آخرین اخبار:
کد خبر:۱۷۷۴۶۱
گزارشي از يك فقر پنهان؛

مشق پر غلط صدا و سيما از نمايش خوشبختي مردم

اين روزها كه رسانه ملي ما خيابان‌هاي شلوغ و بازار گرم آجيل و پسته را دستمايه‌اي براي تزريق شادي در ميان مردم كرده، ديگر كسي سراغي نمي‌گيرد از هزاران خانواده ايراني كه هيچ حقي از خريدهاي نوروزي ندارند.
گروه اجتماعي «خبرگزاري دانشجو»؛ دستان زمخت زنانه اش كه گره خورد به دار نيمه تمام قالي، كلمات كه آرام و بي رمق از دهان خشكش بيرون زدند، اشك هاي پنهان پشت چشم خانه هم راهي براي فرار پيدا كردند؛ فرار از دست زني كه تمام لطافت زنانه اش زير چرخ دنده هاي فقر پنهان جامعه له شده است.
 
من زني را مي شناسم كه مرد است. هر روز صبح چادر مشكي رنگ و رو رفته اش را سر مي كند، مي رود توي توليدي كوچك خيابان دهم. لباس مردانه، چادر و پيراهن هاي گل گلي مي دوزد. آنقدر كه سر انگشتان نازكش از برخورد مدام با سوزن و نخ و پارچه زبر و بي حس شده است.
 
لباس هاي مردانه و پيراهن هاي گل گلي زنانه كه دوخته شدند ديگر نزديكي هاي غروب است. چادر مشكي رنگ و رو رفته دوباره ميهمان تنش مي شود و سرانگشتان نازك و پوست پوست شده اش به گوشه هاي چادر گير مي كند، اما او به فردايي فكر مي كند كه بايد روشن باشد.
 
اسمش زهرا است. گوشه اي از اين شهر هزار رنگ با دختر و پسر كوچكش روزگار مي گذراند. شب ها كه مي شود صداي زير آوازهاي محلي زهرا پشت دار بلند قالي جان مي گيرد تا مبادا خواب ميهمان چشمانش شود و گل هاي سرخ و سفيد قالي اش بي باغبان بمانند.
 
زهرا يكي از هزاران زني است كه تنها و بي كس براي پايدار ماندن خانواده كوچكش كار مي كند. صداي زهرا ميان شادي عيدانه مردم گم مي شود وقتي برايمان از هذيان تب آلود جواب شدن توسط صاحبكار مي گويد.
 
دختر كوچولوي زهرا هيچ جايي در بازارهاي شلوغ خريد لباس شب عيد ندارد. مي پرسم لباس عيد خريدي؟ لب هاي نازك دخترانه اش به لبخندي شيرين مي نشيند و مي گويد: نه، ولي ماماني برام مي خره.
 
كاش دختر كوچولوي زهرا نفهمد كه مدير توليدي فقط به خاطر عيدي ندادن، مادرش را از كار بيكار كرده، كاش دخترك نفهمد كه امسال به مدد گراني بازار خوراكي شب عيد، از شيريني و آجيل شب عيد خبري نيست.
 
اين روزها كه رسانه ملي مان خيابان هاي شلوغ و بازار گرم آجيل و پسته را دستمايه اي براي تزريق شادي در ميان مردم كرده، ديگر كسي سراغي نمي گيرد از هزاران خانواده ايراني كه هيچ حقي از خريدهاي نوروزي ندارند.
 
اين روزها تصاوير خيابان هاي شلوغ، آدم هاي شاد و خندان، گل فروش هايي كه از عيد مي گويند و آجيل فروش هايي كه بركت روزي شان را به رضايت مردم مي دانند، مشق پرغلط رسانه ملي مان شده.
 
آنقدر ماهرانه از خوشبختي مردم مي گويند كه يك لحظه يادمان مي رود كجا هستيم و چه مي كنيم؟ دختر كوچولوي زهرا به خاطر نخوردن شير و غذاي مقوي دچار نرمي استخوان شده و حالا پاهاي كجش را بايد عمل جراحي كند، اما دخترك هر روز از صفحه كوچك تلويزيون خانه اش دختر خوشبختي را مي بيند كه با خوردن يك ليوان شير و آب پرتقال روانه مدرسه مي شود.
 
گزارش هاي تلويزيوني اين شب هايمان از مردمي مي گويد كه شادمان و بي خيال، براي شب عيد خريد مي كنند. گزارشگرهاي سر به راه رسانه ملي مان خوب مي دانند چه بسازند كه به مذاق مديرانشان خوش باشد، آنها از زني مي گويند كه با وسواس زنانه بين كوهي از آجيل ها راه مي رود و آجيل موردنظرش را انتخاب مي كند، آنها از كودكي مي گويند كه امسال لباس نو خريد.
 
اما چه كنم كه ذهن آواره ام مرا پرت مي كند به چاه عميقي به اسم فقر پنهان مردم سرزمينم؛ همان ها كه هيچ جايي توي گزارش هاي تلويزيوني صدا و سيما ندارند، پس بي هيچ مقدمه اي احساس لطيف زنانه ام را به ياري كساني مي فرستم كه هيچ سهي از خوشبختي عاريتي ما ندارند.
 
كاري نمي توان كرد، اين، قانون بي رحم زندگي صنعتي است؛ همان كه زهرا خانم نامش را سوختن و ساختن مي گذارد و مي گويد: اوضاع خيلي ها بدتر از ماست. خدا را شكر لقمه ناني داريم كه محتاج نامرد نباشيم.
 
اين روزها كه غرق خوشبختي عاريه اي خود، از خوشبخت بودن مردم مي گوييم، يادمان باشد ما نيز از هجوم تند قانون بي رحم زندگي در امان نيستيم، پس بياييد دروغ نگوييم.
 
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار