آخرین اخبار:
کد خبر:۱۶۴۲۵۶
هلوهای خواندنی - 7

«شطرنج با ماشین قیامت»؛ کتابی دور از حاجی‌ها و سیدهای تکراری

داستان‌هایی که در بستر جنگ اتفاق می‌افتد، پّرند از حاجی و سیدهایی که فرشته‌اند؛ همیشه نمازشان اول وقت است، دائم الوضو اند، نجواهای شبانه شان ترک نمی شود و ...
گروه فرهنگي «خبرگزاري دانشجو»؛ داستان هایی که در بستر جنگ (بخوانید دفاع مقدس) نوشته می شوند خیلی تکراری و یک نواختند.
 
 پّرند از حاجی و سید هایی که فرشته اند. همیشه نمازشان اول وقت است، دائم الوضو اند، نجواهای شبانه شان ترک نمی شود و ... طبیعی است که میان این همه تصویر و روایت تکراری که دیگر حوصله ام نمیاید بخوانمشان، پیدا کردن یک داستان جدید و نو در بستر همین جنگ؛ برایم موضوعیت داشته باشد و بعد از یافتنش خوش حال شوم.
 
«شطرنج با ماشین قیامت» روایتگر داستان یک نوجوان 17ساله و سه روز حضور وی در شهر محاصره شده ی آبادان است. این نوجوانِ دیده بان، مامور می شود برای عملیاتی دیده بانی کند که قرار است طی آن رادار عراقی سامبلین را گمراه کنند، راداری که آن را ماشین قیامت ساز می نامند.
 
برای انجام این عملیات به مکان های مختلفی می رود و در یک ساختمان نیمه ویران مشغول به انجام ماموریتش می شود.
 
وی دراین سه روز با افراد جدید و بعضا عجیب و غریبی آشنا می شود. از طرفی این نوجوان مجبور است به علت مجروحیت دوستش، رانده ماشین حمل غذا هم باشد و در طی روز برای آدم های مشخصی غذا ببرد. ارتباط با این افراد و چگونگی دید آنها درباره جنگ، زندگی و اتفاقاتی که پشت سر گذاشته اند بسیار جذاب و خواندنی است. در این داستان بلند، «حبیب احمد زاده» سعی بر آن داشته که فضایی نو و بدیع از 8 سال جنگ تحمیلی تصویرکند که حوصله مخاطب را اصلا سر نمی برد.
 
یک تصویر جدید با شخصیت ها و اتفاقات جالب و خواندنی. بسیاری از منتقدین این کتاب را یکی از نقاط روشن و مهم در کارنامه نویسندگی احمدزاده می دانند. همچنین این کتاب در سال ۸۵ برنده جایزه ادبی اصفهان شده است، «شطرنج با ماشین قیامت» در سال 1375 نوشته شده و در سال 1384 در 312 صفحه و توسط سوره مهر به چاپ رسیده است.
 
بخشی از کتاب:
 
... مهندس می‌گه ماها مهره‌ سیاهیم. مهره‌ سرباز سیاه بدبخت! -نمی‌خواد ادامه بدی. یقه‌اش را گرفتم. حالا می‌خوای جوابش را بشنوی؟ با سر تأکید کردم. -آره. من و رفیقام، جونمون رو تو این راه گذاشتیم. باید جواب بدی! -خب، چرا من باید جوابش را بدم؟ -چون این نقشه را شما ریختید.
 
قاسم مکث طولانی کرد؛ خیلی طولانی. -با این که خیلی چیزا تو این دنیا جواب دو دو تا چهارتا نداره؛ ولی من نظر خودم رو می‌گم. فقط این رو بدون که مهم‌ترین مهره‌ی تأثیرگذار، روی صفحه‌ی شطرنج‌، وزیره. ما وزیر رو، حاکم مطلق در بازی شطرنج می‌دونیم. حالا اگر همون هشت مهره‌ سرباز ِ ـ به قول مهندس- سیاهِ جبرزده‌ی بدبخت، در یک حرکت دسته جمعی سنجیده، به هم کمک کنن و یکی‌شون به انتهای صفحه‌ مقابل برسه؛ وزیر می‌شه.
 
این‌جاست که کل روند بازی عوض می‌شه.»
 
اگر اهل خواندن درباره هشت سال جنگ تحمیلی هستید حتما این کتاب را بخوانید.
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار