کد خبر:۱۹۶۴۲۶
هنرمند هم نبايد سيب زميني باشد - 17

به خانواده ما مي‌گفتند 1+5! / برگه‌هاي خاطرات را در عصايم جاسازي كرده‌ بودم / چرا كتابم را به شكنجه‌گرم هديه دادم / خيلي‌هاگفتند «پايي كه جاماند» قابليت فيلمنامه شدن را دارد

نويسنده «پايي كه جا ماند» گفت: خيلي‌ها به من گفتند اين كتاب شبيه يك فيلمنامه است چون آدم‌ها و مكان‌ها و خيلي از صحنه‌هاي آن طبيعي است.
گروه فرهنگي «خبرگزاري دانشجو»؛ اولين نكته‌اي كه باعث شد تا به سراغ نويسنده كتاب «پايي كه جا ماند» بروم؛ مقدمه كتابش بود كه به شكنجه گرش تقديم كرده بود، برايم جالب بود كه چرا يك نفر بايد اين همه اذيت شود اما كتابش را به كسي تقديم كند كه از او سال ها اذيت و آزار ديده است.
 
انقدر صحبت هايش دلنشين است كه حتي يك كلمه از آن را نمي شود از دست داد.
 
مهمان اين هفته ستون «هنرمند نبايد سيب زمين باشد» سيد ناصر حسيني نويسنده كتاب «پايي كه جا ماند» است.
 
ما اصالتا بحريني هستيم/در راهنمايي كيسه دسته دار مي فروختم تا با پولش به جبهه بروم
 
من اصالتاً اهل روستاي ده بزرگ از استان كهگيلويه و بويراحمد هستم.
 
اصالتاً بحريني هستيم و جد ما از بحرين اخراج شد و به ايران آمد ما از سادات بحريني هستيم و در فضاي اتفاقاتي كه الان در بحرين هستيم بسيار تحت تاثير قرار مي‌گيريم.

در باش درس خوانده و تا سوم دبستان در آنجا بودم خانواده‌ ما جبهه‌اي بود 5 برادرم به اضافه پدرم به جبهه رفتيم و خاطرم هست در آن زمان اقوام به شوخي به خانواده ما مي گفتند خانواده 1+5 از بين شش نفر اعزامي خانواده ما سه نفرمان شهيد شد سه نفر جانباز و دو نفر اسيري بودند كه آزاد شدند.

خانواده ما در صدد ايثار توانست اين تعداد به رهبر هديه تقديم كند. يكي از دوستانم با مزاح به من مي گفت اگر در هر كشور چند خانواده مثل شما بود دشمن از پا درمي‌آمد.

در سال 65، 14 ساله بودم كه به جبهه رفتم خاطرم هست در بازار ميوه‌فروش‌ها انجير مي‌خريدم و با ترازوي ميوه‌فروشي آنها را در نقطه‌اي ديگر به فروش مي‌رساندم تا بتوانم از تفاوت سود آن پول ناچيزي به دست آوردم و بتوانم به شهرستاني بروم و از آنجا عازم جبهه شوم.

چند بار هم براي به دست آوردن پول براي اعزام شدنم به جبهه كيسه دسته‌دار مي فروختم.

در خانواده‌ ما فرهنگ اين‌طور بود كه اگر كسي نرود جبهه نامرد است همه ما كه توانستيم رفتيم؛ در آخر كتاب به از دست دادن مادر و خواهر و دو برادرم ديگر اشاره كردم ماجرايي كه مي توانيد در كتاب بخوانيد.
 
 
در دوران جنگ و اسارت ديده بان بودم/علاقه من به خاطره نويسي از كجا شكل گرفت؟
 
فلسفه نوشتن كتاب «پايي كه جا ماند» به ديده باني من بر مي‌گردد، من در دوران جنگ ديده‌بان بودم و كارم رصد كردن خط عراق بود. وقتي اسير شدم تقدير طوري شد كه در دوران اسارتم هم ديده‌بان باقي بمانم، اما در دوران اسارت ديده‌باني من با زمان جنگ فرق داشت چرا كه در اسارت ديده‌بان خاطرات، عبرت‌ها و حوادث درس‌آموز اطرافم شدم.
 
