آخرین اخبار:
کد خبر:۱۲۶۰۳۴۰
گزارش|

نگاهی متفاوت به فیلم «رها»؛ شعبده با فلاکت

انگار فیلمساز یک شعبده‌باز است و وظیفه دارد هربار از کلاه شعبده‌ی خود شگفتانه‌ای جدید رو کند که مخاطب فکرش را هم نمی‌تواند بکند.

به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو، فیلم رها، شاید قصد دارد قصه‌ی رهایی از مشکلات زندگی را روایت کند، یا از مشکلاتی بگوید که رهایی از آنها ممکن نیست. اما قصه چنان است که با هر بادی به سمتی متمایل می‌شود و این رهایی، در فیلمنامه و شخصیت‌های فیلم خود را نشان داده است.

فیلم در ابتدا، پدر رها را کسی معرفی می‌کند که عزت نفسی ندارد و توسط خانواده و دیگران تحقیر می‌شود، اما در اداره پلیس متوجه می‌شویم او آنقدر بزرگ‌منش و آزاده بوده که بخاطر خودکشی دختری از کارش استعفا داده است. یا جایی انقدر ذلیل است که لباس‌های کهنه‌ای که دوست رها آورده، او را خوشحال می‌کند، و جایی آنقدر عزت نفس دارد که نمی‌خواهد از پسر غنی عذرخواهی کند.

به همین سیاق، فقر این خانواده با چینش اتاق‌ها و لپ تاپ اپل همخوانی ندارد و برخی رفتار‌هایی که هر یک از اعضا از خود نشان می‌دهند، باورپذیر جلوه نمی‌کند.

در فیلم با مسئله‌ی فقر و ثروت، برخوردی کلیشه‌ای شده است. آنکه فقیر است، دزد و دروغگو و ذلیل هم هست و آنکه پولدار است، بی‌درد و متکبر و عصبی. پدر رها از پس هیچ کاری برنمی‌آید، مادر به پدر سرکوفت می‌زند، برادر پنهان‌کاری کرده و رها می‌خواهد دزدی کند. از دیگر سو، آرش که نماینده طبقه اقتصادی دیگری است، تهمت می‌زند و توهین می‌کند، و با رها و خانواده‌اش بر دنده لج می‌افتد. فیلم با یک دزدی شروع می‌شود، با خفت‌گیری و پنهان‌کاری ادامه می‌یابد و با دغلکاری به اتمام می‌رسد و در قبال هیچ کدام از این کنش‌ها، سوگیری مثبت یا منفی ندارد.

شعبده با فلاکت

در جایی از فیلم برادر رها می‌گوید «ما چرا اینقدر بدبختیم» و این سوال مخاطب هم هست. دلیل این همه بخت‌های بدی که بی‌وقفه اتفاق می‌افتد چیست؟ انگار آنها در یک بازی هستند و چه با دروغگویی، چه با پنهان‌کاری یا قتل و بریدن گیسو، باید کاری کنند که بازی را ببرند. در این بازی، اتفاقات تصادفی رخ می‌دهند و نباید برای آنها به دنبال دلیلی بود. مثل اینکه چطور رها روی پروژه‌ای مهم و حیاتی در مدت یک سال کار کرده، و آن را در هیچ حافظه‌ی خارجی دیگری کپی نکرده است؟ یا یک کپی از آن در هیچ یک از سیستم‌های شرکت وجود ندارد؟

انگار فیلمساز یک شعبده‌باز است و وظیفه دارد هربار از کلاه شعبده‌ی خود شگفتانه‌ای جدید رو کند که مخاطب فکرش را هم نمی‌تواند بکند. یک بازی که هر کدام از اتفاقات را باید به چشم یک مرحله از آن دید. باید غول‌های آن را شکست داد و دلیل بدبختی‌های مدام را، اراده‌ی خالق این بازی دانست.

 

دعوای عشیره‌ای

این بازی در مقام یک فیلم، به دعوای طبقاتی دامن می‌زند و هر دو سوی این ماجرا را در جبری که ناشی از طبقه‌ی اقتصادی آنهاست، مقصر می‌داند و با تخریب هرگونه رابطه و همدلی، شکاف را عمیق‌تر کرده و نفرت ایجاد می‌کند.

ماجرای آن با کشته شدن دختر‌ها در هر طبقه گره خورده. از خودکشی دختری در مسیر مترو، تا کشته شدن غزاله در مسیر خانه و جان دادن رها در مسیر باد! گویی این طبقات، قبیله‌هایی هستند که باید برای کشته شدن دختری از عشیره خودشان، از دیگری انتقام بگیرند. حتی پدر رها که زورش به دیگران نمی‌رسد از دختری انتقام می‌گیرد. جایی که  او، مینا دوست و هم‌کلاسی رها را بابت اینکه پول داشت و به رها قرض نداد توبیخ می‌کند، و به روش خود او را به سزای عملش می‌رساند.

 

تمام کردن جان‌های مخاطب

این شعبده‌بازی وقتی بر پرده سینما اکران می‌شود، بیش از اینکه مخاطب را در هر مرحله به هیجان بیاورد، با روح و روان او بازی می‌کند. فیلم با بمباران همه‌جانبه عاطفی مخاطب و خلع سلاح ذهنی و منطقی او در برابر آنچه روی پرده می‌بیند، مخاطب را در بدبختی و سرگردانی رها می‌کند و هیچ فکری برای بیرون آمدن او از آن نمی‌کند. افزودن شعبده‌وار فلاکت، با ریتمی که کارگردان از تجربه‌ی کارکردن هزاران تیزر آموخته، هربار مخاطب را به عمق چاهی سیاه و عمیق از مشکلات فرو می‌برد تا هیچ کورسوی امیدی برایش باقی نماند.

فیلم در بدبختی‌ها کنکاش می‌کند تا در ویران‌شهری که یک انسان خوب در آن نیست، مخاطب خود را تنها حس کند و سرانجام با رها، جان‌هایش در کانال کولر تمام شود.

زهره مقیسه

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار