به گزارش خبرنگار فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»، شب گذشته به مناسبت میلاد امام حسن عسگری و شب شعر و ترانه های انقلابی در دانشگاه امام صادق (ع) با حضور شاعران برجسته ای همچون مصطفی محدثی خراسانی، مهدی سیار، میلاد عرفانپور، امید مهدی نژاد، امیر تیموری و سید حسین متولیان برگزار شد. در این شب شعر حسین متولیان اشعاری زیبا با موضوع امام حسین (ع) و امام زمان (عج) خواند.
در این برنامه ترانه های بسیاری سروده شد اما به درخواست خود شاعران، این ترانه ها منتشر نمی شوند. تنها دو شعر از مهدی سیار و امید مهدی نژاد که دیشب قرائت شد تقدیم خوانندگان می شود.
متن ترانه مهدی سیار به شرح ذیل است:
از کتاب درسیای بچگیام
چیزی یادم نمیاد
چیزی یادم نمیاد جز یه نگاه
که همون صفحه اول میدرخشید مث ماه
پیرمرد هزارتای برکه و دریا بود چشاش
باب تماشا بود چشاش
پیرمرد چشم امیدش به ما بود
امیدش بین همه به ما دبستانیا بود
با هزارتا آرزو چشم امیدش میشدیم
توی بازیای بچگی شهیدش میشدیم
حالا ما بزرگ شدیم، حال امیدتو بپرس
حال و احوال کوچولوی شهیدتو بپرس
خوش نداشتیم عکس ماهت
روی سکه ها وکنج اسکناسا بشینه
زینت قابای خاتم بشه و
پشت میز با کلاسا بشینه
عکستو قاب میگیرن فقط تماشا میکنن
اسمتو میارن و رسمتو حاشا میکنن
چشم بیدار تو رو دیدن ولی
دلشون خوابه هنوز
بی خیال نگاه شرقی تو
چششون به اون ور آبه هنوز
این روزا دلم گرفته ولی باز
بغضمو میخورم و همراه پا برهنه ها داد میکشم:
حالا من چشم امیدم به توئه
من هنوز
انتظار فرج از نیمه خرداد می کشم
متن شعر مهدی نژاد به شرح ذیل است:
شمشیر لب غلاف را بوسید، مردان از کارزار برگشتند
بیرق آرام از نفس افتاد، گردان طلایهدار برگشتند
از بیشه صدای پای ببر آمد، فیالفور قراولان کمر بستند
ششلولی عطسه کرد: صبر آمد، از جاده الفرار برگشتند!
از هفت سوار آزمون دیده اسبی بر جای ماند و دستاری
از هنگ پیاده هم خبر دارم، دستار به سر، سوار برگشتند
یکدسته به شیوه سادهتر بودند، از قلب سپاه راه کج کردند
یکدسته که عاقبتنگر بودند، پاورچین از کنار برگشتند
اسبان اصیل را که زین کردند، رفتن را بینشان کمین کردند
تا گردش روزگار را دیدند، با گردش روزگار برگشتند
توفان بالا گرفت آهسته، کشتی بیناخدا به راه افتاد
از جوشِ وحوش عرشه سنگین شد، مردان خدا به غار برگشتند
ما ساده پیادههای فرزینیم، حکم است که برکنار بنشینیم
خردیم، ولی درست میبینیم: گردان از کارزار برگشتند
تلخاند این روزها حکایتها، راوی! پایان قصه را بنویس
بنویس پیادهها رکب خوردند، رندان سوارکار برگشتند