علاقه من براي نوشتن يادداشت روزانه به دوران جنگ بر مي‌گشت. من به روزنوشت بسيار علاقه داشتم در مقدمه كتاب «پايي كه جا ماند» آورده ام كه چطور به روزنوشت علاقه‌مند شدم.
 
شهيد حميد جبل‌عاملي اهل نوشتن خاطرات بود يك روز يادداشتي نوشته بود كه من آن را در مقدمه كتابم آورده‌ام؛ يادداشت حميد اين چنين بود:
 
«با سيد ناصر حسيني به دزفول رفتيم، در راه برگشت ناهار من همبرگر خوردم و سيد ناصر سوسيس خورد من يك دست لباس پلنگي خريدم و سيدناصر دوربين عكاسي پلاك 110 آمريكايي خريد.»
 
در اين يادداشت حميد حتي مدل دوربين من را هم نوشت. اين نوشتن‌ها براي من خيلي جالب بود.
 
به نظر من از بين رزمندگان بعضي از آنها روح بزرگي داشتند كه آينده را مي‌ديدند و روز نوشت مي‌نوشتند تا لحظه‌ها را به آدم‌هاي آينده منتقل كنند.
 
علاقه من به حميد براي همه مشخص بود من از همان دوران جنگ شروع كردم به نوشتن روز نوشت حتي اگر در روز اتفاقي هم نمي‌افتاد اما سعي مي‌كردم راجع به هر روزي يادداشتي بنويسم.

در اسارت چه طور از عراقي ها مداد و كاغذ مي گرفتم؟/قلبي كه با سنگ ساخته بودم و مجبور شدم به افسر عراقي بدهم
 
چون از حميد ياد گرفته بودم بنويسم مي نوشتم غذا چه خورده‌ايم، چه كرده‌ايم و چه شوخي‌هاي كرده‌ايم.
در دوران جنگ براي نوشتن مشكلي براي خودكار و كاغذ نبود اما در دوران اسارت كاغذ و قلمي وجود نداشت تا بتوانيم خاطره بنويسيم.
 
در اسارت من ديگر مجبور بودم به خاطر يك تكه كاغذ به عراقي‌ها باج بدهم و زيباترين اثرهاي دستي خودم را كه در دوران اسيربودن با اجسام مختلفي ساخته بودم در اختيار آنها قرار دهم.
 
خاطرم هست يك بار سنگي را سائيده بودم و به شكل قلبي درآورده بودم اما به خاطر تهيه يك نصفه مداد آن را به عراقي‌ها دادم.
 
دفترچه خاطرات دوران جنگم به دست عراقي‌ها افتاد
 
در جنگ مشكلاتي از اين جنس نبود اما متاسفانه تمام خاطراتي كه من در دوران جنگ نوشته بودم در روز اسارتم در خندق اسير عراقي‌ها شد؛ من اما تلافي دفترچه خاطراتم را كه عراقي‌ها در خندق از من گرفتند درآوردم و در زندان و اسارت يادداشت و خلاصه نوشتم و آنها را بعد از بيست سال تبديل به 768 صفحه كردم و امروز به عنوان كتاب در اختيار مردم قرار دادم.
 
وقتي دفترچه‌هايم در خندق اسير عراقي‌ها شد خيلي حرص مي خوردم چرا كه آنها خاطرات جنگ و خاطرات مقاومت بود.
 
حسرت مي‌خوردم كه اي‌كاش خاطراتم را در پادگان شهيد غلامي اهواز مي گذاشتم تا به دست عراقي‌ها نيفتد اما ديگر اين حسرت‌ها فايده‌اي نداشت.
 

من بعدها تلافي از دست دادن كتاب خاطراتم را درآوردم و از لحظه‌هاي در دوران اسارت يادداشت روزانه نوشتم كه ارزش بالايي داشت.

خاطراتم را در اسارت روي زرورق مي نوشتم/برگه هاي كوچك را داخل عصايم جاسازي كرده بودم
 
بچه‌ها برايم زرورق سيمان پيدا مي‌كردند، بعضي وقت‌ها كنار حواشي روزنامه‌ها مي‌نوشتم؛ بعد تمام اين كاغذها را تا مي‌كردم و در داخل عصايم جاسازي مي‌كردم تا بعد از آزادي خاطراتم را به ايران بياورم.
 
هيچ وقت فرصت نشد كاغذهاي داخل عصا را پاك نويس كنم، تا اينكه در ماه‌هاي آخر اسارتم توانستم دور از چشم ديگران همه خاطرات تكه تكه را پاك نويس كنم و به ثبت برسانم.
 
در دوران اسارت از ترس اينكه مبادا برگه هاي كوچك من ديده شود هيچ وقت جرات نكرده بودم كاغذها را از درون عصا بيرون بياورم، چرا كه مطمئن بودم اگر توسط عراقي‌ها ديده شود كار تمام مي‌شود.
 
در ماه  آخر كه عراقي‌ها مشغول آزادي اسراي ايراني بودند و كسي به ايراني‌ها كار نداشت توانستم شروع به پاك نويس كردن محتواي داخل عصا كنم.
 
در بيمارستاني كه در استان رماديه بستري بودم و در همان زمان خاطرات را پاك نويس كردم.

وصيت كرده بودم كتابم بعد از مرگم به چاپ برسد
 
بعد از شش ماه آزادي يعني در سال 1370شروع به نوشتن كتاب كردم، در حال نوشتن كتاب بودم كه يك دفعه براي چاپ آن پشيمان شدم، احساس مي‌كردم اينها خاطرات شخصي من است و شايد نيازي نباشد ديگران بدانند كه ما براي اسلام و خدا چه كرده‌ايم.
 
اما بعدها اطرافيان به من مي‌گفتند اين خاطرات مربوط به فرهنگ يك نسل است و بايد به چاپ برسد اما نگاه من متفاوت بود.
 
من معتقد بودم كتاب بعد از مرگم چاپ بشود و حتي يادداشتي نوشته بودم كه همرزم و هم بندم حسن بهشتي‌پور كه موسسه اسبق شبكه العالم است و مدير پرس تي‌وي است، كتاب را چاپ كند.
 
يوسف مرادي كه يكي از دوستان نزديك من است به من گفت: اين كتاب مربوط به تو نيست و مربوط به همه مردم است.
 
كاري نكن كه روزي با دستبند بيايند تو را به جرم نگهداري يك شي عتيقه دستگير كنند چرا كه خاطرات تو به دليل ارزشمند بودن مثل يك شي قيمتي و مانند جنس قاچاق است و نبايد در خانه‌ات نگهداري شود.

بعد از به چاپ رسيدن كتاب خيلي خوشحال شدم كه توانستم قدمي در جهت پيشرفت ادبيات بازداشتگاهي دربياورم.

چرا كتابم را به شكنجه گر دوران اسارتم تقديم كردم؟
 
هر كسي مي‌تواند كتابش را به فرد ديگري هديه دهد يا اصلاً به كسي تقديم نكند خيلي‌ها به من مي‌گفتند كتاب را به برادر شهيدت تقديم كن، خيلي‌ها مي‌گفتند به رهبري و يا به حاج آقا ابوترابي، به پدر، به مادر، همسر و يا يكي از اطرافيانت تقديم كن.
 
