مسلم نخستین شهید از انقلاب کربلاست که رجز خواند، وی را به نزد عبیدالله آوردند، در آستانه دارالاماره آب طلبید؛ آب آوردند اما نتوانست بنوشد که ...
گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛
کربلا و عاشورا را چگونه باید دید؟
از کدام زاویه به این زمین و زمان باید نگرست؟
اگر حسین، مصباح است یعنی در تیرگیهای وحشت بار و تاریکیهای نفسگیر، تکیهگاه روشن و شفاف و اگر سفینه است یعنی در موجخیز حادثهها و خیزابهای هولناک، کشتی نجات؛ پس چرا عاشورای او را از منظر روشنگری و راهگشایی و به ساحلرسانی نبینیم؟
برخورد برشی با کربلا و عاشورا و تنها طرح برخی قطعات این رویداد عظیم – آن هم عمدتا از منظر سوک و مرثیه – باعث غفلت از دیگر ابعاد و اضلاع آن شده است.
اما باید دانست که اشک مقصد نیست، مقدمه گرهخوردگی عاطفی و قلبی ما با کربلا و عاشورا برای تبدیل آن به اسوه و سرمشق در زندگیاست؛ چرا که اباعبدالله الحسین (ع) خود در کربلا فرمود: لکم فی اسوه.
خداوند چشمهای ما را بصیرت زینبی عنایت کند تا کربلا را زیبا و عمیق و روشن در قاب قلبمان بیاییم و درمتن زندگیمان جستوجو کنیم.
بدین منظور روزشماری را از امروز و با توجه به شب شهادت حضرت مسلم منتشر می کنیم ...
و این مسلم نامه است ...
زمان حرکت به کوفه: مسلم بن عقیل در پانزدهم ماه مبارک رمضان، سه روز پس از دریافت آخرین نامههای اهل کوفه به اباعبدالله بهعنوان سفیر امام به سمت کوفه حرکت کرد.
شیوه حرکت: فضای رعبآور وجاسوسی بنیامیه باعث شد که او مخفیانه و در نهایت پوشیدگی و پنهانکاری، در شب حرکت کند.
برنامه آغاز حرکت: مسلم به مدینه رفت تا با خاندان خود دیدار کند. او دو بلد (راهشناس) از قبیله قیس اجیر کرد. پس از وداع با خانواده و برگزاری نماز در مسجد پیامبر، همراه با قیس بنمسهر صیداوی عازم کوفه شد.
همراهان مسلم در آغاز حرکت (از مکه): چهار پیک کوفه، عبدالرحمن الکدن ارحبی، عماره بنعبید سلولی، عبدالله بن الکدان ارحبی و قیس بن مسهر صیداوی.
موقعیت و شخصیت مسلم: وی فرزند عقیل – برادر امیرالمومنین علی (ع) کارآزموده و مورد وثوق و اعتماد اباعبدالله رشید و رزمدیده و فقیه و دانشمند بود. کنیهاش ابوداود، مادرش علیه، امولد (کنیز) و از زنان و خاندان فرزندا و به احتمال قوی از نژاد ایرانی بود.
همسر مسلمبن عقیل رقیه یا امکلثوم دختر علی (ع) بوده است. تعداد فرزندان مسلم را متفاوت نگاشتهاند که عبدالله، علی، عبدالعزیز، عبدالرحمن، عون، مسلم، ابراهیم، محمد، جعفر، حمیده و احمد مشهورترند.
این فرزندان از چندین همسر بودهاند. گویا از مسلم فرزند پسر باقی نماند و همگی در جریان کربلا به شهادت رسیدند.
نوشتهاند که مسلم در جنگ صفین شرکت داشته است و در کنار امام حسین (ع) و امام حسن و عبدالله بن جعفر، شجاعانه جنگیده است. در این صورت و با توجه به جنگ صفین که در سال 37 هجری بوده است سن حضرت مسلم باید بیش از آنچه باشد که ذکر کردهاند. سن مسلم در هنگام سفر به کوفه باید حدود 38 الی 42 سال باشد.
سفارشهای امام به مسلم: 1. پرهیزکاری 2. پنهانکاری (مراقبت) 3. نرمش و مدارا 4. در صورت اتحاد و همدلی مردم کوفه، اطلاع برای آمدن به کوفه 5. منزل کردن نزد مطمئنترین افراد.
حوادث راه: مسلم با همراهان خویش شبانگاه از مدینه به سمت کوفه حرکت کرد. دو راهنما، راه را گم کردند. عطش و گرمای شدید بر همگان چیره شد. دو راهنما مسلم و همراهان را به ادامه راه دعوت کردند و خود جان باختند.
مسلم در بطنالخبیت یا منطقه مضیق به آب رسید و از همان جا به امام حسین (ع) نامه نویشت و ماجرای مرگ راهنمایان را بیان کرد و این حادثه را ببه فال بد گرفت و از امام خواست که او را از رفتن معذور بدارد و امام در پاسخ نوشت: استعفای تو از رفتن جز ترس نیست. اندیشناک مباش و راه را ادامه بده. مسلم راه را ادامه داد تا به آبی رسد که مردمی تیرانداز در آنجا آهویی را با تیر زد. مسلم آن را به فال نیک گرفت و گفت: انشاءالله دشمن را با تیر خواهیم زد.
(این داستان قطعا ساختگی است و با شخصیت مسلم هماهنگی ندار. مگر میشود نماینده و سفیر امام حسین (ع) چنین خرافاتی و بزدل باشد؟)
ورود به کوفه: اول ذیالحجه یا پنجم شوال (این اریخ درستتر است) وی شبانگاه به منزل مسلمبنمسیب (مشهور به خانه مختاربنابیعبید ثقفی) در آمد. برخی نیز منزل ملم بنعوسجه اسدی نوشتهاند. در مقتل ابیمخنف (ص20) منزل سلیمان بن صرد آمده است.
میزان بیعت کنندگان: تعداد بیعت کنندگان راهجده هزار، بیست و چهار هزار و حتی هشتاد هزار نوشتهاند. چهل هزار، بیست و پنج هزار و ارقامی نزدیک به همین مقدار را نیز ذکر کردهاند.
برنامه مسلم در کوفه: 1. خواندن نامه امام حسین (ع) 2. بیعت گرفتن از مردم 3. روشنگری و بیان مفاسد بنیامیه و فضایل اهل بیت.
عکس العملها:
1. اعلام وفاداری بزرگان کوفه چون مسلم بن عوسجه اسدی، عابس بن ابی شبیب شاکری و دیگر شخصیتهای کوفه.
2- آگاه شدن نعمان بیبشیر:والی کوفه، از ورود مسلم بن عقیل مطلع شد. وی اعلام کرد: من جز با کسی که سر پیکار داشته باشد جنگ نخواهم کرد و کسی را به سوءظن و تهمت دستگیر نمیکنم.
3- نامهنگاری وابستگان نظام اموی: عمربن سعدبن ابی وقاص، محمدبن اشعث، مسلم بنسعید الحضرمی، عماره بنم عقبه بن ابیمعیط به یزید نامه نوشتند و وضعیت کوفه و برخورد مسالمت آمیز نعمان بن بشیر با مسلمبن عقیل را گزارش دادند.
عکسالعمل مسلم: نامهنگاری و اعلام وفاداری مردم کوفه به اباعبدالله الحسین، بیست و هفت روز قبل از شهادت.
نامه یزید: یزد به عبیدالله بن زیاد – حاکم بصره – با حفظ سمت مأموریت حکومت کوفه داد و به او گوشزد کرد که مسلم را به قتل برسان، یا از کوفه و بصره دور کن. یزید، نامه را به وسیله مسلمبن عمر وباهلی فرستاد این مأموریت را یزید با مشورت سرجون – غلام مسیحی معاویه – انجام داد. عبیدالله مأموریت داشت سریع و بیدرنگ این کار را انجام دهد و نعمان بنبشیر را به شام بفرستد.
دریافت نامه: عبیدالله زیاد – حاکم بصره – به محض دریات نامه یزید، دستور داد فردا آماده حرکت باشند وی پس از کشتن سلیمان بنرزین- سفیر امام حسین (ع) که حامل نامه به بصره بود- و سخنرانی تهیدآمیز در بصره و گماشتن برادرش عثمانبن زیاد به جانشینی خود، همراه با مسلمبن عمر وباهلی، شریک بناعور و 500 تن از نزدیکان و اطرافیان رهسپار کوفه شد. شتاب او چنان بود که در قادسیه غلام وی مهران، از اسب فرو افتاد و زخمی شد. عبیدالله به او گفت:اگر با این وضع خودت را به ما رسانی، یک صد هزار درهم به تو خواهم داد. قصد عبیدالله رسیدن به کوفه قبل از ورود امام حسین (ع) بود.
