
عاشورا؛ آتش در دل، اشک در چشم، نام «حسین» بر زبان
به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو_علی کیمیایی، مراسم ظهر عاشورا در ایران یکی از پرشکوهترین و عمیقترین آیینهای شیعیان است که جلوهای منحصر به فرد از سوگواری، همدلی، و پیوندهای معنوی را به نمایش میگذارد. این مراسم در دهمین روز ماه محرم، مصادف با شهادت امام حسین(ع)، در اقصی نقاط کشور، از شهرهای بزرگ تا روستاهای دورافتاده، با شکوهی خاص برگزار میشود. روایت این روز، روایت اندوه و عظمت است؛ روزی که آسمان بر زمین گریست و عاشقان حقیقت، دل بر مصیبت کربلا نهادند.
ظهر عاشورا در ایران، تنها یک مناسبت مذهبی نیست؛ لحظهای است که دلها بیاجازه میلرزند، اشکها از عمق جان برمیجوشند، و انسان خود را در آیینهای از حقیقت، رنج و عشق میبیند. این روز، صفحهایست که سالهاست با قطرات اشک نوشته میشود؛ اشکی نه از چشم، که از دلهای سوختهای که در آتش مصیبت کربلا گداختهاند.
از ساعات آغازین صبح، بیآنکه کسی چیزی بگوید، سکوتها حرف میزنند. نگاههای مردم پر از غمی است که واژهها از توصیف آن عاجزند. هر کوچه و خیابان، خاطرهای دارد؛ جایی که مادری برای فرزندش دعا کرده، جایی که جوانی با سینهای سوگوار ایستاده، جایی که پیرمردی با قدمهای لرزان، هنوز دست از دلدادگی نکشیده. اینها صحنههایی از یک نمایش نیستند؛ لحظاتی هستند که انگار دلها را به زمین دوختهاند.
هر شهر و قوم، با زبان و آیین خاص خود، این حماسه را روایت میکند. این تفاوتها، نه نشانهی تفرقه، بلکه جلوهای از وحدت در تنوعاند؛ همه با یک دل، اما با صدها شیوه، به حسین(ع) سلام میدهند.
نخلگردانی در یزد و کاشان
در شهرهای کویری مانند یزد، کاشان و نایین، آیین نخلگردانی برگزار میشود. نخل، سازهای چوبی و عظیم است که نماد تابوت امام حسین(ع) تلقی میشود. مردان با شور و اشک، آن را بر دوش میکشند و در میان جمعیت حرکت میدهند. این مراسم، با نوای سینهزنی و نوحهخوانی، صحنهای از تشییع پیکر شهیدان کربلا را بازسازی میکند.
سنج و دمام در بوشهر و خوزستان
در سواحل جنوبی، بهویژه بوشهر، آیین سنج و دمام با ضربآهنگهای کوبنده برگزار میشود. صدای طبلها و سنجها، قلبها را به تپش میاندازد و فضای شهر را در اندوه فرو میبرد. این مراسم، پیشدرآمدی برای ورود دستههای عزاداری است و حس حماسی خاصی به عزاداری میبخشد.
گلمالی در لرستان
در لرستان، مردم در آیین گلمالی، بدن و لباس خود را با گل خاکآلود میپوشانند؛ نمادی از فروتنی، خاکساری و همدردی با مظلومیت اهل بیت. این مراسم، از بامداد عاشورا آغاز میشود و چهرهی شهر را به رنگ اندوه درمیآورد.
طشتگذاری در اردبیل
در اردبیل، آیین طشتگذاری پیش از آغاز محرم برگزار میشود. طشتهای پر از آب، نمادی از عطش شهدای کربلا هستند. مردم با احترام، آب را به نشانه تبرک مینوشند و با آن غسل میکنند. این مراسم، با مداحی و سینهزنی همراه است و ریشهای عمیق در فرهنگ آذری دارد.
