گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو؛ جمعیت پانصد،ششصد نفره فشرده شده پشت در سالن همایشها. گفته بودند از ساعت 10 باید اینجا باشید. ساعت اما از یازده هم گذشته و خبری نیست. مردم اکثراً در حال گپ و گفتهای دورهمی، سلفیگرفتن و یا چک کردن گوشیهایشان هستند. یکی از اعضای تیم تهیه و تولید برنامه میآید و توضیحاتی میدهد که قانعکننده است. درباره شرایط خاص ضبط برنامههای تلویزیونی حرف میزند و اینکه دوستانش در حال آماده سازی صحنه هستند و باید کمی شکیبا باشیم. علی ضیایی، یکی از کمدینهای حذفشدهی مراحل قبل، طوری تیپ زده که انگار قرار است امروز هم روی صحنه برود. بساط سلفیگرفتن با او حسابی داغ شده. سه-چهار نفری میآیند و با کمدینی که تا دو سه ماه پیش هرگز تصور چنین شهرتی را هم نمیکرده، عکس یادگاری میاندازند. ضیایی هم با روی باز ایستاده و هیچ درخواستی را رد نمیکند. انگار در ابتدای مسیری است که آرزویش را داشته.
چیپس با طعم سلبریتی!
ساعت نزدیک یازده و بیست دقیقه که میشود، درهای سالن همایش برج میلاد را باز میکنند. بعد از یک بازرسی سادهی امنیتی، ماییم و سالن انتظاری دیگر! دوباره باید منتظر باشیم تا صدایمان کنند و اجازه ورود به سالن اصلی را بدهند. تنها کاری هم که میتوانیم بکنیم، خریدن تنقلات از بوفه سالن است. با آن قیمتهای گزاف و نجومی احتمالاً امروز حسابی کسب و کارش رونق میگیرد. گزینه دیگری وجود ندارد و بنابراین همه جمعیت برای پر کردن ته دلشان سراغ همین یک بوفه میآیند که یک قوطی چیپس کوچک خارجی را میدهد ده هزار تومان! فرحان معین زاده و بهزاد قدیانلو و رضا بهمنی، سه کمدین دیگر خندانندهشو هم میرسند. بازاز سلفی با آنها داغتر است. خندوانه با «خندانندهشو» هیچ کاری هم که نکرده باشد، 16 سلبریتی به سلبریتیهای کشور اضافه کرده. فرحان معینزاده، بهزاد قدیانلو، علی ضیایی، رضا بهمنی، محمد معتضدی، مریم کشفی و سایر نامهای خنداننده شو برای مردم ایران تبدیل به اسامی آشنایی شده. چهره این کمدینها برای مردم در کنار سایر چهرههای طنز قرار گرفته و احتمالاً به زودی برنامه و همایش و تئاتری که یکی از این اسمها را پای پوسترش داشته باشد، سوددهی بیشتری هم خواهد داشت.
فرحان و بهزاد و رضا بهمنی، قواعد سلبریتی بودن را هم خوب یاد گرفتهاند. با یک لبخند ملیح، تمام تقاضاهای سلفی را میپذیرند. حتی خودشان گاهی دوربین را از دست مردم میگیرند و عکاس میشوند. لذت بینهایتی توی چشمهایشان موج میزند. مردم هم انگار سلبریتیهای جدیدشان را دوست دارند. و از سلفی گرفتن با آنها لذت میبرند. هرچه باشد از سلفی گرفتن با موگرینیِ اجنبی در صحن مجلس شورای اسلامی، به مراتب شریفتر و انسانیتر است.
درهای سالن باز شده و مردم آرام آرام داخل میروند. قیافه یک نفر عجیب برایم آشناست. میفهمم که برادر میثم درویشانپور،یکی از فینالیستهای امشب است که در مسابقه نیمهنهایی ردیف اول نشسته بود و برادرش را تشویق میکرد. معلوم است با خانواده آمده و بیتاب دیدن شاهکار جدید برادر است. سه-چهار میروند سراغش و از سلفی گرفتن با برادر میثم هم نمیگذرند! انگار برادر سلبریتی بودن هم در مختصات خندوانهایها ارج و قرب دارد.
یک ساعت تمرین برای «دوو دوو» و باقی قضایا
تمام طبقه همکف و بخش زیادی از بالکن سالن همایشهای برج میلاد پر شده. میگویند به دلیل کثرت تقاضاها برای حضور در مسابقه فینال، این رقابت را با حضور حدود 1300 نفر در این سالن برگزار کرده اند. ساعت نزدیک 12 است که امین اصلانی، از بچههای تیم تولید برنامه میآید روی سن و نکات مهم را به ما مهمانان گوشزد میکند. نکته مربوط به پوشش مناسب را که مطرح میکند، روسریهای زیادی به جلو کشیده شده و یقههای زیادی بسته میشوند. بعد هم هشدار سفت و سختی درباره هرگونه عکس و فیلمبرداری میدهد و تاکید میکند که صداوسیما اصلاً دوست ندارد حتی یک فریم پیش از پخش برنامه منتشر شود. بنابراین اگر ببینند کسی در حال گرفتن عکس و فیلم است، ضمن توقیف گوشی حتماً آن را از حافظه تلفن همراه پاک خواهند کرد. بعد هم اصلانی حدود یک ساعت دو ترانه «دوو دوو» و «ایران» را با ما تمرین میکند تا موقع ضبط، مشکلی پیش نیاید. هیچ وقت فکر نمیکردم بلند بلند خواندن «دوو دوو» تا این حد مضحک و البته بامزه باشد. جمعیت 1300 نفری، تا پیش از آنکه رامبد بیاید چندین بار «بریم بیاییم» و «شاااد بااااشید» را تمرین میکند.
ساعت از 13:30 گذشته که بلاخره رامبد هم میآید و ضبط برنامه را شروع میکنند:« به نام خدا. سلام. رامبد جوان هستم. در شبکه نسیم. اینجا خندوانه است....» بعد هم گروه موسیقی مینوازد و ما باید دست بزنیم و بگوییم:« خنده، خنده، خندوانه، بمب انرژی داره.....» گروه موسیقی را در گوشه سمت راست سن رسماً «جاساز» کردهاند و یک فریم از آنها در تصاویر پخششده نخواهد بود. تمام موسیقیهای برنامه، حاصل کار زندهی این گروه است.
رامبد موزون
برای قسمت اول، اسپانسر برنامه یک قرعهکشی در نظر گرفته. شماره 825 دست من است و به احتمال ده از هزار و سیصد ممکن است امروز شانس گرداندن گردونهی جوایز را پیدا کنم. که نمیکنم. به جز یک نفر از آن ده نفر، هیچکس لوازم خانگی ِ اهدایی اسپانسر را برنده نمیشود. یکی از آن ده نفر هم ، دختر مدیرعامل، یا به قول رامبد همهکارهی آن یکی اسپانسر برنامه است که یک میلیون تومان ناقابل برنده میشود و البته تنها کسی است که فرصت پیدا میکند به جای یک بار، دو بار گردونه را بچرخاند. ضبط این قسمت از برنامه که تمام میشود، گروه موسیقی یک ترانه فولکلور گیلانی را برای رفع خستگی مینوازد. رامبد با آهنگ شمالی ریتم گرفته و نشان میدهد اگر آب باشد، شناگر ماهری است و بدنش انعطاف زیادی دارد!
احسان کرمی هم آمده و وقت ضبط مسابقه «خندانندهشو» رسیده. حسن معجونی و اشکان خطیبی استرس شرکتکنندگان مسابقه را دارند و شقایق دهقان نگران خوش گذشتن به پسرش است که یکی دو ردیف جلوتر از ما و کنار دوستانش نشسته. مرحله قرعهکشی مسابقه دارد ضبط میشود که صدای ناهنجاری توی سالن میپیچد. رامبد وسط ضبط میگوید:«میکروفون کدوممونه؟» و بعد خودش را تکانتکان میدهد تا ببیند عیب از میکرفون خودش است یا نه. اشکان خطیبی هم تکانهایی به بدنش میدهد و رامبد هم میکروفون حسن معجونی را تست میکند. تستهای موزون مربیان مسابقه، سالن را حسابی خندانده. احسان کرمی هم با یاد کردن از یک خوانندهی به قول خودش «مرحوم» آنور آبی، جای درست کاتزدن را نشان تدوینگر برنامه میدهد! کرمی قرعه را میکشد و معلوم میشود که اول مجید افشاری باید اجرا کند. رامبد به مربیان پیشنهاد میدهد که قبل از شروع اجرا، شرکتکنندگانشان را بیاورند روی سن تا به حضور این همه جمعیت عادت کنند. که البته نه حسن معجونی و نه اشکان خطیبی، موافقت نمیکنند.
ساعت از 15 هم گذشته. وقت استراحت میان ضبط و صرف ناهاری در کار نیست. باید یکسره ضبط کنیم تا کار،تمام شود. رامبد و همکارانش بارها و بارها از جمعیت 1300 نفره میخواهند تحت هر شرایطی فقط لبخند بزنند و پر انرژی باشند. مجید که میآید، این خواسته رامبد و تیمش به خوبی محقق شده.
ژوله و غفوریان: نسخه خندانندهشو
استندآپ مجید افشاری مثل اجراهای قبلیاش است. ساده و البته پر از متلکهای سیاسی و اجتماعی. سبکش در میان کمدینهای مشهور، بیش از هرکس شبیه امیرمهدی ژوله است. با کنایههای حاشیهدار و البته متن قوی. چیزی که اجرا میکند علیالقاعده باید با اصلاحاتی جدی همراه شود. با بسیاری از شخصیتهای سیاسی شوخی کرده و البته یکی دو جا هم تکههای «منشوری» انداخته. هیچکدام اما حذف نمیشوند و جز یکی دو قسمت محدود، تمام اجرای مجید افشاری روی آنتن میرود. متلکی که به نمایندگای سلفیگیر مجلس میاندازه حسابی میچسبد و مورد تشویق شدید حضار قرار میگیرد.
نوبت اجرای میثم درویشانپور میرسد. او در اجرا بیش از هرکس شبیه مهران غفوریان است. پر جنب و جوش، شاد، خاطرهگو و البته دور از کنایههای سیاسی. مجید افشاری برای دیدن اجرای میثم به جایگاه سمت چپ سن آمده و آرام نشسته. کسی حواسش به او نیست. برایش دست تکان میدهیم. جواب میدهد و حواس بخش زیادی از سالن میرود سمتش. میثم که شروع میکند اما حواسها بر میگردد به سن. اجرایش کمنظیر و فوقالعاده است. امانمان نمیدهد و خنده پشت خنده میآورد. آخر اجرا، فریاد «میثم،میثم» سالن بالا میرود و نظر حضار درباره برنده مسابقه را تقریباً مشخص میکند. باید دید مردم در رقابت میان ژوله و غفوریان تازهکار، به کدام رای میدهند؟ اجرای میثم هم در پخش، بدون مشکل است. ساعت از چهارونیم عصر هم گذشته. «شاد باشید» را رو به دوربین میگوییم اما هنوز قسمتی از ضبط برنامه باقی مانده.
اعتراض به رامبد
رامبد میآید و پلاتوی معرفی کتاب و اپلیکیشن خندوانه را میخواهیم بگیریم. یکی از وسط جمعیت رامبد را صدا میزند و میگوید:« گشنهمونه.» رامبد اول جدی نمیگیرد اما صدای فرد معترض که بالا میرود، از او میپرسد:« الان عصبانی هستی؟» و بعد توضیح میدهد که خودش هم چیزی نخورده و در ضبط برنامه تلویزیونی این چیزها طبیعی است و شما با میل خودتان آمدهاید اینجا و چه و چه. که اکثریت حضار، قانع میشوند اما همچنان فشار ساعتها گرسنگی و تشنگی، همراهشان است.
پلاتوی آخر را هم ضبط میکنند که «شاهحسینی» میگوید باید بنشینید تا «اینسرتی»هم بگیرم. یعنی تصاویری که بعداً بچسبانند به نسخه نهایی. با اشاره دست شاهحسینی باید الکی بخندیم و الکی دست بزنیم و الکی به داوران و مجری نگاه کنیم تا «اینسرتی»ها هم ضبط شوند و تمام. وعده میدهند که بیرون، اسباب پذیرایی فراهم است که نیست. وعده میدهند که با شمارههایی که اول برنامه بهتان دادیم میتوانید از فودکورت برج میلاد 20 درصد تخفیف بگیرید که این یکی واقعا میشود.
ناهار را ساعت 6 عصر میخوریم و پس از یک تجربه متفاوت و خاص از حضور در یک برنامه تلویزیونی متفاوت و خاص، از برج میلاد بیرون میآییم. «منطق» میگوید که ما 1300 نفر امروز چیزی جز ابزار گرمشدن یک برنامه تلویزیونی نبودیم و وقتمان را تلف کردیم. «احساس» اما ضمن رد کردن ادعای منطق، یاد خندههای بیامانِ توی سالن میافتد و خوشحال میشود. ما هم ترجیح میدهیم پیرو احساس باشیم.