بازتاب اجتماعی یک مهاجرت ناگزیر/ حومه نشینی زیر تیغ فقر و اعتیاد
به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو، با افزایش بیرویه قیمت مسکن در پایتخت، بسیاری از خانوادههای طبقه متوسط و پاییندست، برای ادامه زندگی، ناچار به ترک تهران و استقرار در شهرهایی، چون پردیس، پرند، رباطکریم، اسلامشهر، شهریار، ملارد و هشتگرد شدهاند، اما این مهاجرت، نهتنها راهحلی برای مشکلات آنها نبوده، بلکه موجی از آسیبها و چالشهای نوظهور را نیز در پی داشته است.
اقتصاد نابرابر، مهاجرت ناگزیر
اولین و مهمترین عامل مهاجرت گسترده به حومه، شرایط اقتصادی ناپایدار و تشدید شکاف طبقاتی در تهران است، در حالی که طی دو دهه گذشته، روند افزایش قیمت مسکن در تهران از هر شاخص تورم دیگری پیشی گرفته، دستمزد و درآمد اکثریت خانوارها در حدی نبوده که پاسخگوی نیاز به مسکن حداقلی در پایتخت باشد، این واقعیت باعث شده که خانوادهها، نه با میل، بلکه از سر اجبار، به مناطقی با هزینههای زندگی کمتر مهاجرت کنند.
شهرهای حومهای، از این منظر، نقش «منطقه تبعید اقتصادی» را ایفا میکنند، نه فضای انتخابی برای زندگی با کیفیت،از سوی دیگر، طرحهایی مانند مسکن مهر یا نهضت ملی مسکن، که با هدف ایجاد فرصت خانهدار شدن برای اقشار ضعیف طراحی شده بودند، بهدلیل اجرای ناهماهنگ، نبود خدمات پایه و زیرساخت، و فقدان پیوستهای فرهنگی، به پروژههایی ناقص و پرهزینه تبدیل شدند.
مهاجران ساکن این مناطق، به رغم دسترسی نسبی به واحدهای ارزانتر، همچنان با بحرانهایی، چون نبود فرصت شغلی، دشواری تردد روزانه، و کمبود خدمات اجتماعی مواجهاند.
مشکل اساسی در اینجاست که سیاستهای اقتصادی، نه تنها نتوانسته شکاف طبقاتی را کاهش دهند، بلکه با واگذاری بار اقتصادی به اقشار پایین، آنها را از هسته شهری به حاشیه راندهاند، این فرایند، نوعی «جداسازی اقتصادی-فضایی» را رقم زده که پیامد آن، شکلگیری شهرهای دوگانه است: مرکزی پرهزینه برای اقلیت برخوردار و پیرامونی ناپایدار برای اکثریت محروم.
فرسایش اجتماعی در سایه توسعه ناکافی
حاشیهنشینی رسمی در قالب شهرهای حومهای، به دلیل نبود توسعهیافتگی کافی، سبب گسترش انواع آسیبهای اجتماعی شده است، بسیاری از شهرهای جدید اطراف تهران، بدون آنکه زیرساختهای اجتماعی، فرهنگی و آموزشی کافی داشته باشند، با رشد سریع جمعیت مواجه شدهاند؛
جمعیتی که اغلب از مناطق کمبرخوردار مهاجرت کرده و بهدنبال کیفیت بهتر زندگی بودهاند، اما نه مدارس کافی وجود دارد، نه مراکز درمانی پاسخگو هستند و نه مراکز فرهنگی و تفریحی در سطح قابل قبول توسعه یافتهاند.
نبود پیوند اجتماعی پایدار در این مناطق، به شکلگیری زیستجهانهای منزوی، تنشهای محلی، نارضایتیهای خُرد و نهایتاً کاهش اعتماد عمومی منجر شده است، در چنین شرایطی، مردم نه تنها احساس تعلق به مکان زندگی خود ندارند، بلکه حتی در میان خود نیز احساس مشارکت و همبستگی نمیکنند، بسیاری از ساکنان حومه، صرفاً شبها در خانهاند و روزها با هزاران مشکل به سمت تهران میروند، بدون فرصت گفتوگو، تعامل یا ساختن «جامعه محلی».
