمع بودن و خوش بودن را نشان داد؛ اینکه در جمع باشیم و با خانواده باشیم و در کنار هم باشیم و به اتفاقهای خوب فکر کنیم و با همه سختیها امیدوار به ادامه باشیم، چون کنار هم هستیم. این همان رسالت تلویزیون است. این برنامهای است که رقابت کردن با آن سخت است و اصلا نیازی به رقابت نیست. یکسری آدم در همه جای دنیا وجود دارند که مخصوص ساختن یکسری برنامهها هستند. یک نفر فقط باید کمدی بسازد، یک نفر دیگر باید برنامههای گفتوگومحور بسازد. در اینجا نیازی نیست بخواهیم یکی شبیه آن بسازد، درحالی که یکی داریم. این حرف من، مثل یک خواننده است، مثلا یک صدا داریم، چرا باید شبیه آن چند صدا داشته باشیم یعنی میبینند وقتی کار یکی میگیرد، میگویند خب ما هم مانند او بخوانیم. ممکن است مدت کوتاهی کارشان بگیرد، اما درنهایت حذف میشوند. باید اینطور بگویم که یکسری سودجو سود خود را انجام میدهند و تمام میشود، ولی در کل کمکی به فرهنگ و رسانه ما نمیکنند. در این مدت چقدر آدم بزرگ تربیت کردیم؟ مثلا اگر خندوانه تمام شود کسی مثل رامبد تربیت شده که برنامه اینچنینی بسازد؟ اگر بخواهد چنین اتفاقی بیفتد، نهایتش تقلید کردن است. اما مثلا همین «خندانندهشو» که سه قسمتش پخش شده است، از بین 20 نفر بالاخره یکی میتواند در بخش نویسندگی کار کند و تربیت شود. یکی از اینها در آینده فیلمساز و یکی هم بازیگر میشود. حداقل سه نفر از این 20 نفر را میتوانید بهعنوان یک استعداد بیرون بکشید.»
میگویم برای همین است وقتی این چند دوره خندانندهشو برگزار شد یکسری آدمها حفظ شدند تا این کارها را انجام دهند؟ سری تکان میدهد و میگوید: «بله. یکی از خوبیهای این برنامه همین است که استعداد پیدا میکند و آنها را نگه میدارد و تربیت میکند و حتی وارد بازار کار میشوند و در همین کار میمانند. نمونهاش شرکتکنندههای همین دوره. این بچهها وارد شدند، استعدادشان دیده شده و مشغول تربیت شدن و تمرین هستند و بهزودی مانند بقیه شرکت کنندهها در دورههای قبلی راه خود را پیدا میکنند. این کار خیلی بزرگی است که در برنامههای ما کم پیش میآید.»
سوال بعدی را با این موضوع شروع میکنم که برخی از برنامهها در تلویزیون فقط میخواهند به مخاطب آموزش بدهند، یعنی وقتی جلوی دوربین میروید یک پیام آموزشی داشته باشید. چقدر این موضوع در خندوانه دیده میشود؟ تا میخواهد جواب بدهد از او سوالی در مورد ضبط خندانندهشو امشب میپرسم و بعد از جواب میگوید: «ببینید ما در برنامهمان این را نداریم، ولی یک ورودی در سلام اول داریم که در آن درباره مسائل مهم اجتماعی حرف میزنیم. مهمترین قرارمان در نوشتن و اجرای آن هم این است که حرفی که به آنباور نداریم نزنیم. به این ترتیب فقط به مخاطب نمیگوییم که چه کاری کند و چه کاری نکند. میگوییم ما این کار را کردیم و نتیجه خوبی گرفتیم و شما هم امتحان کنید، شاید برای شما هم جواب داد.»
از چگونگی انتخاب ایدهها و سوژهها میپرسم و میگوید: «ما در اتاق نویسندگان همه درحال ایده دادن و بحث هستیم و همه کارها را گروهی انجام میدهیم. کسی تک نفره کاری انجام نمیدهد. من ایدهای دارم و دوست نویسنده دیگر هم ایدهای دارد و همینطور ایدهها را بازگو میکنیم و پخته میکنیم و رامبد هم وارد میشود. خود رامبد پر از ایده است. هر بار که از جلوی اتاق نویسندگان رد میشود یک نکتهای بیان میکند و یک چیزی مینویسد و اینها شکل میگیرد. همه چیز تیمی است. خنداونه یک نفر نیست. این را به جرات میگویم، چون یکی از دلایلی که من رامبد را دوست دارم و با او همکاری میکنم همین دیالوگ است که ما اینجا یک نفر نیستیم. من 24 سال است که در این حرفه کار میکنم. در این مدت کم دیدم اینطور هماهنگ و متحد در یک تیم کار کنید. خوشحال هستم، چون با یک گروه، کار تیمی میکنم. اعضای تیمها کار خود را انجام میدهند و به درستی آن را انجام میدهند.»
ضبط نیمهنهایی درحال انجام است. در اتاقی که نشستهام همه درحال کلکل هستند که بالاخره فینالیستها چه کسانی خواهند بود، نیما نافع و مصطفی احمدی از مازندران (این دوره از خنداننده شو دو تا مصطفی احمدی داشت که با اسم شهرهایشان صدایشان میکردند) که در این دوره خندانندهشو حضور داشتند با حرفهایشان بچههای داخل اتاق را میخندانند و در کنارش هم مشخص است که درحال آماده شدن هستند تا بتوانند برای استندآپ امشب بروند.
یکی از علاقهمندیهای خودم به خندوانه کاری است که محمود کریمی در پشت صحنه این برنامه انجام میدهد، کاملا مشخص است که به کارش وارد است و با تیمی که دارد به خوبی توانسته کارش را در خندوانه انجام بدهد، دقیقا همه بچههای پشت صحنه هم او را دوست دارند. میبینم که از پله پایین میآید تا بعد از تمام شدن ضبط مرحله نیمهنهایی با بچههای خنداننده شو مصاحبه کند. با صدای دوباره مهدی شاهحسینی همه به داخل اتاقها میروند و درها بسته میشوند. با وجود اتاقهای شیشهای میتوانم ببینم که درحال مصاحبه با هانا ستوهی است که دیگر از مسابقه حذف شد. نوع تسلطی که به کارش دارد باعث شده است که یکی از وزنههای سنگین خندوانه باشد.
ضبط نیمهنهایی تمام میشود و داوران به پشت صحنه میآیند. حسن معجونی درحال کار کردن با گوشی موبایلش است و با نازنین متیننیا به سمت اتاقش میرویم، از او وقتی برای گفتگو میگیرم و با خندهای که روی لبش است موافقت میکند و من هم قول میدهم که بیشتر از 10 دقیقه وقتش را نگیرم.
سوال اول از چرایی قبول کردن حضور دوبارهاش در داوری خندانندهشو است و اینکه آیا به این موضوع فکر کرده است که با حضور در این برنامه میتواند در این اوضاعی که برای مردم سخت میگذرد، کمی خنده به لبشان بیاید؟ کمی فکر میکند و در جواب میگوید: «برای ما لازم است که روحیه خود را حفظ کنیم و میدانم که برنامههای زیادی برای همین موضوع ساخته میشود، ولی چرا این را انتخاب کردم؟ چون استندآپ را دوست دارم و اینجا تنها مرجع رسمی آن است. امیدوارم که در این برنامه اتفاقات جدی در حوزه استندآپ بیفتد. دوست دارم که در این راه کمک کنم و تاثیرگذار باشم.»
سوال بعدی را در مورد کارکرد اجتماعی خندوانه میپرسم و اینکه کاری که در این برنامه انجام میشود، غیر از خنداندن مردم مطمئنا باید به مسائلی که در جامعه اتفاق میافتد هم بیاعتنا نباشد، از چرایی مهم بودن این موضوع میپرسم که چقدر در برنامههای اینچنینی باید این کارکرد اجتماعی درنظر گرفته شود؟
لبخندی که روی لبش است بیشتر میشود و میگوید: «این کارکرد باید باشد. برنامههایی که وجهه سرگرمی دارند نباید تکبعدی باشند. ما عادت نداریم که فقط به سرگرم کردن و خنداندن فکر کنیم. یک برنامه شبیه یک انسان است؛ ابعاد مختلفی دارد و باید پاسخگوی همه باشد. برنامه فقط پاسخگوی یک قشر خاص نیست. اگر در یک رسانهای هستیم که متعلق به همه است باید جوابگوی همه اقشار جامعه باشیم.»
تشکر میکنم و کمی هم در مورد فیلم سینمایی «شب طلایی» که در آن ایفای نقش کرده بود حرف میزنیم، با آمدن مهدی شاهحسینی و اینکه باید برای ضبط برنامه بروند، حرفهایمان تمام میشود. صدای رامبد جوان از داخل استودیو میآید که در کنار علیرضا افتخاری که میهمان امشب برنامه بود درحال صحبت است و از او میخواهد آهنگی بخواند.
همه بچهها پشت صحنه درحال حرکت هستند و این موضوع کاملا نشاندهنده این است که این برنامه توسط یک تیم ساخته میشود، تیمی که همه با هم هماهنگند. ضبط برنامه به پایان رسیده و کارتی را که در بدو ورود به دستم دادند تحویل میدهم. درحال تماشای بچههای گروهم که با هم خوشوبش میکنند و خسته نباشید به هم میگویند. با صدای سلامی برمیگردم و رامبد جوان را میبینم. سلام کرده و خودم را معرفی میکنم که برای گزارش از پشت صحنه آمدهام با خوشرویی جوابم را میدهد و تشکر میکند و به سمت بچهها میرود و با همان لبخندی که بر لب دارد خسته نباشید میگوید، یاد حرفهای یزدان فتوحی میافتم که میگفت: «اینجا در خندوانه هیچکسی به تنهایی تصمیم نمیگیرد و همه یک تیم هستیم و همین تیم بودن به ما کمک میکند که در کنار هم یک برنامه قابل قبول را ارائه بدهیم.»