به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، کتاب «به توان شانه هایت» روایت کاروان خواهران گروه جهادی حضرت ام البنین که شامل خاطرات شفاهی طاهره غفوری است با تحقیق ستاره زارعی، مینا حاجی حبیب زاده و تدوین مینا حاجی حبیب زاده به تازگی توسط انتشارات راه یار منتشر و راهی بازار نشر شده است.
این کتاب حاصل ۲۳ ساعت مصاحبه با طاهره غفوری به عنوان راوی و روایتی از فعالیتهای او در جمع آوری شیشه برای ساخت کوکتل مولوتوف، پخش اعلامیه، شرکت در راهپیماییها در نوجوانی، فعالیت در بسیج، حضور در حیاط خانه و دوخت لباس برای رزمندگان، بردن بانوان برای انارچینی و گندم دروکنی و نهال کاری، عضویت در ستاد نماز جمعه، رسیدگی به مجروحان، رفتن به جبهه، شرکت در مسابقات تیراندزای، سرپرستی خواهران در طرح «ماماروستایی» جهاد و پذیرفتن سرپرستی ندامتگاه در جوانی، ایجاد پایگاه بسیج محله و برگزای کلاسهای مختلف، تهیه جهیزیه برای نوعروسان و ساخت سوئیت برای جوانان، حل مشکلات خانوادگی، تأسیس مؤسسه خیریه بیت الزهرا و رسیدگی به نیازمندان، دوخت ماسک و پخش مواد ضدعفونی کننده و بستههای معیشتی در دوران کرونا است.
این کتاب در چهار فصل از جمله: در مکت ننه، پیش به سوی پیروزی، مانده در میدان و آتش به اختیار به همراه آلبوم تصاویر فعالیتهای طاهره غفوری ارائه شده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«از وقتی بسیج خواهران شروع به کار کرده بود، روز به روز درخواست بانوان از گوشه و کنار شهر برای زدن پایگاه بیشتر میشد. با خواهران بسیج میرفتیم محلاتی که مردم تقاضا کرده بودند و بعد از بازدید مکان و ارزیابی تعداد افراد متقاضی، برنامه تشکیل پایگاه را میچیدیم. در پایگاههای دایر شده کلاسهای متنوعی برگزار میشد: از آموزش نظامی گرفته تا انواع کلاسهای هنری.
خواهرهایی که از همان ابتدای تأسیس بسیج خواهران به عضویت آن درآمده و دورههای مختلف آموزشی را گذرانده بودند، کهرکدام گوشهای از کار را گرفتند. من هم کارم را با دادن آموزش نظامی به خانمهای بسیجی شروع کردم. آن روزها پایگاه بسیج هر محله، مکانی برای انجام فعالیتهای مربوط به پشتیبانی جنگ بود. یکی از کارهایی که در این مکان انجام میشد تهیه لباس رزمندهها بود. بیشتر اوقات، چرخ خیاطی از مردم بود و پارچه، نخ، دکمه و ملزومات دیگر این کار را جهاد سازندگی تهیه میکرد.
وقتی خانمهای بسیجی در پایگاه که دیگر حکم حیاط خانه را داشت لباس میدوختند و اتو میزدند، قبل از اینکه کار بسته بندی را انجام دهند، دست به قلم میشدند. آنها حرف دلشان را برای برادرهای رزمنده خودشان روی کاغذهای کاهی مینوشتند و میگذاشتند توی جیب لباسها.»