علاوه بر این، فاصله زیاد محل زندگی با محل کار، افزایش زمان سفر، ترافیک سنگین و نبود ناوگان حملونقل عمومی کارآمد، فشار روانی و جسمی مضاعفی را به ساکنان تحمیل میکند، پیامد این فشار، افزایش سطح خستگی، استرس، فرسایش روابط خانوادگی و کاهش کارایی نیروی کار است.
از نگاه جامعهشناسی شهری، مهاجرت بدون زمینهسازی اجتماعی مناسب، نه تنها «مسکن» را حل نمیکند، بلکه بستری برای تعمیق احساس طرد، انزوا و محرومیت جمعی ایجاد میکند، این امر در بلندمدت، میتواند پتانسیلهای نارضایتی عمومی، خشونت شهری و افزایش بزهکاری را در پی داشته باشد.
فشار بر محیط زیست و منابع طبیعی
یکی از مهمترین تبعات توسعه بیرویه شهرهای حومهای، آسیب جدی به منابع زیستمحیطی است، بسیاری از شهرهای جدید در اطراف تهران، بر بستر زمینهای کشاورزی، مراتع یا منابع آب زیرزمینی توسعه یافتهاند، بیآنکه ظرفیت طبیعی منطقه برای جذب این توسعه لحاظ شود، این روند، به فرسایش شدید خاک، کاهش سفرههای آب، افزایش آلودگی هوا و بحران در مدیریت پسماند منجر شده است.
در شهرهایی مثل پرند یا پردیس، با افزایش بیبرنامه جمعیت، مصرف منابع طبیعی رشد تصاعدی یافته، در حالی که نه مدیریت پسماند مناسبی وجود دارد، نه شبکه آب و فاضلاب کارآمدی، این وضعیت، نه تنها تهدیدی برای سلامت ساکنان است، بلکه پایداری بلندمدت منطقه را نیز زیر سؤال میبرد.
ساختوساز در حریم بومسازگانهای شکننده، بدون ارزیابیهای محیط زیستی دقیق، منجر به تخریب باغات، کوهپایهها، و اراضی حاصلخیز شده است، بهعلاوه، گسترش استفاده از خودروهای شخصی برای رفتوآمد به تهران، آلودگی هوا و ترافیک سنگین را به سطح بیسابقهای رسانده است، در واقع، شهرهای حومهای، بهجای آنکه باری از دوش تهران بردارند، خود به مولد آسیب برای کل منطقه شهری تهران بدل شدهاند.
در این زمینه، نبود برنامهریزی یکپارچه شهری، نبود هماهنگی بین نهادهای تصمیمگیر، و ضعف در اجرای طرحهای آمایش سرزمین، از جمله دلایلیاند که این فشار زیستمحیطی را تشدید کردهاند.
افزایش کودکان کار در سایه فقر حومه
مهاجرت اجباری به حاشیه تهران نهتنها خانوادهها را در معرض فقر چندبعدی قرار داده، بلکه کودکان را نیز به یکی از نخستین قربانیان این جابهجایی بدل کرده است.
در بسیاری از مناطق حومهای مانند اسلامشهر، رباطکریم، شهریار و پرند، بهویژه در بافتهای تازهساز فاقد زیرساخت، افزایش قابلتوجه کودکان کار مشاهده میشود، این پدیده در دو قالب بروز میکند: نخست، کارهای خیابانی و تکدیگری در تهران، و دوم، مشاغل غیررسمی و پنهان در داخل مناطق حومه.
این کودکان، اغلب فرزندان خانوادههایی هستند که بهدلیل افزایش سرسامآور هزینههای زندگی، نداشتن مهارت تخصصی یا بیکاری، به درآمد فرزندانشان وابستهاند.
برخی از این کودکان، هر روز صبح با اتوبوس یا مترو وارد تهران میشوند تا در چهارراهها و بازارها به دستفروشی یا خدمات موقتی بپردازند و شبهنگام به خانهای بازگردند که نه امنیت دارد، نه فرصت آموزش. در موارد بسیاری نیز، کودکان بهدلیل بعد مسافت یا نبود مدرسه مناسب، از چرخه تحصیل خارج شدهاند، این مسئله آنان را بهمرور به بخشی از اقتصاد غیررسمی و گاه بزهکارانه تبدیل میکند.