ظهر که میشود، انگار همهچیز متوقف میگردد. حتی زمان، سرش را پایین انداخته و در اندوه کربلا فرو رفته است. مردم، بیهیچ تعارفی با خودشان رو در رو میشوند. آنهایی که سالهاست دردهای نگفتهای در دل دارند، گویی در این لحظات، مجالی برای گریه یافتند؛ گریهای که شاید هرگز فرصت ظهور نداشت. این اشکها، سنگینی زندگی را سبکتر میکنند؛ چون دیگر گریه فقط برای حسین(ع) نیست، گریه برای هر ظلمی است، برای هر دلی که شکست، برای هر نوری که خاموش شد.
دلها در ظهر عاشورا، تشنهی یک چیزند: معنا. این معنا نه در شعار، نه در آیین، بلکه در عمق سکوتهاست؛ در نجواهایی که مردم با دل شکستهشان دارند. بعضی با حسین(ع) درد دل میکنند، بعضی در سکوت میپرسند: "اگر من آن روز بودم، آیا پای عهد میماندم؟" این گفتوگوها، بیصدا اما رعدآسا هستند؛ چون انسان را با خودش روبهرو میکنند، بیپرده، بینقاب.
برای بسیاری، ظهر عاشورا تبدیل به فرصتی میشود تا گذشته را مرور کنند؛ تا رنجهایی را که شاید سالها در دل پنهان بوده، آزاد کنند. چون در این روز، اندوه اجازه دارد خودی نشان بدهد، بیآنکه کسی بگوید «گریه نکن». بلکه همه در غم شریکاند، و این غم، انسان را به هم نزدیکتر میکند و شاید زیباترین جلوهی ظهر عاشورا، همین همدلی خاموش باشد. کسی که کنار تو ایستاده، شاید از شهری دیگر آمده، شاید قصهای غمانگیز در دل دارد، ولی در آن لحظه، او فقط یک چیز است: دلدادهای مثل تو. همه در یک سوگ مشترک غوطهورند؛ سوگی که فراتر از مرز، زبان، سن و باور است.
ظهر عاشورا که فرا میرسد، ناگهان همهچیز در دل مردم آرام میگیرد؛ نه از فراغ، بلکه از دردی که نیاز به راز و نیاز دارد. در نقطهای از تاریخ، در قلب کربلا، امامی نماز خواند؛ میان نیزهها، تیرها، عطش، و شهادت. نمازی نه از جنس آداب، بلکه از جنس حقیقت. مردم ایران، هر ساله در ظهر عاشورا، آن لحظه را از نو زنده میکنند؛ نه فقط به یاد آن نماز، بلکه برای کشیدن مرز میان بندگی و ظلم، میان عشق و بیتفاوتی.
وقتی جماعت به نماز میایستند، لباس سیاهشان، اشکهایشان، خاک بر چهرههایشان، همه یک زبان واحد پیدا میکنند؛ زبان خاموشی عاشقانه. صدای اذان که بلند میشود، انگار تمام تاریخ به احترام میایستد. این نماز، نمایش ایمان نیست؛ امتحان جان است. نمازی که به جای مهر، سنگ بر پیشانی مینشیند، و به جای آرامش، شعلهی پرسش را در دل زنده میکند: «آیا هنوز در برابر ناحق، بیتفاوت ماندهایم؟»
در آن لحظه، آسمان شاید ابری نباشد، اما دلها بارانیاند. صدای همهمه قطع میشود و فقط یک نغمه باقی میماند: نغمهای که از دلها برمیخیزد، نه از حنجرهها. سجدههای مردم در ظهر عاشورا، نه به نشانه پایان نماز، بلکه آغاز تواضع است؛ فروتنی در برابر عشقی که جان میطلبد، عشقی که مرز ندارد. نماز ظهر عاشورا، نقطه عطفی در تجربه احساسی این روز است. جایی که انسان با خودش به صداقت میرسد، جایی که قلب، به سجده میافتد پیش حقیقتی بیپایان.