ورود به کوفه: عبیدالله بن زیاد، شبانه با عمامه سیاه، نقاب برچهره، در هیبتی شبیه به اباعبدالله الحسین (ع) سوار بر استر وارد کوفه شد. همگان به گمان آنکه امام حسین (ع) است میگفتند: خوش آمدی ای پسر پیامبر! او تنها جواب سلام میگفت تا به دارالاماره رسید. نعمان بن بشیر را صدا زد. نعمان نیز به گمان اینکه اباعبدالله الحسین (ع) است گفت: من امانت را به تو تسلیم نمیکنم و به کشتنت نیز نیازی ندارم . عبیدالله نزدیکتر شد و صدا زد: در بگشای که خدایت گشایش ندهد که شبت دراز بوده!مردم دریافتند که فریب خوردهاند و این عبیدالله است نه اباعبدالله سپس پراکنده شدند و عبیدالله به قصر در آمد.
زمان ورود عبیدالله به کوفه: عبیدالله نزدیک کوفه درنگ کرد تا شب فرا رسد، آن شب، ماهتابی بود (حدود داوزدهم تا هجدهم ذیالقعده) و عبیدالله با استفاده از تاریکی شب، برای ناشناخته ماندن به کوفه درآمد، ورود عبیدالله روز جمعه بوده است قول طبری _(ج 5، ص 360) که عبیدالله یک روز بعد از مسلم به کوفه رسید دقیق نیست.
روز بعد،عبیدالله دستور داد مردم در مسجد جمع شوند. به منبر آمد و تهدید کرد که در صورت مخالفت، با مخالفان از زهر کشندهتر خواهم بود. مراقب جان خود باشید. او در حالی سخنرانی کرد که شمشیر بر کمر بسته و عمامه بر سرش بود. پس از سخنرانی به قصر بازگشت.
برنامه عبیدالله زیاد در کوفه با ارعاب و تهدید و تطمیع سران قبایل آغاز شد. او اعلام کرد هر کس مخالفان قبیلهاش را معرفی نکند خونش مباح، حقوقش از بیتالمال قطع و بر در خانهاش به دار آویخته میشود و خانوادهاش به عمانزاره تبعید میشوند.
برنامههای مسلم بن عقیل پس از آمدن عبیدالله زیاد:
1-بیرون آمدن از منزل و رفتن به منزل هانی بن عروه مرادی. هانی نگران پذیرش او بود اما او را پناه داد و خود را ملزم به دفاع از او دانست.
2-پنهانکاری و مراقبت در روابط و رفت و آمدها.
حوادث پس از مخفی شدن مسلم:
1-بیماری هانی بنعروه و آمدن عبیدالله بن زیاد به عیادت وی. عماره بن عبد سلولی به مسلم پیشنهاد کشتن عبیدالله را داد. هانی خوش نداشت که این حادثه درخانهاش رخ دهد. مسلم بن عقیل، علیرغم داشتن فرصت برای قتل عبیدالله او را نکشت. مهران غلام عبیدالله احساس خطر کرد. دست او را فشرد و عبیدالله به سرعت از منزل خارج شد. (این ماجرا را به بیماری شریک بن اعور هم نسبت دادهاند.)
نوشتهاند شریک بیمار و در منزل هانی بستری گردید. عبیدالله قصد عیادت او کرد و شریک از مسلم بن عقیل خواست تا این فرصت را مغتنم بشمارد. وقتی عبیدالله کنار بستر شریک نشست. او چندبار آب طلب کرد (آب رمز مناسب بودن زمان حمله به عبیدالله بود)، مسلم از مخفیگان بیرون نیامد و عبیدالله با اشارت مهران از خانه خارج شد.
شریک به مسلم گفت: چرا نکشتی؟ مسلم گفت: به دو دلیل یکی آنکه هانی خوش نداشت کسی در خانهاش کشته شود و دیگر آنکه علی (ع) از پیامبر روایت کرده که ایمان، مانع قتل غافل است. شریک (یاهانی) گفت: اگر او را کشته بودی یک فاسق فاجر کافر و خائن را کشته بودی نه یک مومن را.