تقديمه كه من در اول كتاب نوشتم با مخالفت خيلي از دوستانم مواجه شد حتي بعضي از اعضاي خانواده‌ام با من مخالفت كردند.
 
من كتابم را به شكنجه‌گرم هديه داده بودم من براي اين كارم نگاهي داشتم كه اعضاي خانواده‌ام نتوانسته بودند با آن نگاه خو بگيرند.
 
اما بعدها كه جامعه به خاطر تقديمه كتاب تحت تاثير قرار گرفت و آقاي مرتضي سرهنگي به عنوان مسئول ادبيات مقاومت و پايداري حوزه هنري تحت تاثير مقدمه آن قرار گرفت متوجه شدم كارم درست بوده است.
 
به من گفته بودند به خاطر تقديميه ات مرتضي سرهنگي اجازه انتشار كتابت را نمي دهد

به من گفته بودند اگر مرتضي سرهنگي تقديمه كتابت را بخواند قطعاً كتاب را برمي‌گرداند و اجازه چاپ نخواهد داد.
 
براي همه خيلي عجيب بود كه چرا بايد كتاب را به كسي هديه دهم كه اينقدر من را اذيت كرده است اما مرتضي سرهنگي گفت: وقتي به تقديمه كتاب من رسيد تا چند وقت نتوانست جلوتر از تقديمه برود و برايش كار من به حدي تاثيرگذار بود كه به اين نتيجه رسيده بود كه من براي اسارت و اداي دينم در زمينه خاطرات هدف متعالي داشته‌ام.
 
علت اينكه كتاب را به شكنجه‌گرم تقديم كردم به خاطر اين بود كه بخش عظيمي از اين كتاب مقاومت و صبوري است.
 
مقاومتي كه از ما سر نمي‌زد مگر اينكه وليد شكنجه‌گرمان ما را اذيت كند.
 
 
اگر ما توانسته‌ايم به مقام صبر و مقاومت دست پيدا كنيم به خاطر آزار و اذيت و شكنجه‌هاي امثال وليد است كه ما توانستيم در برابرش صبر و تحمل ياد بگيريم.
 
درجه‌اي كه خيلي از رزمنده‌ها به آن دست پيدا كردند محصول عمل زشت وليدها بوده است به همين دليل به نظر من مديون اذيت و آزارهاي وليد است.
 
امروز خاطرات من دل خيلي‌ها را لرزانده وقتي ياد جمله‌اي حضرت زينب (س) مي‌افتم كه در كربلا در جواب فردي كه مي‌پرسند چه ديديد؟ مي‌فرمايند جز زيبايي نديدم برايم جالب بود.
 
حضرت زينب(س) نمي‌گويد سر بريده برادرم را ديدم، نمي‌گويد علي اصغر تشنه شش ماهه ديدم، نمي‌گويد زجر و درد كشيدم، مي‌گويد: ما رايت الا جميلا.
 
حضرت زينب(س) زيبايي را براي همه اعصار تاريخ تعبير كرده است.
 
حضرت زينب(س) آنچه كه در كربلا رخ داد صرفاً متعلق به آن زمان ندانست بلكه زيبايي شكل گرفت كه براي همه قرن‌ها زيبا بود.
 
زيبايي كه همه تاريخ‌هاي نهضت دنيا را در برابر ظلم، پايدار كرد من هم با همين نگاه كتابم را به شكنجه‌گرم تقديم كردم.

در بين عراقي ها آدم هاي خوبي هم وجود داشتند/عراقي هايي كه به خطر نجنگيدن با ايراني ها به توپ بسته شده بودند
 
سرباز عراقي مي‌گفت: اي كاش سپاه پاسداراني در عراق تشكيل مي‌شد تا من هم پاسدار مي‌شدم در فصل‌هاي مختلف كتاب آدم‌هاي مختلفي معرفي كردم.

آدم‌هايي كه با وجود عراقي بودنشان اما بعضي وقت‌ها نشاني از ايراني بودن و مهر و عطوفت داشتم.

در دژباني براي بار اول كه اسير شدم آدم خوب نديدم اما در زندان الرشيد آدم خوب ديدم، توفيق احمد به عنوان زندانباني كه آدم خوبي بود هنوز خاطراتش و حرف‌هايش درون ذهن من وجود دارد.

در بيمارستان عبدالرزاق دو عراقي وجود داشتند كه به خاطر اينكه حاضر نشده بودند بعد از قطعنامه 598 با ايراني‌ها بجنگند توسط فرمانده‌شان گلوله باران شده بودند از اين تيپ آدم‌ها در كتاب من فراوان بوده است.

ماجراي اسير شدنم چه بود؟
 
دو سال در جبهه بودم يعني در سن 16 سالگي كه در جاده خندق در جزاير مجنون به عنوان ديده‌بان و بلدچي در گردان ويژه شهدا اسير شديم، جاده از پشت قيچي شد در حدي كه حتي نتوانستند شهدا را برگردانند ما مجبور شديم  مقاومت كنيم تا دست دشمن را از قسمت‌هاي ديگر كوتاه كنيم مقاومت تا ساعت دو بعدازظهر طول كشيد و 119 نفر شهيد شدند.

از بين اين تعداد 88 نفر از استان كهكيلويه و بوير احمد بودند و در واقع از هم‌استاني‌هاي خود من بودند در همين درگيري پايم به شكل نيمه قطع درآمده بود من تا غروب بين شهدا بودم و شاهد رفتارهاي خوب و بد عراقي‌ها قرار گرفته بودم.

رگبار در قوزك پايم خورد طوري كه استخوان‌هاي پايم خرد شده بود و حركت مي‌كرد، مچ‌ پايم نه كنده مي‌شد و نه وصل بود. تحمل اين فضا برايم غيرممكن شده بود سه شب و سه روز ما را نه مي‌كشتند و نه به اردوگاه اسارت مي بردند.
 
وقتي كه من را با پيك علي هاشمي اشتباه گرفته بودند
 
بعد از اسارتم در بازجويي در پادگاني در شهر الميمونه مجبور شدم هويت واقعي خودم را فاش كنم چرا كه به عراقي‌ها گفته بودند من پيك علي هاشمي، فرمانده سپاه امام جعفر صادق (ع) هستم؛ علي هاشمي يكي از بلندمرتبه‌ترين رتبه‌هاي سپاه را به عهده داشت و اگر برايشان اثبات مي‌شد كه من پيك ايشان بودم كارم ساخته بود به همين دليل من به آنها به دروغ گفتم كه من نيروي اطلاعات و امنيت هستم چرا كه جرم نيروي امنيت بودن كمتر از پيك علي هاشمي بود.
 
بعد از اينكه من را به اردوگاه منتقل كردند حدودا بعد از سپري شدند 20 روز پاي من گنديد و آن را قطع كردند.
 
چه طور به شهيد بابايي ارادت پيدا كردم؟
 
من شهداي شاخص را نديده‌ام اما ارتباط روحي من با شهدا خيلي زياد بود، مخصوصا شهيد بابايي.
 
14 سالم بود كه خاطره‌اي از لحظه شهادت شهيد بابايي در ذهنم نهادينه شد، خاطرم هست خبر شهادت شهيد بابايي را كه دادند وقتي ديدم سردار حيدرپور فرمانده من چطور گريه مي كرد با وجود اينكه بابايي را آن زمان خيلي نمي‌شناختم اما از گريه سردار حيدر‌پور و بقيه فرماندهانم به گريه افتادم بعدها كه بابايي را بيشتر شناختم فهميدم اين آدم واقعا ارزشش‌ را داشت و برايم خيلي جالب بود كه شخصيت ايشان چه‌طور باعث شده بود سپاهي‌ها براي ارتشي ها اين‌قدر گريه كنند.

قدر خاطرات شفاهي را ندانسته ايم/مرتضي سرهنگي زحمت زيادي در جهت ثبت اين خاطرات كشيده است

مشكل اساسي خاطرات شفاهي اين است كه متأسفانه آنچنان كه بايد قدرش دانسته نشده، ما بايد بعد از جنگ در فاصله زماني كه داشتيم خاطرات فرمانده‌هان را ثبت مي كرديم تا خاطرات از بين نرود اما متأسفانه خيلي از گنجينه‌هاي ما كه همان‌طور كه معتقدند جنگ ما گنج است با از بين رفتن فرماندهان مدفون شد.
 
مرتضي سرهنگي سهم بسزايي در مكتوب كردن خاطرات شفاهي داشته اما اين تلاش درصدي از محتواي عظيم موجود را پوشش داده است علاوه بر كوتاهي و فضاي توليد خاطرات شفاهي يكسري كوتاهي ها در فضاي توزيع محصولات اتفاق افتاده است محصولاتي داريم مانند «دا، بابا نظر، كوچه نقاش‌ها، پايي كه جاماند،‌نورالدين پسر ايران» كتاب‌هاي كه در تمام موضوعات جنگ حرف براي گفتن دارن.

اسم كتاب هاي دفاع مقدس به شهرستان ها نرسيده؟/كتاب هاي معروف دفاع مقدس به شهرستان ها فرستاده نشده
 
زن در دفاع مقدس در كتاب دا زندان‌هاي عراق، پايي كه جاماند و نماد تحمل، كتاب نورالدين اينها همه كتاب هاي هستند كه در تمام حيطه‌هاي جنگ حرف براي گفتن دارند در حيطه عشق پاك دوست‌داشتني نامه‌هاي فهيمه كتابي است كه ارتباط خانمي را با همسرش در پشت خاكريز‌ها به تصوير مي كشد، اين خاطرات مي‌تواند آدم‌ها را دگرگون كند.
 
متأسفانه خيلي از شهرستان‌هاي ما اسم اين كتاب‌ها را نشنيده‌ اند و يا اگر هم شنيده باشند اين كتاب‌ها به دست آنها نرسيده است.

قيمت كتاب ها زياد است/سازمان هاي فرهنگي بايد براي رسيدن اين كتاب ها به دست مردم سوپسيد بدهند
 
كتاب‌فروشي به من گفت: بعضي ها براي خريد كتاب به مغازه‌فروشي مي‌آيند اما وقتي قيمت برخي كتاب‌ها را مي بينند نمي توانند آن كتاب را بخرند در شرايط اقتصادي الان آدم‌ها ترجيح مي دهند چند كيلو ميوه و يا گوشت بخرند تا خانواده‌شان از لحاظ تغذيه تأمين شوند براي قيمت كتاب‌ها بايد فكري كرد.

دشمن براي ترويج فرهنگ برهنگي اين همه تلاش مي كند اما ما براي توزيع يك كتاب هزينه نمي كنيم
 
در نظام جمهوري اسلامي ايران كه دشمنان ملت هزينه‌هاي هنگفتي مي كنند كه فرهنگ برهنگي و تذكر زندگي به سبك غربي رابه جامعه ايراني تزريق كنند ما با وجوداين محصولات عالي اگر نيايم براي هزينه‌هاي فرهنگي سوپسيد بدهيم از جايي ديگري ضربه خواهيم خورد محصولات خوب را بايدبا قيمت كم در اختيار خانواده‌ها قرار داد متأسفانه در محصولات خوب هم حاضر نيستيم هزينه كنيم.
 
 
اين كتاب‌ها فعلا بهترين محصولات ما در حوزه دفاع مقدس هستند اول بايد در توزيع اينها چرخه مناسبي تهيه كرد و بعد به فكر توليد آثار جديدي افتاد متأسفانه هيچ كس در مملكت ما پاسخگو نيست و مسئوليت نمي‌پذيرد.
 
سازمان ها و نهاد هاي فرهنگي بخشي از بودجه هاي ساليانه شان را به فروش اين كتاب ها اختصتص دهند

همين مطالبه‌اي كه من كردم راهكار دارد ما حداقل 10 الي 15 سازمان و نهاد فرهنگي داريم كه هر كدامشان 5 درصد از هزينه‌هايشان را براي اين كتاب‌ها سوپسيت بدهند خيلي از مشكلات حل خواهد شد.
 
 
خيلي از آقاياني كه در برخي از سازمان‌ها و نهادها هستند متأسفانه مثل هشت سال دوران جنگ انگيزه جهادگونه و فرهنگي ندارند و كمر همتشان را نبسته‌اند تا در عمليات كار فرهنگي در جنگ نرم موفق شوند.
 
هيچ كدام از جشنواره ها و همايش ها دردي از اسلام دوا نكرده
 
اگر جشنواره‌ها و همايش‌هايي كه مي‌گيرند رصد كنند مي بينند كه هيچ‌كدام اينها نتوانسته كسي را مسلمان كند و يا نمازخوان كند و يا نسبت به ارزش‌هاي امام و انقلاب محكم كند اما يك كتاب وقتي وارد خانواده‌اي مي‌شود طوري تأثير مي‌گذارد كه خانواده‌اي به من مي‌گويد تأثير كتاب پايي كه جاماند به حدي بوده كه مادر خانواده دلش نيامده غذاي گرم درست كند فرد ديگري مي‌گويد اين كتاب من را نمازخوان كرد.

متأسفانه نگاه اثربخشي كتاب‌ها در برخي از مسئولين فرهنگي جا نيفتاده است همه نهادها مي‌توانند در قالب تشكيل يك كارگروه بنشينند و دغدغه‌هاي را رصد كنند و راهكار بيرون بدهند چرا كه هر وقت با هم بوديم موفق بوده‌ايم.
 
ظرفيت فيلم نامه شدن كتاب پايي كه جاماند/قرار است كتاب به فيلم سينمايي و ياسريال تبديل شود 
 
راجع‌به فيلمنامه شدن اين كتاب خيلي‌ها به من گفتند اين كتاب خودش شبيه يك فيلمنامه است چرا كه آدم‌ها و مكان‌ها و خيلي از صحنه‌هاي كتاب طبيعي است.

در برنامه سين مثل سريال سيروس مقدم گفت: اين كتاب قابليت سريال شدن دارد و به شكل جامع و كاملي مي‌تواند در حوزه ادبيات زندان تصوير كاملي به مخاطب ارائه دهد طرح‌هاي داده شده و در حال بررسي هستيم كه اين كتاب تبديل به سريال ويا فيلم سينمايي شود اما تأكيد من اين است كه كار قوي باشد و اگر بناست كار ضعيف باشد بهتر است كه اصلا ساخته نشود.

من در اين كتاب تصويرها را واقعي نشان داده‌ام از خودم و از هيچ فرد ديگر قهرمان‌سازي نكرده‌ام.
 
نهادهاي فرهنگي بايد تكان بخورند، فرماندهان جنگ ما با خاطراتشان از بين مي روند
 
نكته‌اي كه در پايان مي‌خواهم به برخي نهادهاي فرهنگي بگويم اين است كه چند سال ديگر گرد و غبار فراموشي روي خاطرات جنگ مي نشيند و با از بين رفتن فرماندهان و سربازان دوران جنگ كه سينه‌اي پر از خاطرات دارند خاطرات جنگ مدفون خواهد شد.
 
اگر قرار است بعد از رفتن اينها هزينه‌هاي هنگفتي داده شود تا جبران كم‌كاري‌هاي امروز باشد بهتر است همين امروز براي ثبت خاطرات اين افراد تلاش كنيم. 
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار