به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو- به قلم سید علی سیدان، اسلام، در این نگاه، همچون یک متن بیجان است که توسط یک «سوژه»، «خوانش» میشود؛ این خوانش میتواند سیاسی باشد و میتواند سیاسی نباشد.
در این معادله اگر شما خود را صرفاً «مسلمان» بدانید و نه «اسلامگرا»، دینتان به مجموعهای از اعتقادات و اخلاقیات و عرفانیات درونی و فردی فروکاسته میشود که تهی از طرح سیاسی است؛ و اگر بپذیرید که اسلامیست یا اسلامگرا هستید، باید این را هم بپذیرید که شما به عنوان یک سوژه خودبنیاد، اسلام را «خوانش» کردید و بر آن یک طرح سیاسی افکندید. به این ترتیب اسلام از آن شأن بالادستی، وحیانی و قدسی خواهد افتاد و باز هم به جای خود اسلام، این مَن خودبنیاد است که به لحاظ سیاسی تعیینکننده خواهد بود.
این بازی زبانی هر دو سرش یک نتیجه دارد: اثبات انسان خودبنیاد که به همه چیز صورت میبخشد. مسلمانان هر چه هم فریاد بزنند که دین اسلام ذاتاً و عیناً و واقعاً سیاسی است، گوش روشنفکران بدهکار نیست. چرا که آنها پیش از دیدن واقعیت اسلام، یک تصمیم ایدئولوژیک گرفتهاند که اسلام را غیرسیاسی ببینند و بدانند.
بله؛ میتوان اسلام را سیاسی خواند و میتوان غیرسیاسی خواند. همانطور که میتوان نماز صبح را دو رکعت خواند و میتوان چهار رکعت و حتی دَه رکعت خواند! اما بدیهی است که نماز صبح دهرکعتی ربطی به امر الهی ندارد؛ اگر چه برای ایجاد آرامش یا ورزش صبحگاهی مفیدتر باشد!
اسلام، آن چیزی نیست که صفتی از بیرون خودش به او تحمیل شود. «اسلامگرایی»، کلمهای خبیثه است که از ذهنهای خودبنیاد درآمده است و مانند سلولی سرطانی میتواند ذهن و زبان ما مسلمانان را بیمار کند. تعبیر «اسلام سیاسی» هم اگر برای تأکید بر یکی از ویژگیهای درونی اسلام به کار گرفته شده باشد، میتوان آن را فهمید و قبول کرد؛ و الا ما اسلامِ غیرسیاسی نداریم که صفت «سیاسی» از بیرون بر آن بار شود. آن اسلامی که «غیرِسیاسی» است، درواقع «غیرِاسلام» است.
ما مسلمانان، «مسلمان» هستیم؛ نه «اسلامگرا». آیا این حق را داریم که خودمان برای خودمان نام انتخاب کنیم؟!
پینوشت:
گاهی در توضیح پروژه فکری دکتر علی شریعتی، عدهای از روشنفکران، نام اسلامگرا بر او میگذارند. مسئله این نیست که...