2-سه روز بعد شریک بن اعور در گذشت. عبیدالله زیاد بر او نماز گزارد و بعدها که ماجرای برنامهریزی او را برای قتل خود دریافت، سوگنند یاد کرد که دیگر بر جنازه هیچ عراقی نماز نمیگزارم و اگر مزار پدرم زیاد در عراق نبود قبر شریک را میشکافتم.
3-کشف مخفیگاه مسلم بن عقیل توسط جاسوس ویژه عبیدالله معقل. وی با کیسهای که در آن سه هزار درهم بود به مسجد درآمد و به مسلم بنعوسجه گفت: من مردی شامیام و میخواهم این پول را به فرزند عقیل برسانم. معقل با فریب مسلم بن عوسجه و ظاهر الصلاح نشان دادن خود به مخفیگاه مسلم راه یافت و همه اطلاعات را در طول روز دریافت میکرد و شبانگاه به عبیدالله گزارش میداد.
4-پس از آنکه ابن زیاد دریافت که مسلم درخانه هانی است. اسماءبن خارجه و محمدبن اشعث را برانگیخت تا او را به دارالاماره بیاورند. عمروبن حجاج که خواهرش روعه همسر هانی بن عروه بود نیزهمراهی کرد. هانی نگران رفتن بود اما آنها او را مجاب کردند. هانی لباس پوشید و بر استر نشست و عصرگاه به کاخ عبیدالله در آمد. عبیدالله گفت: من زنده ماندنت را میخواهم و تو مرگ مرا؟
هانی گفت: منظور چیست و مگر من چه کردهام؟
عبیدالله ماجرای پنهان شدن مسلم در خانه وی را مطرح کرد و باحضور و گواهی معقل، معلوم شد که به دام افتاده است هانی گفت: هم اکنون باز میگردم و او را از خانهام بیرون میکنم.
عبیدالله گفت: باید او را نزد من بیاوری، هانی گفت: مهان و پناهنده را تسلیم نخواهم کرد ابن زیاد با خیزران بر صورت هانی زد و بینیاش را شکست و ابرویش را زخمی کرد و دستور داد زندانیاش کنند.
5- خبر دستگیری هانی به قبیلهاش مذحج رسید. آنان برای آزادی هانی قیام کردند اما عبیدالله با نیرنگ و بهرهگیری از شریح قاضی آنان را آرام کرد.
6- عبیدالله در مسجد خطبه خواند و به تهدید مردم پرداخت. هنوز از در مسجد بیرون نیامده بود که خبر قیام مسلم بن عقیل را دریافت کرد.
7- مسلم باحدود چهار هزار تن قیام کرد فرماندهان او مسلم بن عوسجه اسدی، عباس بن جعده جدلی، عبیدالله بن عمر وبن عزیزکندی بودند. نبابه گفته عباس جدلی، از چهار هزار تن نزدیک قصر فقط 300 تن باقی ماند. درحالی که عبیدالله در قصرش جز سیتن نگهبان و بیست تن از خویشانش کسی نداشت.
تبلیغات، تهدیدات، سست عنصری، دنیازدگی و ترس، یاوران مسلم را به عافیت و گریز کشاند و نماز مغرب فرزند عقیل تنها با سی تصریح کرد: ن برگزار شد. پس از نماز ده تن باقی ماندند و هنگامی که به کوچههای کنده رسید تنها شد. شعار مسلم هنگام قیام «یا منصور امت» یود.
تاریخ قیام مسلم بن عقیل هشتم ذیالحجه بوده است.
8- مسلم به خانه طوعه در محله قبیله کنده پناه برد. فرزند طوعه- بلال- به امید صله و جایزه، خبر پناهندگی مسلم را به عبدالرحمن بن محمدبن اشعث در دارالاماره رساند و عبدالرحمان به پدرش که در کنار عبیدالله زیاد بود باز گفت و عبیدالله فرمان داد تا دستگیرش کنند. 70 تن برای دستگیری مسلم گسیل شدند.
9- مسلم در حلقه محاصره قرار گرفت و از خانه بیرون آمد. پس از نبردی سنگین، زخمی شد. سنگبارانش کردند و پس از آن با دستههای نی آتش بر سر او ریختند. دیگر بار جنگید امانش دادند و پس از دستگیری به کاخ عبیدالله اوردند. مسلم به محمدبن اشعث گفت: اکنون که امانی نیست لااقل از جانب من مردی را بفرست تا حسین (ع) را بگوید که به کوفه نیاید.
مسلم نخستین شهید از انقلاب کربلاست که رجز خواند. وی را به نزد عبیدالله آوردند. در آستانه دارالاماره آب طلبید. آب آوردند اما نتوانست بنوشد که دندانای پیشین در ظرف آب افتاد.
مسلم گفت: حمد خدای را که اگر جزو روزی من بود از آن نوشیده بودم.
10- مسلم را به قصر آوردند گفتند به امیر سلام کن. گفت:اگر قصد کشتن من دارد از سلام چه سو؟ و اگر چنین قصدی نداشته باشد سلام من بسیار خواهد بود.
مسلم درخواست وصیت کرد. عبیدالله زیاد،عمر سعد را نشان داد. مسلم سه وصیت کرد نخست آنکه هزار درهم بدهکارم آن را پرداخت کن. دوم پس از کشتن، پیکرم را بگیرد تا ابن زیاد مثله نکند و سوم قاصدی نزد حسین (ع) بفرست و ماجرا بازگو تا فریب مردم کوفه را نخورد. عمرسعد قول داد و با آنکه پنهانی وصیت کرده بود عمرسعد وصایای او را با عبیدالله زیاد باز گفت. ابن زیاد گفت چه بد کردی اسرار او را فاش کردی!
11- ابن زیاد پس از مجادلهها و اهانتها به مسلم، دستور داد او را بالای قصر ببرند و گردن بزنند بکربن حمران که با شمشیر مسلم زخمی شده بود او را به پشتبام برد. مسلم تکبیر و تسبیح میگفت و استغفار میکرد بکر ضربتی زد کارگر نیفتاد. مسلم گفت: آیا این جبران آن ضربت نبود بکربن حمران ضربتی دیگر زد. آنگاه سر او را جدات کرد و بدنش را با بازار کفشدوزان انداخت. (بازار آهنگران نیز نوشتهاند)
زمان شهادت مسلمبن عقیل را سوم ذیالحجه روز عرفه و نهم ذیالحجه نیز نوشتهاند روز شهادت وی را سه شنبه و عمدتا چهارشنبه گفتهاند.
12- محمدبن اشعث برای نجات هانی بن عروه شفاعت کرد. عبیدالله نپذیرفت و دستور داد پس از شهادت مسلم، او را نیز با بازار ببرند و گردن بزنند. هانی را به محله گوسفندفروشان بردند. دستهایش بسته بود. فریاد میزد وای مذجح! وای مذجح و هیچ کس یاریش نکرد. فریاد زد عصایی، استخوانی و... نیست تا دفاع کنم؟ او را محکم بستند جلاد گفت گردنت را پیش بیاور!گفت: چنین بخشنده نیستم که شما را در قتلم یاری کنم. غلام ابن زیاد به نام رشید با شمشیر ضربتی زد و هانی را به شهادت رساند.
13-عبیدالله زیاد دستور داد بدن مطهر مسلم وهانی رادر کناسه، وارونه به دار بیاویزند، مسلم اولین شهید بنیهاشم بود که بدنش به دار آویخته شد.
14- جسد هانی و مسلم را همسر میثم تمار همراه با بدن حنظله بن مروه شبانگاه به خانه خود آورد و در جنب مسجداعظم به خاک سپرد.
15- عبیدالله زیاد به تعقیب یاران مسلم بن عقیل پرداخت و عبدالاعلی کلبی و عماره بن الازدی و حنظله بن مروه الهمدانی را دستگیر و به شهادت رساند.
16- پس از شهادت مسلم وهانی، سر آن دو بزرگوار به شام فرستاده شد. عبیدالله ماجرا را به تفصیل نوشت و به هانی بن ابن حیه وادعی و بیر بن اروح تمیمی سپرد تا به یزیدبن معاویه برساند.
اینک کوفه رام و آرام شده بود پس از این حوادث، پیمان، بستگان دیروز و پیمانشکستگان سست عهد امروز برای تقرب به دارالاماره از هم سبقت میگرفتند. عبیدالله متهمان را دستگیر و مظنونان را تحت پیگرد و شکنجه و زندان و قتل قرار میداد.
ویران کردن خانهها، قطع حقوق بیت المال و تبعید، کمترین مجازات عبیدالله زیاد برای مخالفان بود.