سیاستهای حمایتی در مناطق حاشیهای بهشدت ضعیفاند، نه نهادهای دولتی بهطور مؤثر در این مناطق مستقرند و نه ساختار محلی، تابآوری لازم برای حل این بحران را داراست، این وضعیت زنگ خطری جدی برای آینده اجتماعی تهران بزرگ است؛ زیرا انباشت این گروه از کودکان در وضعیت کار خیابانی، در بلندمدت زمینه تولید نسل جدیدی از حاشیهنشینان را فراهم میکند که نه امید به تغییر دارند، نه امکان مشارکت مثبت در جامعه.
اعتیاد، حلقه پنهان فروپاشی در حومه
اعتیاد، یکی از پنهانترین، اما گستردهترین آسیبهای اجتماعی در حاشیههای شهری تهران است، در مناطقی که زیرساختهای فرهنگی، اقتصادی و نظارتی ضعیف هستند، مصرف مواد مخدر و محرکها، راهحل فرارگونهای برای فرسودگی روانی و بحران معیشتی شده است.
تجربه بسیاری از ساکنان حومه، بهویژه مردان بیکار یا فاقد شغل پایدار، نشان میدهد که زندگی در محیطهایی با امید پایین، فاصله زیاد با فرصتهای شغلی، و تنشهای خانوادگی، زمینه را برای گرایش به مواد فراهم کرده است.
از سوی دیگر، خلأ نظارت اجتماعی در برخی از شهرکهای جدید و فقدان برنامههای پیشگیرانه و فرهنگی، موجب شده تا فروش مواد مخدر و توزیع آن در قالب شبکههای غیررسمی، بسیار آسانتر از شهرهای اصلی باشد.
فروشندگان مواد، معمولاً در بافتهای کمتردد و فاقد امنیت اجتماعی فعالاند، و آسیبپذیرترین گروهها، یعنی جوانان و نوجوانان حاشیه، نخستین قربانیان این شبکهها هستند.
گزارشهای میدانی سازمان بهزیستی و دادگستری استان تهران در سالهای اخیر (از جمله در بازه ۱۳۹۸ تا ۱۴۰۲) نشان داده که میزان مراجعات ناشی از اعتیاد در برخی نقاط حومه، رشدی نگرانکننده داشته است، با این حال، کمبود مراکز بازتوانی، نبود کمپهای درمانی در نزدیکی محل سکونت، و انگ اجتماعی نسبت به مراجعه برای ترک، باعث میشود چرخه اعتیاد در خانوادهها تکرار و حتی عمیقتر شود.
نکته نگرانکننده دیگر، همپوشانی اعتیاد با سایر آسیبهاست، از جمله خشونت خانگی، طلاق، ترک تحصیل و کودکآزاری، در واقع، اعتیاد در حاشیه تهران نه یک بحران منفرد، بلکه «حلقهای پنهان» در زنجیره فروپاشی اجتماعیست که تا ریشه نواندیشی و سیاستگذاری اصلاح نشود، قابل مهار نخواهد بود.
راهی برای رهایی، ازتکرار بحران
مهاجرت گسترده به حومه تهران، بیش از آنکه نمادی از آزادی انتخاب باشد، نتیجه اجبار اقتصادی، ناکارآمدی مدیریتی و توسعه نامتوازن است، این مهاجرت، نه تنها مسائلی، چون مسکن را حل نکرده، بلکه در حوزههای اجتماعی و زیستمحیطی، بحرانهای تازهای آفریده است.
شهرهای حومهای، اگرچه در نقشه شهری بهعنوان «توسعهیافته» معرفی میشوند، اما در عمل، اغلب فاقد کیفیت زندگی، امنیت اجتماعی و پایداری زیستیاند، این وضعیت، زنگ خطری است برای سیاستگذاران و مدیران شهری، که باید از گسترش شتابزده حومهنشینی بهمثابه راهحل، دست بکشند و به سوی بازنگری بنیادین در مدل توسعه منطقهای حرکت کنند.
راهحل این مسئله، نه در گسترش واحدهای مسکونی ارزان، بلکه در توزیع عادلانه فرصتهای اقتصادی، سرمایهگذاری در زیرساختهای عمومی، مشارکتدادن جوامع محلی در برنامهریزی و التزام به اصول توسعه پایدار است، تا زمانی که نگاه کوتاهمدت و سودمحور بر سیاستهای مسکن، اشتغال و زیست شهری غالب باشد، مهاجرت به حومه، از یک پدیده اجتماعی، به یک بحران ساختاری تبدیل خواهد شد.
نویسنده:ساسان سوری